نكته مقدماتي اين است كه متأسفانه ما در مورد آمريكا مثل خيلي از چالشهاي مهم ديگرمان اطلاعات زيادي نداريم. چه در میان نخبگان و چه در بین افكار عمومي.
فقر آمریکا شناسی !
اگر قرار بود ما به ميزاني كه انقلاب اسلامي در اين چهل ، پنجاه سال اخير با آمريكا چالش داشته، در فضاي افكار عمومي و نخبگانيمان كار فرهنگی و فکری بكنيم خيلي بيشتر از اينها بايد توليد محتوا ميشد. تاريخ آمريكا، ماهيت آمريكا، سياست آمريكا، نسبتش با ايران و با انقلاب اسلامي خيلي بيش از اينها جاي كار داشت. اميدوار هستيم كه اين چالش اخير منجر به اين بشود كه اتفاقي در اين حوزه بيفتد.
گاهی ابتداييترين اطلاعات را ، راجع به خود آمريكا یا راجع به روابط ایران و آمريكا نداريم.
حتي در فضاي دانشگاهي، در مسائلي كه خيلي مستقيم به فضاي دانشجويي و دانشگاهي ربط پيدا ميكند و پاي آمريكا هم در ميان است، ميبينيم كه اطلاعات دانشجویان ما گاه در حد صفر است. مثل ماجرای شانزده آذر.به گفته شاهدان عيني، اولين روزي كه در ايران مرگ بر آمريكا گفته شده، شانزده آذر سي و دو بوده. يعني اصلاً مرگ بر آمريكا از دانشگاه آغاز شده ولي كمترين اشارهاي به اين نكته نميشود. حتي بعضا كساني هم كه براي شانزده آذر بزرگداشت برگزار ميكنند، باز شما ميبينيد كه اطلاعي از این نکته ندارند.
***
به نظر من اولين واكنشي كه ميشود به اين چالش جديد داشت، اين است كه ما آمريكاشناسيمان را يك مقدار جديتر بگيريم. لااقل همين متوني كه تا حالا توليده شده را ببينيم. از تاريخ خود آمريكا گرفته تا رابطه ايران و آمريكا.
آمریکا مثل اسرائیل شکل گرفت
ميدانيد كه آمريكا تقريباً مثل اسرائيل تأسيس شد.
1492 ميلادي كه پاي آقاي كريستف كلمب به آمريكا رسيد، يك ملتي داشتند آنجا زندگي ميكردند. اروپاييها به مرور آمدند و آنها را كشتار كردند. قبايل را يكي بعد از ديگري از بين بردند و در آمريكا به صورت کلنی های جدا از هم و عمدتا تحت پرچم انگلستان ساكن شدند. حالا داستان خود اين هم جالب است كه تيپهايي كه به آمريكا ميرفتند، چه تيپهايي بودند. يك بخش مهم آنها قاتلها و جنايتكارها و مجرميني بودند كه تحت تعقيب بودند. فرار ميكردند و خودشان را به آمريكا ميرساندند كه آزاد زندگي بكنند. به ترتيب كلنيهايي شكل گرفت.
تا حدود سال 1787 که با انقلاب علیه سلطنت بریتانیا و جنگهایی که به جنگهای استقلال مشهور شد تبديل به يك دولت مستقل شدند. کشتار سرخپوستها و تصرف زمین های آنها یکی از پایه های اصلی شکل گیری تمدن امریکایی بود. امروز بعد از 500 سال تعدادسرخپوست ها حدود دو میلیون نفر است در حالی که بر طبق بعضی آمار ها هنگام ورود کریستف کلمب به آمریکا 25 میلیون سرخپوست در این سرزمین زندگی می کردند !
غارت آفریقا
یک پایه دیگر تمدن امریکایی کشتار بزرگتری بود که علیه افریقایی ها انجام شد.
میلیون ها آفریقایی از آفریقا ربوده شدند و در مسیر رسیدن به برده فروشیهای آمریکا مردند یا مریض شدند و از کشتیهای حمل برده به دریا ریخته شدند. مردمي كه داشتند زندگي شان را ميكردند؛ قبيله قبيله ميدزديدند و به عنوان برده به بند ميكشيدند و ميبردند. اين طور هم نيست كه آنها همه قبايل وحشياي بوده باشند و بی تمدن و ... .
چند سال پیش يك تحقيقي را در سوره چاپ كرديم راجع به موسيقي بلوز در آمريكا. يك محققي گفته بود، ما ريشههاي موسيقي بلوز سیاهان امریکا را در اذان مسلمان ها پيدا كرديم. اين جوري ادعا كرده بود كه بخشي از بردههايي كه اينها از آفريقا آورده بودند، مسلمانان سياهپوست بودند.
رمانی هست به نام ريشهها . نميدانم خوانده ايد يا نه. مال آقاي الکس هیلی . خودش از سياهپوستان آمريكا است. راجع به دوران بردهداري در آمريكا نوشته. شجرهنامه خانوادگي خودش هم هست. يعني زندگي پدر پدربزرگش را نوشته. خيلي رمان جذاب و جالبي است و عمق فجایعی که سفید ها به بار آوردند را نشان می دهد. كتاب دیگری بود به نام بردهرقصان. تئاتر آن را همان اوايل انقلاب در تلويزيون ساختند. خيلي كار جذابي هم بود. ماجراي يكي از اين كشتيهايي بود كه از آفريقا برده به آمريكا ميبرد. در آن هم خيلي از اين واقعيتها بيان شده بود.
قصه های بردگان در آمریکا قصه های عجیب و غریبی است که مجال نیست فعلا به آن بپردازیم .
انقلاب علیه کاپیتولاسیون!
جنگ های استقلال هم (حدود 1775)حکایت جالبی دارد . استقلال خواهی این گردن کلفتها و لات و پوت ها از تصویب یک قانون در کنگره انگلستان اغاز می شود که 5 بند دارد .یک بند آن افزایش مالیات هاست.یک بند دیگرش قانون کاپیتولاسیون است که انگلیسی ها اسمش را قانون عدالت گذاشته بودند و جرج واشنگتن از آن به قانون جنایت ! تعبیر می کند . بماند که دویست سال بعد همین قانون را به ایران تحمیل کردند , وامام را به خاطر اعتراض به این قانون از ایران به ترکیه تبعید کردند. جرقه از يك اتفاق كوچكي در بوستون شروع ميشود و بعد به همه ايالتهاي آمريكا گسترش پيدا ميكند. با خود همين ها ميشود آمريكا را به چالش كشيد. انگليسيها به چاي ماليات وضع كرده بودند. آمريكاييها مخالفت كردند و گفتند، چرا اين قدر ظالمانه از ما ماليات ميگيريد؟ما که در مجلس بریتانیا نماینده نداریم چرا باید مالیات بدهیم؟ آنها گفتند همين است كه هست. بايد مالياتها را بدهيد. این ها آن كشتياي كه از انگليس آمده بود و چاي آورده بود، در سواحل آمريكا غرق كردند و از آنجا انقلاب آمريكا شكلگرفت. يعني در مبادلات اقتصاديشان حاضر نبودند ماليات بيشتر بدهند و اين را نشانه ظلم ميدانستند و در حد انقلاب علیهش می ایستادند. كشورهاي ديگري هم بودند. استراليا بود. كانادا بود. اما اينها تا همين الآنش هم تحتالحمايه هستند و فرماندار استراليا و كانادا را ملكه انگليس انتخاب ميكند.
بالاخره با حدود صدهزار کشته از دو طرف ،آمریکا از انگلستان مستقل شد.
ششصد هزار کشته در چهار سال!
حدود صد سال بعد از جنگهای استقلال خود این ایالتهای داخلی وارد یک جنگ خونین شدند و شمالیها و جنوبیها در عرض 4 سال ششصد هزار نفر از هم را کشتند!(1860 تا 1864)
جنگهای داخلی با غلبه شمالیها که نماینده سرمایه داری صنعتی بودند بر جنوبیها که به کشاورزی متکی بودند تمام شد.
جنوبیها خیلی برده داشتند و شمالی ها به کارگر نیاز داشتند و بالاخره توانستند نیروی کار جنوبیها را به اسم لغو برده داری از چنگشان در بیاورند و از مزارع به کارخانه ها بکشند. شاید یک دلیلی که دولتهای آمریکا این همه به جنگ افروزی در بیرون مرزهایشان علاقه دارند این باشد که از پتانسیل داخل آمریکا برای کشتن همدیگر خبر دارند.ملتی که توانسته اند در عرض چهارسال با امکانات صدوپنجاه سال پیش ؛600 هزار نفر از همدیگر را بکشند معلوم است چه اشتها و پتانسیلی برای جنگ داخلی دارند و باید یک جوری این ظرفیت را فرافکنی و به نقاط دیگر دنیا مثل کره و ویتنام و افغانستان و عراق و ... منتقل کرد.
سرمایه داری صنعتی
اتفاقات چند دهه آخر قرن نوزدهم که مقارن شکل گیری انحصارات بزرگ صنعتی در آمریکاست خودش یک فصل جداگانه می طلبد.کتاب "سرمایه داری آمریکا" از ماریان دبوزی خشونت عجیب و غریب و فرهنگ وحشیانه ای را که این انحصارات ایجاب کردند ؛توضیح داده است.
وبلن یک جامعه شناس –اقتصاددان نروژی تبار است که موسس مکتب نهاد گرا و رویکرد فرهنگی به اقتصاد محسوب می شود .او در کتاب نظریه طبقه مرفه که به فارسی هم ترجمه شده است این دوران را با یک نگاه گزنده انتقادی تحلیل کرده است. شما تاريخ اواخر قرن نوزده را كه بخوانيد، تاريخ بر آمدن انحصارات صنعتي در آمريكا است، سرمايهدارها كه با همديگر درگير ميشدند چه جانورهايي بودند و با خودشان چه جوري رفتار ميكردند. بخوانيد و ببينيد، سرمايهداري آمريكا چه جوري شكل گرفت.
کابوی وحشی سوار بر اسب تکنولوژی
تا رسيد به جنگ جهاني اول. از جنگ جهاني اول كم كم به عنوان يك قدرت جهاني ظهور كردند. در جنگ جهاني دوم كه ديگر قدرت بلامنازع غرب شدند.
در همان جنگ جهاني دوم ، باز آن خصيصه آمريكايي به شكل خيلي واضح و وقيحي خودش را نشان ميدهد. بنیانگذاران اينها در دوره تأسيس کشورشان ، نشان داده بودند كه هر گونه ظلم، هر گونه رفتار غير انساني را براي تمتع و رفاه بيشتر به رسميت ميشناسند. از كشتار سرخپوستان بگيريد تا بلايي كه سر آفريقا آوردند.
پس امریکا کشوری بود كه تاسیسش مشحون است از فجایع ضد انسانی.
بعد هم كه به جنگ جهاني دوم رسيدند و قدرت اول دنيا شدند. ماجراي بمب اتمي كه اينها در هيروشيما و ناكازاكي منفجر كردند، اين خوي سبعيت و وحشيگري آمریکایی را در عاليترين شكل نشان ميدهد. حالا اگر تا ديروز كابوي بودند و اسب داشتند، امروز بر تكنولوژي و عاليترين دستاوردهاي علمي بشر هم مسلط شدهاند. بعد هم توجيه ميكنند كه ما آن دوتا بمب را منفجر كرديم كه جنگ تمام بشود. هدف وسيله را توجيه ميكند. ما ميخواستيم به ژاپن نشان بدهيم كه قدرت داريم و اگر ادامه بدهي فلان ميكنيم. ژاپن كه اين همه جزيره دارد. ميرفتي و بمبت را در يك جزيره غير مسكوني منفجر ميكردي كه آن جزيره زير آب برود. چرا توي شهر منفجر ميكني كه دهها هزار نفر انسان را نابود كني و عوارض آن تا دهها سال بعد و تا همين امروزش باقي مانده باشد.
اين خوي وحشيگري و شيطان صفتي كانه در ذات آنها است.
آزمایشگاه های سلاح کشتار جمعی در کنار کتابخانه های حقوق بشر
بمب اتم كي منفجر ميشود؟ موقعي كه تمام فيلسوفان ليبرال دمكراسي و ليبرال سرمايهداري همه حرفهايشان را زدهاند. كتابهايشان را منتشر كردهاند. مباني شان را گفتهاند. در همان دورهاي هم كه بردهداري رواج داشت، مباحث مربوط به آزاد شدن بشر از انواع و اقسام قیدها در بين فلاسفه غرب حاکم بود . آزمایشگاه های سلاح های کشتار جمعی شان دیوار به دیوار کتابخانه های حقوق بشرشان است! دهها سال بعد از مرگ جان استوارت ميل، صد و هفتاد سال بعد از انقلاب کبیر فرانسه! و در حالی که نظريات حقوق بشريشان دهها سال قبلش تدوين شده بود اينها بمب اتم را منفجر كردند.
