تاریخ : 1. دى 1395 - 8:32   |   کد مطلب: 21344
«سلام بمبئی» عملاً هیچ دستاوردی در عرصه‌ی هنر ندارد، از معمولی هم پایین‌تر است. این فیلم اما یک دستاورد بزرگ دارد و آن، تغییر الگوهای فروش سینمای ایران است.

 

صبح رزن به نقل از  گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- محمد توانگر؛ جنس «سلام بمبئی» جور است. مجموعه کاملی از کلیشه‌های سینمای «بفروش» و زرد را تقریباً به طور کامل در اختیار دارد. پسر جوان ایرانی، دختر بزک شده‌ی هندی، خواننده‌ی مشهور و همسر تازه‌اش، ماشین‌های مدل بالا و یک دوجین سکانسهای قدم زدن دختر و پسر جوان در سواحل بمبئی! این‌ها، مواد لازم برای ساخت یک فیلم هندی-ایرانی ِ تجاری است که این روزها بر پرده سینماهای کشور رفته و در سایه‌ی حمایت گسترده‌ی وزارت ارشاد، با بیش از صد سالن سینما اکران می‌شود. «سلام بمبئی»، یاد و خاطره فیلم‌های سبک هندی را دوباره در سینمای ایران زنده است.

خاطراتی پر از رقص و آواز و بزن-بکوب‌هایی که مدت‌ها جایشان را در سینمای ایران به چیزهای بهتری داده بودند.

 

 

اساساً در چنین فیلم‌هایی گشتن به دنبال «قصه»، آن هم از نوع فکرشده و فنی، کوششی بی‌نتیجه است. سلام بمبئی هم، از این جهت مانند اسلاف هندی‌اش فاقد قصه‌ی خلاقانه است. پسر خوش‌تیپ و پرورش‌اندام داده‌ی ایرانی، دانشجوی پزشکی در دانشگاه بمبئی است که ناگهان و بر اثر چند اتفاق تصادفی، رابطه صمیمانه‌ای با دخترک پولدار هم کلاسی‌اش پیدا می‌کند و این رابطه‌ی اتفاقی، آرام آرام مبدل به عشقی جانکاه و روح‌افزا می‌شود، تا جایی که از  «علی» و «کاریشما»ی فیلم، لیلی و مجنونی بی‌طاقت و مشتاق می‌سازد. لیلی و مجنونی که هرروز با هم به دانشگاه می‌روند، در ساحل بمبئی کنار هم قدم می‌زنند، بستنی می‌خورند، رستوران می‌روند و خلاصه همه کار می‌کنند تا مخاطب، هیچ کمبود و تفاوتی نسبت به محصولات ماهواره‌ای احساس نکند. 

 

اما آنچه «سلام بمبئی» را تبدیل به یک فیلم هندی کامل می‌کند، سنگلاخ‌‌هایی است که در مسیر عشق پاک(!) این دو نوگل عاشق قرار می‌دهد.

کاریشما، نامزدی پولدار دارد که می‌خواهد به هر قیمت او را تصاحب کند. کاریشما اما عاشق علی شده و می خواهد از دست «سوراج»، با آن عینک دودی بزرگ و صدای کلفت فرار کند.خانواده کاریشما اما مانع هستند. طبق الگوی کلیشه‌ای، جوان عاشق‌پیشه باید اوضاع سختی داشته باشد، پس توسط فیلمنامه‌نویس به خدمتکاری در یک رستوران گماشته می‌شود. کلیشه‌ها، تا انتها در فیلم یکه‌تازی می‌کنند و تنها نقطه‌ی امیدوارکننده سناریو، پایان‌بندی آن است که تفاوت قابل توجهی با موتیف‌های سینمای هند دارد و «هپی اند» رقم نمی‌زند. جز این، عملا هیچ خلاقیت دیگری در «سلام بمبئی» وجود ندارد.

 

 

منتقدین سینما: فیلمنامه «سلام بمبئی» ضعیف است!

مهدی آذرپندار، منتقد سینما در گفتگو با خبرگزاری دانشجو درباره سطح کیفی سلام بمبئی می‌گوید: «سطح داستان‌پردازی در این فیلم شبیه فیلم‌فارسی های دهه 40 شمسی است. از لحاظ داستان پردازی، این فیلم عجیب است. در واقع کارگردان چند هنرپیشه را فرستاده جلوی دوربین و به آنها گفته هرکاری می‌خواهید بکنید سناریوی این فیلم هم هیچ پیچیدگی و گره خاصی ندارد. هیچی نیست. یک مثلث عشقی معمولی. من تصور می‌کردم این کیفیت داستان پردازی دورانش در دهه 30 و 40 میلادی سرآمده باشد ولی خب می‌بینیم که در حال حاضر هم این ژانر ادامه حیات می‌دهد.»

