صبح رزن به نقل از گروه گزارش _ خبرگزاری فارس، امیر توانا _ حالا همه خائن خطابشان می کنند و وطن فروش؛ نامه ای که به آدرس یکی از برج های بزرگ نیویورک پست شده، آنقدر عجیب بود که صدای همه را درآورد.
سه روز پیش بود که نامه ای با امضای 30 نفر که عنوان «گروهی از ایرانیان» را برای خود انتخاب کرده بودند، فضای سیاسی ایران و جهان را تحت تاثیر قرار داد؛ این نامه که رئیس جمهور جدید آمریکا دونالد ترامپ را خطاب قرار داده بود یک درخواست روشن داشت؛ درخواست برای تحریم برخی نهادهای ایران و به قول آنها ناقضان حقوق بشر.
درخواست تحریم ایران آنهم از سوی گروهی ایرانی که در خارج زندگی می کنند انتقادات فراوانی را در پی داشت و حتی برخی چهره ها و رسانه های فارسی زبان خارج از کشور، نگاه منتقدانه ای به این نامه داشتند.
برخی شخصیت ها و چهره های داخلی نیز نامه نگاری این 30 نفر به ترامپ و درخواست برای اعمال تحریم علیه ایران و تلاش برای تغییر در برجام را حرکتی خیانت بار عنوان کردند.
اما این تمام ماجرای نامه به ترامپ نبود؛ نام هایی که پای نامه را امضا کرده اند باید با دقت بیشتری خوانده می شد؛ شاید احمد باطبی و مجید محمدی سرشناس ترین افرادی باشند که این نامه را امضا کرده اند ولی هسته مرکزی این نامه را (10 نفر از 30 نفر) گروهی از دانشجویان سابق دانشگاه های ایران تشکیل می دهند؛ نام هایی که در کنار برخی شخصیت های جنجالی مانند باطبی، مغفول مانده است.
خیلی ها بعد از انتشار این نامه از خود می پرسند آیا این افراد بدون هیچ سابقه ای و ناگهانی اقدام به نگارش و امضای این نامه کرده اند؟ آنها می خواهند بدانند که کسانی که این روزها از رئیس جمهور جدید آمریکا می خواهند ایران را بیشتر تحریم کند چه کسانی هستند و سابقه سیاسی آنها در سال های نه چندان دور چیست؟
بررسی سابقه تعدادی از امضا کنندگان نامه مذکور، رد پای یک گروه ظاهرا دانشجویی را به میان می کشد که از اواسط دهه 80 فعالیت خود را در عرصه سیاسی کشور آغاز کرده؛ تشکلی که اعضای آن پیوند های سیاسی عمیقی را با برخی جریانات سیاسی داخل کشور برقرار کردند.
حالا ناگهان همراهان قدیمی، دوستان سابق خود را خائن صدا می کنند؛ اما این اولین بار نیست که از این دست نامه ها از سوی همین هسته ظاهرا دانشجویی تدارک دیده می شود ولی برخی کسانی که امروز زودتر از چهره های ارزشی، بیرق خائن خطاب کردن آنها بلند کرده اند، در آن دوران ساکت بودند؛ آنقدر ساکت که هسته تحریم های ایران سختتر و سخت تر شد.
در ادامه اما ابهامات و سوال های ابتدایی نه با اخبار و اطلاعات پشت پرده که با نگاهی گذرا به مجموعه اقدامات چهره های پنهان تر میان امضا کنندگان، پاسخ داده و واقعیت آشکار می شود؛ واقعیتی که برخی سال ها قبل به برخی گروه های سیاسی هشدار آن را داده بودند.
هسته اصلی نامه نگاران به ترامپ / انجمن دانشجویان لیبرال ایران را بهتر بشناسید
اوایل دهه 80 شمسی است؛ گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران در حال برگزاری جلساتی مطالعاتی هستند تا شیوه جدیدی از حرکت دانشجویی را طراحی و ایجاد کنند.