اين كه امام ميگويد شيطان بزرگ، يك تعبير ژورناليستي نيست. يك تعبير كاملاً واقعبينانه و ذات بینانه است. بعدش ماجراي ويتنام، در ويتنام ابتدا يك بخش ديگري از غرب حضور داشت. فرانسويها زورشان نرسيد. آمريكاييها گفتند، شما بياييد كنار. ما ميرويم و مسأله را حل ميكنيم. در ماجراي ويتنام شما ميبينيد كه يك سري مخالفت هایی در مخالفت با اين جنگ طولاني خشونت بار و پر تلفات در داخل خود آمريكا شكل ميگيرد. در سال 1971 در دانشگاه ايالتي كنت، دانشجوها تظاهرات ميكنند. ارتش آمريكا، نه پليس آمريكا، ارتش آمريكا وارد ميشود و دانشجوها را به گلوله ميبندند. چهارتا از دانشجوها كشته ميشوند. دوتايشان دختر بودند و دوتايشان پسر. به همين راحتي چهارتا دانشجو را ميكشند. هفته بعدش در يك دانشگاه ديگر تظاهراتي در اعتراض به اين كشتار صورت ميگيرد. باز آنجا هم حمله ميكنند و يكي دو نفر كشته ميشوند. بعد هم همه خفه ميشوند. اين مال قرن هفده و شانزده نيست. هزار و نهصد و هفتاد و يك. دوره نيكسون. كه چرا شما گفتيد كه ارتش آمريكا بايد از ويتنام برگردد! همه عاملان کشتار هم در دادگاه تبرئه شدند و هیچکس تحت پیگرد قرار نگرفت. اين را مفصل در يكي از شمارههاي راه چاپ كرديم. توي اينترنت هم بگرديد هست. در نهایت 50 هزار آمریکایی و یک میلیون ویتنامی کشته شدند و آمریکا شکست خورد و فرار کرد!
يا دخالتهايي كه اينها در كشورهاي ديگر كردند. در آمريكاي لاتين كه مفصل است . حالا در كوبا كه زورشان نرسيد. در نيكاراگوئه، در شيلي، تعارف نداشتند. آقاي آلنده رئيس جمهور منتخب مردم، به راحتي عليه او كودتا كردند. دهها هزار نفر را با وحشيانهترين شكل كشتند. ماجراي ويكتور خارا را بخوانيد. ويكتور خارا يك هنرمند مشهور آمريكاي لاتين است كه نوازنده و خواننده است. هنرمندانشان را هم كشتند و سالها يك ديكتاتوري خشن و مستبد را حاكم كردند. آقاي پابلو نرودا يكي از مشهورترين شعراي جهان است. شيليايي است. بعد از ماجراي كودتا یک كتاب دارد به نام :" انگيزه نيكسونكشي"! در بیان نفرتش از دولت کودتاچی آمریکا.
کودتای 28 مرداد و کشتار 16 آذر
در همين دوره بعد از جنگ جهاني دوم، ماجراي دخالتشان در ايران، در قصه كودتاي بيست و هشت مرداد كه جزو اسناد فاش شده خودشان هم هست. فيلم مستند آذرخش اعترافات اينها را كامل آورده:" بله. ما با اين قدر پول وارد تهران شدیم. كودتا راه انداختیم" يك روزولت نامي است. ظاهراً از خانواده مشهور روزولت است. فيلم جالبي است.
كودتاي بيست و هشت مرداد اتفاق ميافتد. در مقابل ملتي كه يك بار در مشروطه شكست خورده. يعني مشروطهاش به استبداد رضاخاني رسيده. بيست سال استبداد رضاخاني را تحمل كرده. در دهه بيست ؛دو مرتبه به خودش آمده و يك تحركي به خودش داده. تا آمد استقلالش را به دست بياورد و خودش براي سرنوشت خودش تصميم بگيرد، باز آمريكاييها كودتا كردند و يك ديكتاتوري بيست و پنج ساله را حاكم كردند. بيست و هشت مرداد كودتا اتفاق ميافتد. چند ماه بعدش در آذر 32، معاون رئيس جمهور آمريكا، آقاي نيكسون به ايران ميآيد كه ببيند احوال كودتا چطور است. اوضاع بر وفق مراد هست يا نيست. از دو سه روز قبلش در دانشگاه تهران تظاهراتهايي شروع ميشود. قرار است نيكسون بيايد، دانشجوها از سيزدهم چهاردهم در دانشگاه تهران شلوغ ميكنند. روز شانزدهم به دانشگاه ميريزند و سه نفر از دانشجويان را ميكشند و، به قول دكتر شريعتي اينها را به پاي نيكسون قرباني ميكنند كه نيكسون در يك فضاي آرام وارد بشود. دهها نفر هم زخمی می شوند.که مصطفی چمران هم یکی از این هاست.
دو روز بعد از كشتار شانزده آذر آقاي نيكسون تعمداً به همان جايي ميرود كه دانشجوها را كشتهاند. يعني در خود دانشگاه تهران سخنراني ميكند كه ضرب شستش را نشان بدهد که فكر نكنيد كه چهارتا دانشجو ميتوانند مقابل قدرتي مثل آمريكا بايستند! متن سخنراني آقاي نيكسون هست. در همين فيلم آذرخش هم آمده. جالبتر اين كه آقاي نيكسون يك عكس يادگاري ميگيرد. عكسش هم هست. اساتيد و رئيس دانشگاه تهران كنار آقاي نيكسون ميايستند. دو روز بعد از كشتار شانزده آذر يك عكس يادگاري با او ميگيرند. آقاي سيدحسن تقيزاده مظهر روشنفكري ايران يك خطابهاي خطاب به نيكسون ميخواند. فكر ميكنيد كه مثلاً مجنون دارد در باره ليلي حرف ميزند. يعني متن خطابهاش اين جوري است:" گر خانه محقر است و تاریک بر ديده روشنت نشانم! اي بزرگ، اي فلان..." يك خطابه عجيب و غريبی است.
اين كه ميبينيم اين روزها باز يك عده از حضرات آمریکا پرست سر بر آوردهاند، سابقه دارد. اينها از پدر روشنفکری ایران آقاي تقيزاده به طور ژنتيك به ارث بردهاند.
شاه:خودم در خدمتم!
هفت هشت سال بعد از كودتا كه ديگر شاه کاملا حاكم ميشود و ديكتاتوري كامل برقرار است، آمريكاييها تصميم ميگيرند كه در اقمار خودشان و در دولتهاي تحت نفوذ خودشان، متناسب با توسعه آمريكايي و استعمار آمريكايي تغييراتي ايجاد بكنند. در ايران شخصي به نام علي اميني را سر كار ميآورند كه نخست وزير ميشود. بعد از يك مدتي شاه پيش آمريكاييها ميرود و ميگويد، شما هر كاري كه ميخواهيد بكنيد، بگوييد من خودم انجام بدهم. مستقيم با خودم كار كنيد. اينها در تاريخ هست. چيز پشت پرده ای نيست. دوره كندي است. آنها هم ميگويند باشد. اشكالي ندارد. بحث انقلاب سفيد در كشور مطرح ميشود. سوگند به قرآن را حذف كردن و اينها. لايحه انجمنهاي ولايتي و ايالتي و بعدش هم انقلاب سفيد.
از اينجا است كه امام درگير ميشود. ميخواهم بگويم كه نقطه شروع انقلاب ما هم باز يك ربطي به آمريكا داشته. شاه ميخواهد سياستهاي آمريكايي را در كشور اجرا كند و زيرساختها را به سمت خواست آمريكايي ها ببرد.
جلال ال احمد در کتاب نفرین زمین در قالب داستانی ، بلایی را که انقلاب سفید بر سر کشاورزی ایران آورد توصیف کرده است.
قیام امام و سرکوب مردم
از سال چهل و يك ديگر امام بلند ميشود و شروع ميكند به درگير شدن. در نوروز چهل و دو به فيضيه حمله ميكنند. يعني همان اتفاقي كه ده سال پيشش در دانشگاه افتاده بود، اين بار در حوزه تکرار می شود. ميگويند دانشگاه را كه خفه كرديم. اين دفعه حوزه ميخواهد بلند شود. آنجا هم يك طلبهاي شهيد ميشود. شهيد يونس رودباري. طلبهها يك كتك مفصلي ميخورند و يك خفقاني ايجاد ميشود. تا دو سه ماه بعدش كه محرم شروع ميشود. امام در سخنرانيهاي محرمش شروع ميكند به شكستن اين جو خفقان و روز عاشورا آن سخنراني آتشين را ميكند. امام عاشورا سخنراني ميكند و دوازده محرم ميآيند و امام را دستگير ميكنند و به زندان قزل قلعه منتقل ميكنند و پانزده خرداد اتفاق ميافتد. دوازده محرم مصادف با پانزده خرداد است كه ملت در اعتراض به زندانی شدن امام به خیابان ها ميريزند و كشتار پانزده خرداد اتفاق ميافتد. رژیم هم جريانات نخبگاني را سركوب ميكند و هم جريانات تودهاي را. در دوره نخست وزيري اسدالله علم. خوبي اينها اين است كه خاطراتش همهاش هست. حالا راجع به پانزده خرداد بحث خيلي زياد است. امام يك مدتي را زندان بوده. از زندان كه آزاد ميشود، فضا به شدت خفقانآور است. هم رژيم سيستم امنيتي خودش را خيلي تجهيز كرده، هم اين كه در داخل حوزه راجع به حضرت امام حرفهاي خيلي جدي و شديدي شروع ميشود:" تو مردم را به كشتن دادي و تو ميخواهي خودت شهرت پيدا كني و اين حرفها..." امام خلاصهاي از اينها را در نامهاش، به سید حمید روحاني گفته كه چه تهمتهايي به امام زدند. تو شهرتطلبي و تو ماجراجو هستي! تا ميرسد به آبان چهل و سه كه ماجراي كاپيتولاسيون پيش ميآيد. امام باز در مورد اين قضيه واكنش تندي نشان ميدهد. آن سخنراني مشهور امام كه باز پاي آمريكا در ميان است. يعني هميشه در مبارزات شصت سال اخير كه نگاه ميكنيد، پاي آمريكا در ميان است. اينجا است كه ديگر امام را زندانی نميكنند. شبانه امام را ميگيرند و سوار هواپيما ميكنند و تبعيدش ميكنند. از كشور بيرون مياندازند که تو چرا به حاكميت آمريكا در ايران اعتراض كردي! يك مرجع تقليدي را در آن سطح به همين راحتي، صرفاً به خاطر توهين به آمريكا ميگيرند و از كشور بيرون مياندازند. تا پانزده سال.
نایب السلطنه :ژنرال هایزر!
حوادث ميرسد تا سال پنجاه و هفت و انقلاب اسلامي و باز علیرغم اینکه آمریکا همه تلاشش را به کار می بندد و ژنرال هایزر در ماههای آخر سکان کشور را به دست می گیرد و ارتشبدهای رژیم شاه مثل سرباز از او مستقیم دستور می گیرند که در خاطراتش اینها را نقل کرده که مثلا گفتم دیگر تیر هوایی بس است لوله اسلحه ها را پایین بیاورید و ... اما در نهایت انقلاب پيروز ميشود. و باز در اسناد لانه جاسوسي هست كه از بهمن پنجاه و هفت تا آبان پنجاه و هشت، داشته چه اتفاقهايي ميافتاده است.
امام و تثبیت جمهوریت در برابر معاملات نخبگانی
اگر بخواهيم بفهميم كه امام كه بود و انقلاب اسلامي چه بود، به نظر من اين اتفاقات اخير خيلي به درد ما ميخورد. ماجراي بيداري اسلامي و ماجراي مصر و اينها. فقط يك مقايسهاي صورت بدهيد و ببينيد كه امام كه بود و شاهكار امام چه بود. در شرايطي كه كشور به هم خورده. شما روزنامههاي سال پنجاه و هشت را ورق بزنيد. اطلاعات و كيهان هست. هر كس گردني برافراشته و حزبي درست كرده. هر كس يك ادعايي دارد. امام دو سهتا كار ميكند. يك: تثبيت جمهوريت. اگر امام تودهها را پاي كار نميآورد، مجبور بود كه با نخبگان كار كند. نخبگان در طول تاريخ نشان دادهاند كه آمادگي بالايي براي معامله دارند. نخبگان سياسي و حتي نخبگان دانشگاهي و بعضاً حتي نخبگان حوزوي. امام هنوز دو ماه از انقلاب نگذشته، ميگويد رفراندوم كنيد. امام در سال پنجاه و هشت، پنجتا انتخابات پشت سر هم برگزار ميكند. انتخابات دوازده فروردين براي همين موضوع. بعد انتخابات مجلس خبرگان. بعد همهپرسي تأييد قانون اساسي. بعد انتخابات رياست جمهوري و بعد انتخابات مجلس. در يك سال پنجتا انتخابات سراسري در يك كشور انقلابزدهاي كه هر طرفش يكي سر بلند كرده. در سيستان و بلوچستان يك اتفاقي افتاد. در گنبد و تركمن صحرا يك اتفاقي افتاده. فضا در كردستان به شدت به هم ريخته. در خوزستان خلق عرب بلند شدهاند. در خود تهران انواع و اقسام درگیری ها و انا رجل زدن ها هست. شما كتاب شهيد رجببيگي را بخوانيد. فضاي سال پنجاه و هشت و پنجاه و نه دستتان ميآيد كه چه فضايي بود.
خداحافظ مارکسیسم!
سيزده آبان پنجاه و هشت، حالا با خطي كه كلياتش را امام ميدهد، دانشجويان ميريزند و انتقام شانزده آذر و پانزده خرداد و همه جنايات آمريكا را ميگيرند. لانه جاسوسي را كه به معناي دقيقش لانه جاسوسي است و تلاش ميكند كه يك بيست و هشت مرداد ديگري را رقم بزند تسخير ميكنند. كل معادلات به هم ميريزد. از جوانب مختلف. يكي در فضاي بينالمللي كه آمريكا ميفهمد خميني نه آلنده است، نه مصدق است كه فكر كنيم ميتوانيم بازي كنيم. يك مقدار بازي بازي كنيم و چهارتا جاسوس نفوذي را هم بفرستيم و قصه را تمام کنیم. نه محمد مرسي است. آن چنان سيلياي ميخورد كه يك دفعه سرش را بلند ميكند و تازه ميفهمد كه انقلاب اسلامي يعني چه.
تازه آمريكا يك كم متوجه ميشود كه با كي طرف است و تفكر اسلام ناب يعني چه و ميفهمد كه اين يك انقلاب سياسي با چهارتا شعار سوسياليستي و مردمگرايي و عدالتخواهي و فلان نيست. قضيه خيلي عميقتر از اين حرفها است. شما كتاب آقاي ميشل فوكو را بخوانيد. بت پست مدرنيسم ايشان است ديگر. ايشان موقع انقلاب در ايران بوده. سال هزار و نهصد و هفتاد و نه. يك كتاب كوچكي دارد كه انقلاب ايران را روايت كرده است. فوكو كه در قله متفكرين پست مدرن غرب است، سال انقلاب به ايران می آید. يعني آنهايي كه يك مقدار هوشمند بودند، كم كم ميفهمند كه دارد در عالم يك اتفاقي ميافتد. چون تا حالا كه در دنيا كم انقلاب نشده بود. دهها انقلاب ماركسيستي و كمونيستي در منطقه خود ما اتفاق افتاده بود. از افغانستان گرفته تا يمن و خيلي از كشورهاي ديگر. انقلابهاي ناسيوناليستي مثل عبدالناصر.
شیطان بزرگ
امام نميگذارد كه سطح اين چالش در سطح سياست باقي بماند. امام عمق چالش را نشان ميدهد. شما ببينيد، همين واژه شيطان بزرگ. اين را با مسلمانهاي غير ايراني صحبت كنيد. ميگويند وقتي امام اين تعبير را به كار برد، اصلاً نگاه ما به عالم را زير و رو كرد. تعبير شيطان بزرگ ظاهرش اين است كه حمله به آمريكا و حمله به غرب است. حمله به يك نيروي بيروني است. در حالي كه همزمان، يك حمله به متحجرين و قاعدین داخلي هم هست. چرا؟ چون آنها دين را به مثابه يك رابطه صرفا فردي با خدا تعبير ميكنند. بزرگترين چالشي كه پيش روي انسان متدين هست را صرفاً در حوزه فرديتش تعريف ميكنند. چالش با گناهان فردي . با شيطان لعين مبارزه كن. اگر وسوسه است، اين كار را نكن و فلان. شيطان آنها شيطان كوچكي است. صرفاً در مسائل فردي انسان را وسوسه ميكند.
وقتي كه امام گفت شيطان بزرگ، دين را از آن حالت انتزاعي مسيحيزه صرفاً ملكوتي آسماني كه به زمين كاري ندارد، متحول می کند و عيني ميكند. واقعي ميكند. مثل آن حضراتي كه زماني كه امام حسين داشت در كربلا ميجنگيد. ماجراي ربيع بن خثیم مشهور است. او داشت با نفس خودش، با شيطان مبارزه ميكرد. ربيع بن خثیم يكي از هفت زاهد برتر جهان اسلام در دوره امام حسين بود. يك قبري كنده بود و توي قبر زندگي ميكرد. شبانهروز توي قبر به درگاه خدا استغاثه ميكرد و .... يك نفر از مريدانش آمد و گفت، از عراق خبر رسيده كه حسين بن علي را كشتند. سرش را بلند كرد و گفت، اِ حسين بن علي را كشتند؟ عجب بد كاري كردند!خيلي بد كاري كردند. آقاي مطهري ميگويد، ايشان تا مدتها به خاطر اين جمله به درگاه خدا استغفار ميكرد كه خدايا، چرا از مرگ حسين بن علي اظهار تأسف كردم.؟ چرا خودم را دنيا آلودم. حرف سياسي زدم و از تو غافل شدم! يك چنين جانورهايي در امت اسلامي ارج و قرب پيدا كرده بودند كه امام حسين به مسلخ رفت. وگرنه از امام حسين ابليسشناستر و شيطانشناستر كيست؟ ولي امام حسين ميآيد در ميدان عملي مبارزه واقعي با شياطين امروزي، در آن حد كه خودش و خانواده و فرزندانش تكه تكه بشوند تا اسلام زنده بماند. حالا ربيع بن خثیم ميگويد، تو چه نيازي به اين كارها داري؟ بنشين و در راه خدا ذکر بگو.
