آخرین اخبار

تاریخ : 6. مهر 1396 - 7:59   |   کد مطلب: 25217
دوران خدمت سربازی پدرم مصادف بود با دوران دفاع مقدس.پدرم در نیروی زمینی ارتش خدمت می کرد و در 05 کرمان آموزش دیده بود و در اکثر مناطق عملیاتی غرب و جنوب غرب کشور حضور داشته است.

دوران خدمت سربازی پدرم مصادف بود با دوران دفاع مقدس.پدرم در نیروی زمینی ارتش خدمت می کرد و در 05 کرمان آموزش دیده بود و در اکثر مناطق عملیاتی غرب و جنوب غرب کشور حضور داشته است.

به مناسبت هفته دفاع مقدس از پدرم خواهش کردم تا چند خاطره کوتاه از آن روزها برایم بگوید

مطئمنم خواندن آنها برای خوانندگان خالی از لطف نخواهد بود.خاطره زیر را از زبان پدرم نقل می کنم:

آن ورزها من در تپه 270 خدمت می کردم که مربوط به پاسگاه دوراجی در استان ایلام بود.وقتی به عملیات می رفتیم غذایمان باید خیلی سبک می [.] بود.یادم هست که آن موقع نان های خشک مخصوصی را در گونی های بزرگ از یزد می آوردند و ما در روزها و شبهای عملیات از آنها استفاده می کردیم.قبل از عملیات روی نان های خشک کمی آب می پاشیدیم تا خشک خشک نشود و کمی نم داشته باشد بعد هم آنها را درون چفیه می ریختیم و دور کمرمان می بستیم و در حال دویدن هر وقت که فرصت می شد کمی از آن می خوردیم تا ضعف نکنیم. 

خمپاره شصت لوله اش حدودا هفتاد هشتاد سانت است .شب عملیات چون همیشه در حال حرکت بودیم این خمپاره اندازها را رزمنده ها(اکثرا بسیجی های قوی هیکل) با بند همایل محکم می بستند پشتشان و وقتی می خواستند شلیک کنند روی دو پنجه پا می نشستند و زانوها و کف دست هایشان را محکم روی زمین می گذاشتند و دیگری گلوله را داخل خمپاره انداز می انداخت و گوشش را می گرفت و شلیک می کرد. چون بارها ما خودمان با خمپاره انداز شصت البته روی زمین کار کرده بودیم من می دانستم که این کار خیلی کار سختی است و هنگام شلیک کمر آدم را چنان به زمین فشار می دهد که دردش طاقت فرساست اما چاره ای نبود و باید این کار را می کردند.

 

طیب سعیدی

 

انتهای پیام/

دیدگاه شما