جمعی که تعدادشان از چند ده نفر تجاوز نمی کند در مطالعاتشان به این نتیجه می رسند که لیبرالیسم بهترین راه و مسلک سیاسی است که می تواند آنها را به مقصودشان برساند؛ هسته مرکزی آن تفکر را عمدتا دانشجویانی تشکیل می دادند که عضو دفتر تحکیم وحدت بودند و از نظر مشرب سیاسی به طیف تندرو این جریان تمایل داشتند ولی در عمل روش اقدام آنها را نیز نمی پسندیدند.
امیر حسین اعتمادی عضو و سخنگوی انجمن دانشجویان لیبرال ایران ماجرای تشکیل این تشکل را اینگونه روایت می کند: «از دل همین حلقه مطالعاتی بود که در سال 1384، گروه دانشجویان لیبرال دانشگاه تهران با هدف توسعه و تبیین دیدگاههای لیبرالی منطبق با جامعه ایران تشکیل شد و با معرفی رسمی نشریه دانشجویی «تلنگر»، به عنوان پایگاه این گروه، اعلام موجودیت کرد. [دو دوران دولت نهم] فعالیتهای گروه از دانشگاه تهران فراتر رفت و به تدریج فعالان دانشجویی لیبرال سایر دانشگاهها نیز به آن پیوستند. در سال 1386 بود که ایده تدوین مرامنامهای توسط اعضای گروه شکل گرفت که در آن، خط فکری، اهداف و برنامههای گروه دانشجویان لیبرال که دیگر «دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال ایران» نامیده میشد، مشخص باشد.
در نهایت در بهار سال 88 این گروه رسما با انتشار مانیفست خود که محور اصلی آن تاکید بر بکارگیری لیبرالیسم در همه ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور بود، اعلام تشکیل انجمن دانشجویان لیبرال ایران را اعلام کرد؛ انجمنی که سعید قاسمی نژاد دبیرکل، امیر حسین اعتمادی سخنگو و یوحنا نجدی مسئول واحد سیاسی آن بود (سمت هایی که البته در دوره های بعدی بین همین افراد جا به جا شد).
بعد از انتخابات 88 حلقه اصلی این گروه به دلایل مختلفی از جمله تلاش برای اقدام علیه امنیت ملی تحت پیگرد دستگاه های اطلاعاتی قرار گرفت و در نهایت حلقه اصلی این گروه تا اواخر سال 89 از کشور خارج شد؛ این اما تنها گذری کوتاه به شکل گیری انجمن دانشجویان لیبرال ایران است؛ نگاهی به مجموعه فعالیت و نظرات اعضای این گروه ابهام ها را بیشتر رفع می کند.
فعالان دانشجویانی دیروز؛ خائنان امروز/ دوستانی که یکشبه دشمن شدند!
بعد از اعلام موجودیت، برخی منتظرند تا اولین کنش سیاسی انجمن دانشجویان لیبرال را در عرصه سیاسی کشور ببینند؛ کوران انتخابات ریاست جمهوری فرصت خوبی است تا این گروه بتواند خود را بیشتر در سپهر سیاسی ایران نمایان کند.
اواسط اردیبهشت ماه انجمن دانشجویان لیبرال ایران در بیانیه ای رسما حمایت خود را از مهدی کروبی به عنوان کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دهم اعلام کرد؛ در بیانیه این گروه آمده بود: « انتخابات در ایران همچنان با کمبودها و کاستیهای فراوانی روبهروست و برگزاری انتخاباتی آزاد و عادلانه، هنوز هم یکی از بنیادیترین مطالبات ایرانیان محسوب میشود. با این وجود، ما دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال دانشگاههای ایران در میان چهار نامزد دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، با توجه به برنامههای مدون و مشخص و تیم کارگزار معرفیشده برای اجرای این برنامهها، از آقای مهدی کروبی حمایت میکنیم و از تمامی همفکران خود دعوت به عمل میآوریم تا با رأی به آقای کروبی، به تحقق این برنامهها یاری رسانند.»
این انجمن در نامه حمایت خود از کروبی (که البته پیش از وقایع 88 نگاشته شده و نمی توان صرف حمایت از یک کاندیدا آنرا محل اشکال دانست) حاوی چند نکته مهم و اساسی بود؛ آنها در نامه حمایتی خود حاکمیت را متهم به عدم برگزاری انتخابات آزاد کرده بودند تا زمزمه های سناریو تقلب بیشتر در اذهان عمومی شکل بگیرد.
این گروه در بیانیه اش تاکید می کند که تنها اسم این انتخابات (سال 88) یک «انتخابات آزاد» است و در واقع یک طراحی از سوی جمهوری اسلامی است.
بهره گیری از ظرفیت های مشترک میان کروبی و انجمن دانشجویان لیبرال ایران خیلی سریع آغاز می شود و چهره هایی مانند نجدی و دیگر اعضای این گروه، با بهره گیری از کلید واژه «دانشجوی ستاره دار» از حمایت های متقابل کروبی بهره می برند و حتی این کاندیدا بخش عمده ای از فیلم تبلیغاتیاش را به ماجرای دانشجویان ستاره دار اختصاص می دهد.
پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و آغاز تنش های خیابانی، انجمن دانشجویان لیبرال رسما به حمایت از این آشوب ها پرداخت؛ حلقه مطالعاتی این گروه که از سال های قبل شکل گرفته بود به محلی برای نگاشتن بیانیه های تند برای آزادی برخی هماندیشان دستگیر شده این گروه تبدیل شد.
اقدامات این گروه در سال 88 تا آنجا ادامه پیدا کرد که در آبان ماه همان سال تعدادی از اعضای این گروه در جلسه حلقه مطالعاتی شان دستگیر و و محاکمه شدند؛ برخی از آنها بلافاصله بعد از آزادی و برخی دیگر در ایام مرخصی از ایران خارج شده و به کشورهای اروپایی و آمریکایی پناهنده شدند.
البته بعد از خروج از کشور نیز بیانیه های این گروه ادامه پیدا کرد و در شرایط مختلف کشور مانند انتخابات مجلس نهم در سال 91 نیز بیانیه هایی از سوی این گروه صادر شد؛ مرور این بیانیه ها اما گرایش های این گروه که نام چهره های سرشناس آن در میان امضا کنندگان نامه به ترامپ است، قابل تامل خواهد بود.
در بخشی از بیانیه این گروه در اوایل سال 91 آمده است: « جنبش اعتراضی سال 88 موسوم به «جنبش سبز» در اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری و با شعار اصلی «رای من کجاست» به خیابان آمد. هر چند سلایق سیاسی مختلف و شعارهای فرعی متعدد وگاه متناقض از درون این جنبش به گوش میرسید اما بیشک اصلیترین مطالبه این جنبش «ابطال نتایج انتخابات» و «برگزاری مجدد آن» بود؛ به نحوی که با تحقق این امر ادامه اعتراضات منتفی مینمود.»
حمایت جدی از جنبش موسوم به سبز و موسوی و کروبی تقریبا بخش ثابت بیانه های این گروه به اصطلاح دانشجویی است؛ نام اعضای این گروه نیز در مقاطع مختلف پای بیانیه های حمایت از سران فتنه در کنار نام دیگر چهره های اپوزوسیون و اصلاح طلب دیده می شود.
در یکی از این بیانیه ها که در زمان آغاز حصر خانگی موسوی و کروبی نگاشته شده آمده است:« دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال دانشگاههای ایران، با انتشار [این] بیانیهای ضمن محکومیت بازداشت مهدی کروبی و میرحسین موسوی، دو رهبر معترضان حکومت در ایران، اعلام [می کنند] که «مسوولیت هرگونه اتفاق ناگوار و صدمه به جان این دو یار و یاور جنبش مردمی سبز ایران و همسرانشان خانمها زهرا رهنورد و فاطمه کروبی، بر عهده آمران و عاملان این اقدام سراسر غیرقانونی و غیرانسانی و [...] است.
در آبان ماه سال 92 بیانیه ای خطاب به احمد شهید نگارش می شود؛ این بیانیه که امضای حدود 150 نفر از چهره های اصلاح طلب و خارج نشین را پای خود دارد، از گزارشگر ویژه حقوق بشری که سازمان ملل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران مامور کرده می خواهد که با موسوی و کروبی که در آن دوران حدود 3 سال از حصرشان می گذشت دیدار کند.
اما نکته پایانی این بیانیه را کمی با دقت بیشتر باید خواند: «از شما میخواهیم که هر گونه اقدام ممکن را در پیش بگیرید تا دولت ایران در مقابل آزادی سریع و بیقید و شرط چهرههای جنبش سبز پاسخگو باشد. همچنین آنها بتوانند پس از آزادی از حق آزادی بیان و تشکل یابی برخوردار باشند.»
تاکید امضا کنندگان این نامه خطاب به احمد شهید که به کمیسر سازمان ملل در تهران تحویل شد، بر روی این بخش که «هرگونه اقدام ممکن را در پیش بگیرید» تنها می توانست دلالت بر صدور قطعنامه علیه جمهوری اسلامی ایران و درخواست برای اعمال تحریم های بیشتر حقوق بشری علیه ایران کند چون تنها و در دسترس ترین ابزار مخاطب نامه، تلاش برای صدور قطعنامه و در نهایت اعمال تحریم است.
یوحنا نجدی، امیر حسین اعتمادی، بهزاد مهرانی از جمله اعضای انجمن دانشجویان لیبرال و امضا کنندگان نامه به ترامپ هستند که این نامه را نیز امضا کرده بودند؛ البته در پای امضا کنندگان این نامه نام های دیگری نیز وجود دارد؛ احمد منتظری فرزند آیت الله منتظری، حسن یوسفی اشکوری و تعدادی از زندانیان و محکومان فتنه نیز به چشم می خورد؛ نامه ای که راه را برای صدور قطعنامه و اعمال تحریم های اعمالی علیه ایران بازتر می کرد.
در این میان قرار گرفتن نام چهره هایی که گرایش سیاسی آنها به هیچ وجه قابل کتمان نیست در کنار نام افرادی که این روزها از سوی اعضای همان گرایش سیاسی، خائن خطاب می شوند، افکار عمومی را به فکر فرو می برد.
در بخش بالا تا حدودی با نگرش و سابقه سیاسی انجمن دانشجویان لیبرال ایران به عنوان هسته اصلی شکل دهنده نامه به ترامپ آشنا شدیم؛ در میان اسامی ذکر شده در بالا، نام های دیگر نیز وجود دارد که بررسی سابقه آنها پشت پرده این نامه نگاری را روشن تر می کند.
ایرانی هایی به دنبال تحریم ایران!
ظاهرا یک دانشجوی لاغر اندام است که به خاطر فعالیت های سیاسی اولین بار در سال 87 دستگیر شده است؛ بعد از انتخابات سال 88 نیز دوبار دستگیر می شود و چندین بیانیه در حمایت از وی توسط گروه های مختلف دانشجویی که همگی از حامیان جنبش سبز محسوب می شوند، صادر می شود.
سلمان سیما یکی دیگر از امضا کنندگان نامه به ترامپ است؛ وی پس از خروج از ایران به کانادا می رود و فعالیت های به اصطلاح حقوق بشری خود را آغاز می شود.
نقطه آغاز این فعالیت های ظاهرا حقوق بشری، در میان برخی دوستان وی نیز منتقدانی دارد؛ شاید به همین دلیل است که سلمان سیما در متنی که در برخی رسانه ها نظیر گویا نیوز بازتاب داشته، برای تبرئه خود می نویسد: «هر کس که خواهان حمایت قدرتهای خارجی از مردم شد و هر کس که خواهان دخالت انساندوستانه و بشردوستانه قدرتها شد لزومأ طرفدار حمله نظامی به ایران نیست؛ میتوان خواستار حمایت قدرتها شد؛ میتوان خواستار تحریمها شد؛ میتوان خواستار حمایت رسانهای شد ولی با حمله نظامی در مقطع فعلی و یا از اساس مخالف بود؛ این که تا کسی صحبت از نقش آمریکا در جامعهی جهانی کرد و تا کسی از لزوم حمایت قدرتهای خارجی سخن به میان میآورد؛ سریع متهماش کنیم که تو خواب چکمهپوشهای آمریکایی در خیابانهای تهران را میبینی استدلال صحیحی نیست»
سلمان سیما در این مطلب ناخواسته به یک حقیقت قابل تامل اعتراف میکند؛ حقیقتی که 5 سال طول می کشد تا به صورت گسترده در رسانه ها مطرح شود؛ «درخواست از قدرت ها برای تحریم بیشتر ایران!»
نکته دیگری نیز در این میان وجود دارد؛ این اولین نامه ای نیست که از سوی این چهره های ظاهرا دانشجویی و فعال سیاسی و حقوق بشر به رئیس جمهور آمریکا نوشته می شود.
چهره هایی نظیر امیرحسین اعتمادی(باعنوان عضو دفتر تحکیم)، احمد عشقیار، سلمان سیما، لیونا عیسی قلیان، سعید قاسمی نژاد، یوحنا نجدی (با عنوان عضو دفتر تحکیم) در نامه ای در 13 آبان 89 خطاب به باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، از اشغال سفارت (لانه جاسوسی) آمریکا در ایران ابراز نفرت کردند.
در متن این نامه خطاب به اوباما آمده است: ما از شما که علاوه بر ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا، برنده جایزه صلح نوبل نیز هستید انتظار داریم تا علاوه بر در نظر داشتن فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی، نقض گسترده و برنامهریزی شدهی حقوق بشر توسط این حکومت را نیز بیش از پیش مد نظر داشته باشید و از هیچ اهرم فشاری برای متوقف نمودن آن دریغ ننمایید.»
بازخوانی این نامه و دیگر بیانیه هایی که در بالا به آن اشاره شد، نشان می دهد که این اولین بار نیست گروه های به ظاهر دانشجویی و فعال حقوق بشر از یک دولت خارجی تقاضای اعمال تحریم علیه هموطنان و کشور خود را دارند.
سوال پایانی و مهم اما اینجاست که چرا ناگهان و در شرایط فعلی برخی چهره های سیاسی که تا چند ماه پیش به امضا کنندگان نامه به ترامپ در یک خط قرار داشتند، امروز به سرعت و بعد از انتشار این نامه، آنها را خائن خطاب می کنند در حالی که همین هسته، قبلا هم اقدام به چنین درخواست هایی از رئیس جمهور آمریکا و سازمان ملل داشته اند.
اعلام برائت یا فرار از پاسخگویی؟!
حالا دیگر همه آنها را خائن خطاب می کنند؛ در پست های اینستاگرامی و دیگر صفحه های اجتماعی آنها را خائنانی معرفی می کنند که خواستار اعمال تحریم علیه مردم کشور خود هستند.
حتی برخی شبکه های اجتماعی ضدنظام که نیز پیش قدم شده و با بازنشر توئیت ها و نوشتارهای منتقدان این نامه، تلاش می کنند خود را از صف آنها جدا کنند؛ اما آیا افکار عمومی می تواند همراهی این چهره های سیاسی با نویسندگان نامه اخیر و قرار گرفتنشان در یک جبهه و یا سکوت آنها در برابر نامه های قبلی همین افراد را فراموش کند؟
برخی معتقدند که موضع گیری های امروز برخی چهره های سیاسی درباره این نامه بدون ارتباط با شرایط فعلی کشور، دولت و مساله برجام نیست و چون برخی نمی خواهند فرصت برجام برای بهبود رابطه به آمریکا را از دست بدهند، به نویسندگان این نامه که پیش از این بارها از حمایت هایشان بهره مند شده اند، حمله می کنند.
اما حالا همه آنها باید به یک سوال پاسخ دهند؛ چرا تا امروز سکوت کرده بودند؟
انتهای پیام/
دیدگاه شما