شيطان بزرگ يك تعبيري بود كه گفتمان ساخت. مسلمانها تا اين جمله را شنيدند، نگاه آنها به عالم عوض شد. آمريكا شيطان بزرگ است! مرگ بر آمريكا بگوييد و عبادت كنيد. مرگ بر آمريكا يك ذكر است. ضمن اين كه يك زبان جهاني هم دارد. يعني براي مسيحيها هم جالب است. آمريكا شيطان بزرگ!
كه ميگويد؟ يك عالم روحاني كه مرجع تقليد است. مظهر تدين و دينداري است. وقتي كه اين را يك مسيحي هم نگاه ميكند، ميبيند كه حرف ديني دارد ميشنود. با يك زبان جهاني. با اين دوتا كلمه خيلي ميشود حرف زد:" شيطان بزرگ.".چگالي اين دوتا كلمه خيلي بالا است. خيلي حرف سنگيني است. هم متحجرين را ميزند، هم آمريكا را ميزند. هم با يك زبان جهاني و بينالمللي حرف ميزند. همين تعبير به اندازه دهتا مقاله حرف براي گفتن دارد. ابعاد عيني خير و شر را ترسيم ميكند و از سطح سياسي به سطح اعتقادي ميبرد.
برائت و ولایت
و مفهوم برائت را زنده می کند. امام از يك طرف مفهوم ولايت را طرح ميكند. ولايت فقيه را تثبیت ميكند. از طرف ديگر ولايت فقيه صرفاً يك واژه نيست. يك شعار نيست. ولايت فقيه بخشي از يك منظومه فكري است كه ما در آن منظومه يك مفهوم جدي ديگر به نام برائت داريم. اشداء علي الكفار رحماء بينهم. اينها لازم و ملزوم همديگر هستند. يعني شما نميتوانيد اشدا علي الكفار نباشي و رحما بينهم باشي. يعني برائت مقدمه ولايت است. ولايت به معناي وسيع خودش. اين را آقاي خامنهاي مفصلاً راجع بهش صحبت كرده اند. هم در بحثهاي قبل از انقلاب ایشان هست و، هم در بحثهاي اخير ايشان هست. آقا بحث ولايت را صرفاً بحث عمودی نميداند. به يك ولايت افقي هم معتقد است. ميگويد ولايت يعني پيوند بين مردم. همبستگي و همدلي بين مردم. المومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض .
همين آقاي روحاني، مصاحبهاي كه چند سال پيش كرده و در اينترنت هست. فكر ميكنم روزنامه اطلاعات مصاحبه كرده بود. تيترش اين است: "شعار زيباي مرگ بر آمريكا ملت ما را با هم متحد كرده است." و درست ميگويد.
كساني كه ميگويند ما دلمان براي مردم ميسوزد . به اين ملت رحم كنيد. ما ميخواهيم به اين ملت رحم كنيم. رحم به اين ملت اين است كه اشداء علي الکفار باشيم.
شما همين را با ماجراهاي مصر مقايسه كنيد. اخوان المسلمين يك تشكيلات بسيار مدعي است. رفتار بچگانه و احمقانهاي كه اين آدم، با چه تبختري و با چه تفرعني توي تهران نشان داد که ما به شما ایرانی ها نيازي نداريم. حتي حاضر نشد به ديدار آقا برود. احمق! حالا آقاي خامنهاي رهبر جمهوري اسلامي هم نه، بالاخره ايشان كسي است كه كتاب سید قطب را ترجمه كرده. كتاب مرشد اخوان المسلمين را. اين قدر متبختر و متفرعن برخورد كرد. حتي حاضر نشد سفارت اسرائيل را ببندد. حاضر نشد كمپ ديويد را ملغي كند. حتي حاضر نشد مرگ بر اسرائيل بگويد. مرگ بر آمريكا پيشكش. يعني اين قدر هم با غرب راه آمد. يك آدم هم نيست. تشكيلات اخوان المسلمين به آن عظمت با بيش از هفتاد هشتاد سال سابقه، با كلي ادعا، با آمريكا چقدر دل داد و قلوه گرفت و كلاري بيايد وکاترین برود و ... اين برود وآن بیایدو ... . در عرض يك سال و نيم انقلاب مصر را به باد دادند.
در اينجا آن مباني مهم است. حالا ميفهميم كه امام چه كار كرد. ايران هم در معرض اين خطر بود. ما دو بار هم اين شكست را خورده بوديم. هم در مشروطه و هم در نهضت نفت، ملت آمدند و فداكاري كردند. آن همه هزينه دادند و به جاي خوبی هم رسيد. بعد يك دفعه برگشت و به صد و هشتاد درجه ضد خودش تبديل شد. غربيها فكر ميكردند كه خميني هم آخوند خراساني است يا كاشاني است و موفق ميشوند دورش بزنند. يك دفعه نفهميدند كه از كجا خوردند.
جالب است. در پانزده خرداد كه امام را ميگيرند. امام يك مدتي انفرادي است. بعد از يك مدتي به او اجازه ميدهند كه در سلول كتاب داشته باشد. امام ميگويد، دوتا كتاب براي من بياوريد. اينها در اسناد جلد بيست و دو صحيفه امام هست. يكي يك كتاب فقهي است: "مستدرک الوسائل "و ديگری كتاب تاريخ مشروطه كسروي. امام توي سلول مينشينند و تاريخ ميخوانند. نگاه تاريخي امام خيلي قوي است. امام خيلي نگاه عيني و واقعبينانه دارد. يعني امام اين جوري نيست كه صرفاً بنشيند و به مباحث كلامي و فلسفي مشغول باشد. حالا من توي حجرهام بنشينم و يك چيزي درست كنم به اسم ولايت فقيه و بگويم، عجب نظريه قشنگي است. نه! امام كاملاً نفس به نفس واقعيت اجتماعياش قدم ميزند. حتي در گفتههاي امام هست که دوراني كه ایشان طلبه بوده، بيست سالش بوده ، امام ميگويد، من از قم بلند ميشدم و به تهران ميآمدم. ميرفتم مجلس فقط به خاطر اين كه مدرس را ببينم. وقتي كه امام از مدرس حرف ميزند، چشمهايش برق ميزند. امامي كه اين قدر عظمت داشت، در مقابل مدرس اين قدر تأثيرپذير بود. می گفت شما يادتان نيست. من جوان بودم و به مجلس ميرفتم. مدرس كه وارد ميشد، اصلاً فضا عوض ميشد. يعني امام از همان زماني كه يك طلبه جوان بود، در صحنههاي اصلي جامعه حضور داشت. همه چيز را رصد ميكرد و تحليل ميداني و واقعبينانه و از نزديك داشت. امام از همه علماي ما و از همه روشنفكران ما واقعبين تر بود و تفكر عينيتري داشت.