 

 

محمدتقی فهیم هم طی یادداشتی درباره سلام بمبئی نوشت: «اشکال سلام بمبئی از فیلمنامه شروع می‌شود و داستان برخلاف فیلم‌های تازه هندی چندان فراز و فرود ندارد. به‌نظر می‌رسد فیلمنامه ضعیف دست کارگردان را هم بسته است. از نکات مهم سلام بمبئی استفاده از ابزار موسیقی است که آن هم برگشت به عقب دارد و صرفا کارکرد آن را می‌توان نوستالژیک دانست.»

 

تجاری سازی در حد اعلا

فیلم، یک فیلم صددرصد تجاری است، پس شما به عنوان کارگردان یک اثر گیشه‌شکن، باید از تمام ظرفیت‌های خود برای ایجاد فروش بیشتر و تحریک مخاطبین استفاده کنید. برای همین به سراغ بنیامین بهادری می‌روید تا با همسر جدیدش، در فیلم شما نقش آفرین باشد. مهم نیست چه تاثیری در پیشبرد سناریو دارند، مهم این است که باشند و چند کلام عاشقانه رد و بدل کنند و نگاه های محبت‌آمیز به هم داشته باشند و در پوسترهای فیلم بدرخشند. حتی اگر حضورشان در فیلم، در حد خرید بلیت هواپیمای «ده سال بعد» برای شخصیت اصلی، و قدم زدن در راهرو‌های بیمارستان و پلان های مدیوم شات از گام برداشتن یک زن و دو مرد در خیابان‌های بمبئی، موثر باشد. برای فروش بیشتر اما شاید اینها کافی نباشد. پس به سراغ خواننده‌ی هندی می‌روید تا با گروهش، یک سکانس رقص سنگین هندی برایتان تدارک ببیند و «سلام بمبئی» گویان، مخاطب داخل سالن را به وجد آورد؛ تا آن حد که سینمادار مجبور شود چراغ های سالن را روشن کند!

آذرپندار درباره علل فروش بالای فیلم می‌گوید: «مردم ما همچنان فیلم هندی را دوست دارند و تلویزیون ما اگر هفته‌ای یکی دو فیلم هندی نمایش ندهد اصلا اموراتش نمی‌گذرد. سلام بمبئی برای این ساخته شده که فروش کند. در سینمایی که 90 درصد فیلم ها دوست ندارند برای فروش ساخته شوند، طبیعی است فیلمی که برای فروش ساخته شود نتیجه بگیرد.» او اضافه‌ می‌کند:« فیلم‌هایی مثل سلام بمبئی، که در ساده و نازل ترین شیوه‌ی ممکن قصه خود را روایت می‌کنند، در برابر فیلم های جریان شبه‌روشنفکری مورد استقبال واقع می‌شوند. این فیلم‌ها از هنرپیشگان مورد علاقه مردم استفاده می‌کنند و این موضوع باعث استقبال از آنها شده‌است.»

 

بی هنرِ پرفروش!

«سلام بمبئی» عملاً هیچ دستاوردی در عرصه‌ی هنر ندارد، از معمولی هم پایین‌تر است و فیلمنامه‌اش، صرف نظر از پایان بندی جسورانه، فاقد اتفاق ویژه است. این فیلم اما یک دستاورد بزرگ برای سینمای زرد دارد و آن، برداشتن گامی موثر در تغییر الگوهای فروش سینمای ایران است. اگر روزگاری طنز فاخر «کلاه قرمزی» و اثر شیرین «مدرسه موش ها» پر فروش‌های سینمای ایران بوده اند و اگر در عصری دیگر،  کمدی‌های متعهدی همچون سه گانه اخراجی‌ها پرچمدار گیشه بودند؛ حالا و در دولت روحانی، نوبت به موفقیت فیلم های ایرانی ِ تولید شده در خارج از کشور رسیده، تا با دور زدن ملاحظات اخلاقی داخل ایران، و با استفاده از المان های جذابیت‌افزای کشورهایی چون برزیل و هند، پرفروش‌های سینمای ایران باشند. پس از فروش چشمگیر «من سالوادور نیستم» با همین الگو، سلام بمبئی گام دوم این دسته فیلم‌های سینمای ایران است. گامی که احتمالاً مقدمه‌ای برای تداوم این مسیر خواهد بود. مسیری که سینمای ایران را، بیش از پیش به چاله‌ی ابتذال خواهد کشاند. تاسف‎‌بار است که با گذشت تقریباً شش دهه از قوام‌یافتن سینمای ایران، الگوهای فروش در کشور به عصر فیلم هندی بازگشته و رقص و آواز، جای نقد و طنز را گرفته است.

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن