میثم تولایی در وبلاگش نوشت: همه متاثریم، تمام رسانه ها و شبکه های اجتماعی پر است از تصاویر فرزندان این آب و خاک که حالا پس از سه دهه وارد کشور شدند. همه متاثریم، شنیدیم که می گویند وقتی خاری بر بدن فرزند فرو می رود، دردش را هم مادر متوجه می شود، نمی دانیم وقتی که دستانشان را بستند، پاهایشان را بستند، کنار هم خواباندنشان، وقتی که قطعا جز ذکر چیز دیگری نمی گفتند، جز وطن به چیز دیگری فکر نمی کردند و در راهشان سست نشدند، در آن لحظه مادرانشان چه حال و روزی پیدا کردند؟ مادری شاید از آشوب دل کارش به بیمارستان کشیده، مادری ناخودآگاه نفسش تنگ شده، دستانش را که تا دیروز محل بوسه بهترین خلایق خدا بود... نمی شود حال و روز این مادران را در آن لحظه که همه ما این روزها درگیرش هستیم، توصیف کرد، فرزندانشان در حال جان دادن زیر خروارها خاک بودند، شاید بعد از ریختن خاک یک بار یا چند بار هم با شنی تانک روی آن ها رفتند تا دلشان بیشتر خنک شود!
اصلا در آن لحظه جان دادن، تک تک مردم ایران مشغول به چه کاری بودند؟ کاش روز و ساعت دقیق این اتفاق را معلوم می کردند تا همه آدم هایی که آن روز بودند قدری به خودشان فشار می آوردند و فکر می کردند که در آن روز چه کار می کردند؟ خودشان جبهه بودند؟ دنبال سکه و ارز بودند؟ با میتران قهوه میخوردند یا با زن و بچه خود در کیش و لتیان جت اسکی می کردند؟! البته حالا دیگر پوست کلفت تر از این ها شده ایم، برایمان فرقی ندارد... .
این روزها تمام دلخوشیمان به همین جمله آقای جوادی آملی است که خدا حفظش کند برای ما، دعایم این است که این حرف درست باشد، خدا کند که این نقل قول از خود ایشان باشد تا اندکی خیالمان راحت شود، حجت پیدا کنیم برای تمام بدعهدی ها و بی غیرتی هایی که در حق شیعیان علی کردیم و خودمان را گول بزنیم تا راحت تر بخوابیم. این روزها ۱۷۵ غواص خمینی بعد از سه دهه پا روی خاکی گذاشتند که برایش کشته شدند، آمدند به خانه خودشان، مالکان اصلی این آب و خاک برگشتند اما جز ویرانه ای در دستان ما چیزی ندیدند، خدا را شکر که رویشان پرچم ایران را کشیده بودند تا چیزی نبینند و نگویند که ما برای خمینی اینگونه جان دادیم، شما برای خامنه ای چه کردید؟!
ذ
دیدگاه شما