امامي كه سال هزار و سيصد بلند ميشود و به تهران ميآيد كه مدرس را ببيند، اگر در سال پنجاه و هشت ميگويد مرگ بر آمريكا، اگر ميگويد شيطان بزرگ، يك تجربه عميق و گسترده تاريخي دارد. همين تاريخ مشروطه را بعداً امام يك ذكر خيري هم ازش ميكند. اين كتاب كسروي خيلي كتاب خوبي است. باید آن دوره را مطالعه کرد و دید چه جوري روشنفكرها و غربيها توانستند مردم و روحانيون را فريب بدهند و اوضاع را برگردانند.
پس كاري كه امام در انقلاب اسلامي كرد، چالش سياسي با آمريكا را به يك چالش اعتقادي تبديل كرد و مباني اعتقادي آن را روشن كرد.
خطري كه امروز وجود دارد اين است. مسأله، مسأله مذاكره با آمريكا نيست. مسأله حتي مسأله رابطه با آمريكا هم نيست. ارتباط ما با شوروي قطع نشد و از اول انقلاب مرگ بر شورويمان را هم ميگفتيم. بيست و پنج سال است كه با انگلستان رابطه داريم و مرگ بر انگليس مان را هم ميگوييم. يعني دليلي ندارد كه. .. .بر فرض لازم شد كه ارتباط ما با آمريكا برقرار بشود.
ولایت آمریکا !
اتفاقاتي كه اين روزها دارد ميافتد اصلاً بحث اقتصاد و سياست خارجي و اينها نيست. غرب زده ها ميگويند، بايد سر اين مبناي انقلاب را زير آب كرد. استكبارستيزي را بايدگرفت. بحث اين نيست كه ما با آمريكا تعامل سياسي بكنيم. با آمريكا بازي سياسي راه بيندازيم. حرف اين است كه ما بايد آمريكا را دوست داشته باشيم ! ما بايد انزجار از آمريكا را از دلمان بيرون كنيم و به جاي آن بايد محبت آمريكاييها در دل ايرانيها بنشيند. حرف اين است. يعني ولايت و برائت را عوض بكنيم. صرفاً بحث خوشبيني هم نيست. نه. ميگويند اين نگاه بايد بيايد تا قلبت. مرگ بر آمريكا يعني چي؟ مرگ بر آمريكا يعني خشونت! آن طرف دارند ميگويند، گزينه جنگ روي ميز است. يعني عملاً دارد شما را به مرگ تهديد ميكند. اين را خشونت نميداند. بعد ما كه داريم پاسخ اين همه جنايت را صرفاً با حنجرهمان ميدهيم، از بيست و هشت مرداد بگير بيا تا پانزده خرداد، بيا تا پنجاه و هفت بيا تا توطئههاي پنجاه و هشت، بيا تا جنگ هشت ساله، اينها چقدر وقيح هستند. اينها هشت سال، آن اواخر كه صدام داشت شكست ميخورد، خود آمريكا وارد جنگ شد. اسكلههاي نفتي ما را زد. سهتا کشتی ما را غرق كرد. اينها مال دويست سال پيش نيست.
مال بيست و پنج سال پيش است. حتي دانشجويان بسيجي ما اطلاع ندارند. ناو سهند را غرق كرد. ناو سبلان را غرق كرد. ايستگاه نفتي سلمان را محاصره كرد و منهدم كرد. مستقيم با ما وارد جنگ شد. هواپيماي مسافربري ما را با دويست و نودتا سرنشين زد. هواپيماي مسافربري! نه تنها اين كار را كرد، بعد هم گفت اشتباه شده. بعد كه گفت اشتباه شده، فردایش آمد و به آقاي ويل راجرز مدال افتخار داد و در لوح افتخارش نوشته: به خاطر عمليات موفق شما در خليج فارس! كسي كه اشتباه به اين بزرگي ميكند و گاف به اين گندگي ميدهد كه ديگر مدال افتخار دادن ندارد! استكبار كه ميگويند يعني اين. يعني ظلم ميكند و گردن افرازي هم ميكند. افتخار ميكند به اين كه من ستمگر هستم. افتخار ميكند به اين كه من آدمكش هستم. افتخار ميكند به اين كه من هيچ حق انساني را به رسميت نميشناسم. من قدرت دارم. شيطان بزرگ يعني اين: استكبار.
***
الآن قصه چيست؟ چرا اين قدر عجله دارند؟ الآن چه نياز ی است كه شما حذف مرگ بر آمريكا را طرح كنيد؟ چرا؟ چون اينها ميدانند، مذاكرات كه نميتواند به نتيجه برسد. اينها ميگويند تا قبل از اين كه تقش در بيايد و يك بار ديگر آمريكا در امتحان مردم ايران مردود بشود، آن موقع ديگر خيلي سخت ميشود مرگ بر آمريكا را از اين ملت گرفت، پس همين الآن باید کار را تمام کرد . حتي تا قبل از اين كه مذاكرات ژنو شروع بشود، مرگ بر آمريكا را تعطيل كنيد! كه ديگر نه راه پس داشته باشيد و نه راه پيش. اين بخش از پشتوانه فرهنگي اجتماعي انقلاب اسلامي را نابود كنيم. چرا؟ چون ما ميخواهيم در اين كشور خيلي كارها بكنيم. تا موقعي كه آتش زير خاكستر وجود داشته باشد، تا موقعي كه شعار مرگ بر آمريكا وجود داشته باشد، نخواهیم توانست. تازه مگر چه كساني مرگ بر آمريكا را ميگويند؟ مرگ بر آمريكا را كه طرفداران شما نميگويند. مرگ بر آمريكا را همين حزباللهيها ميآيند و در نماز جمعه می گویند. آقاي نياوراننشين به بالا، تو كي مرگ بر آمريكا گفتي كه حالا بخواهي تركش كني؟!" نه. شماها هم نبايد بگوييد!در نماز جمعه هم نبايد بگويند! در روز قدس هم نبايد مرگ بر آمريكا بگويند"!شعاري كه اين همه استدلال پشتش هست.
ضمن اين كه شعار اختصاصي ما هم نيست. در كل دنيا هست. بله. البته نگاه ما عميقتر است. مرگ بر آمريكايي كه ما ميگوييم، صرفاً يك وجه سياسي ندارد. ولي از كره جنوبي تا فيليپين، تا ليبي تا آمريكاي لاتين، تا خود آمريكا در ماجراي نود و نه درصد مرگ بر آمریکا می گویند. يكي از اين روشنفكرها نميآيد بگويد كه آقا، اين نود و نه درصد چه بود؟ آنها اين همه دانشجو را با گاز فلفل و با دستبند گرفتند و سركوب کردند، انگار نه انگار! و بعد كي و در چه شرايطي ما بايد مرگ بر آمريكا را ترك كنيم؟ خيلي جالب است. امروز اين دوتا رئیس جمهور با هم حرف ميزنند و فردايش دولت آمريكا هشتصد هزار كارمند خودش را اخراج ميكند! مرخصي بدون حقوق ميدهد. نان شب هشتصد هزار كارمندش را ندارد! اينها ميگويند بارك الله! حكومتداري يعني اين. نه اين كه ما ميخواهيم يارانه را قطع كنيم، جرأت نداريم. اين چه ملتي است كه خميني درست كرده. ملت براي خودشان حق قائل هستند. مرگ بر آمريكا يعني مرگ بر اشرافيت. يعني مرگ بر حاكميت قبيلگي بر جامعه. دويست سال است كه دارند مديريت ميكنند. همان چپ و راست خودمان است ها. عجب مدل جالبي دارند. از آن طرف اشراف ميآيند و حكومت ميكنند، چهار سال بعد از آن طرف آن يكي اشراف ميآيند و حكومت ميكنند. دويست سال است كه دمكراتيك است. دمكراتيك يعني اين. ببين، دويست سال است كه هيچ پاپتياي نتوانسته به رياست جمهوري آمريكا برسد! هيچ آدمي فراتر از اين دوتا حزب نتوانسته بيايد و حاكم بشود. عجب مدل خوبي است. همان است كه خودمان در ايران ساخته بوديم. يك هفت هشت سالي به هم ريخت. ما بايد به همان مدل آمريكايي برگرديم. اوباما چه فرقي با بوش دارد؟ تفاوت كانديداهاي رياست جمهوري ما بيشتر است يا تفاوت كانديداهاي رياست جمهوري آمريكا؟ فرصت انتخاب براي ملت ما وسيعتر است يا براي آمريكاييها؟ مثلاً كلينتون، ريگان، بوش، كارتر، اوباما با هم چقدر فرق دارند؟ يكي ميگويد مثلاً نرخ ماليات دو و هفت دهم درصد، آن يكي ميگويد دو و شش هم درصد. يك كارناوالي راه مياندازند. يك خيمهشب بازي راه مياندازند. عجب دمكراسياي! عجب مناظرههاي آزادي! دويست سال است كه غير از اين دوتا حزب اصلاً در آمريكا وجود ندارد.
مرگ بر آمريكا يعني مرگ براین الگوي ليبرال سرمايهداري . يعني كه ما خودمان الگوي مستقل داريم. مرگ بر آمريكا صرفاً يك شعار سياسي نيست. اين است كه عذابشان ميدهد. اذيتشان ميكند. مرگ بر آمريكا ميشنوند، به هم ميريزند. به بتهايشان توهين شده. خيلي هم تلاش ميكنند كه شيطان بزرگ به كدخدا تبديل بشود. تفكرها را نگاه بكنيد. گفت و گوها را نگاه بكنيد:" ما بايد خودمان را درست بكنيم. عالم درست است. ما بايد واقعبينانه چشم بر همه واقعيتها ببنديم. بر همه جنايات آمريكا بايد چشم ببنديم. بر همين وضع دراماتیک اقتصادی امروز آمريكا هم بايد چشم ببنديم. "
***
آن كاري كه ماها بايد در اين مقطع صورت بدهيم اين است. آن زنجيره انساني كه دور يوسياف بستيد، امروز بايد دور شعار مرگ بر آمريكا ببنديد. چون مرگ بر آمريكا ساخته شده در اينجا. برائت و استكبارستيزي و استقلالخواهي معدن غنيسازي ظرفيتهاي اين ملت است. مصريها سي سال بردگي آمريكا را كردند. به كجا رسيدند؟ تقريباً يك كشوري مشابه ايران است. جمعيتش نزديك به جمعيت ايران است. سابقه تمدني آن مشابه ايران است. سابقه نخبگاني آن مشابه ايران است. كلي جريانات اسلامي از زمان شيخ عبده در آن وجود داشته تا حسن البنا بزرگاني مثل ناصر داشته و ... . الآن او كجا است و ما كجا هستيم؟
اين سانتریفیوژرا ميخواهند از ما بگيرند. اين از انرژي هستهاي مهمتر است. حتي اگر ما اين را بدهيم و انرژي هستهاي بگيريم نميارزد. چون ما انرژي هستهاي را هم به مدد همين مرگ بر آمريكا به دست آورديم. يعني مرگ بر مدل آمريكايي. مرگ بر مدل سرسپردگي. يعني در دل مرگ بر آمريكا هزارتا زنده باد هست. اينها نميخواهند آن مرگ را از ما بگيرند. ميخواهند آن زنده بادها را از ما بگيرند. حرفشان این است که:نگویید زنده باد احمدي روشن، زنده باد شهرياري، زنده باد تفكر استكبارستيز استقلالخواه پيشرفتگرا.
ما نيازي نداريم كه در اين مقطع خيلي هيجاني رفتار كنيم. بيغيرت هم نبايد باشيم. عرض من اين است كه اين قدر حرف براي گفتن داريم. پشت مرگ بر آمريكا؛ منطق هست. منطق محكم و اگر نتوانيم از اين شعار دفاع بكنيم، از بيعرضگي ما است. انقلاب دورههاي مختلفي را گذرانده و اين دوره هم ميگذرد. اگر ما درست عمل بكنيم و همت داشته باشيم، اين تهديد هم به فرصت تبديل خواهد شد.
دیدگاه شما