به گزارش صبح رزن به نقل از خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) سرِ مطهّر حضرت را به کوفه و شام بردند در هر دو شهر، افراد متعدد، آیاتی را از رأس مطهّر شنیده و روایت کرده اند.
در روایتی از زید بن ارقم آمده است: سر مبارک حضرت امام حسین را بر نیزه در کوفه در حال خواندن آیات قرآن دیدم: «اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحـَابَ الکَهفِ والرَّقیمِ کانوا مِن ءایـَتِنا عَجَبـا؛ (۱) آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟».
موی بر تنم راست شد و گفتم. این ماجرا عجیبتر از جریان اصحاب کهف است. (۲)
در نقل دیگری آمده: وقتی راس و سر مبارک را در جایگاهی که در صیارفه برایش معین کرده بودند، نهادند، چون آن جا در اثر ازدحام جمعیت و عبور و مرور شلوغ بود، سر مبارک برای متوجه ساختن مردم ابتدا به صدای بلند گلو صاف کرد به گونهای که همه به تعجب به نظاره سر نشستند و سر مبارک به تلاوت آیات سوره کهف پرداخت و تا: «انهم فتیه آمنوا بربهم فزدناهم هدی و لا نزد الظالمین الا ضلالا» تلاوت کرد. (۳)
سر مبارک را بر چوبی نصب کرده و مردم به نوری که از سر به آسمان ساطع بود، نگاه میکردند که این آیه را تلاوت فرمود:: «و سیعلم الذین ظلمواای منقلب ینقلبون» (۴) (۵)
سلمه بن کهیل از سر مبارک شنید که بر نیزه میخواند: (فسیکفیکهم الله و هو السمیع العلیم) (۶) (۷)
ابن وکیده گوید: از سر مبارک شنیدم که سوره کهف را میخواند. شک کردم که صدا از سر هست یا از جای دیگر که ناگاه سر مبارک تلاوت را ترک کرد و متوجه من شد و فرمود::ای فرزند وکیده! مگر نمیدانی که ما امامان زنده و نزد پروردگارمان روزی خوریم. با شنیدن این کلام او تصمیم میگیرد سر را دزدیده و دفن کند که سر مبارک به او میفرماید:ای فرزند وکیده! تو را به این تصمیم راهی نیست و اقدام آنان در ریختن خون من نزد خدا عظیمتر از بردن سرم بر نیزه در شهرها میباشد. پس آنها را واگذار "اذ الاغلال فی أعناقهم و السلاسل یسحبون؛ (۸) در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را میکشند». (۹)
منهال ابن عمرو گوید: سر مبارک را در دمشق بر نیزه دیدم که آیات سوره کهف تا: (ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا) تلاوت میکرد و در این جا به آشکاری تمام فرمود:: عجیبتر از اصحاب کهف قتل من و بر نیزه کردن سرم میباشد. (۱۰)
وقتی یزید در پی اعتراض سفیر روم به ظلم رفته بر اباعبدالله، دستور به کشتن او داد، سر مبارک با صدای بلند فرمود:: (لا حول و لا قوه الا بالله). (۱۱)
مورخان گفته اند که:، چون یزید بن معاویه نواده پیامبر (ص)، حسین بن علی (ع) را کشت، سر او را بر بالای نیزه گذاشت و فرمان داد تا برای عبرت مردم آن را در شهرها بگردانند، و آن سر در این مسیر پیوسته آیه مبارکه را قراءت میکرد.
شاید قرائت این آیه به این امر اشاره می کند که جهان در ضمن معادلهای حکیمانه جریان می کند که یکی از جملههای آن حمایت کردن خداوند متعال از مظلومان و ستمدیدگان است، بدان جهت که یاری دادن به ستمدیدگان جزئی از آن معادله به شمار میرود که پروردگار ما سبحانه و تعالی در همه ابعاد جهان به جریان انداخته بوده است.
معنی این آیه آن است که:ای انسان! آیا چنان گمان میکنی که آنچه بر آنان گذشت چیزی عجیب و غریب است؟ هرگز چنین نیست
زمانی که سر امام حسین ـ. علیه السّلام بالای نیزه حمل میشد، شیخ مفید به نقل از زید بن أرقم آورده است، روز دوّم که عبیدالله دستور داد تا سرهای شهدا را در کوفه بگردانند «من سر امام حسین را دیدم که آیهای از سوره کهف را که ـ. ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا را تلاوت میکرد
آنچه مورّخین و علماء و بزرگان علوم اسلامی پیرامون مسأله شهادت امام حسین علیه السّلام و حمل سر مبارک ایشان به مجلس ابن زیاد در کوفه و از آنجا به شام نقل کردهاند عبارت از این است: که در آخرین لحظات که سپاه دشمن بر امام حسین علیه السّلام یورش بردند، توسط سنان بن أنس سر امام از تن ایشان جدا شد و سر حضرت توسط خولی به نزد ابن زیاد در کوفه برده شد. بعد از چند روزی که سرهای شهداء کربلاء به همراه کاروان اسراء در کوفه بود عبید الله دستور داد که اسراء و سرهای شهدا را به همراهی ۵۰۰ نفر نیرو به شام به نزد یزید بن معاویه بفرستند و در حالیکه سرهای شهدا بر روی نیزهها حمل میشد وارد شام شدند و از آنجا به نزد یزید برده شد.
شیخ مفید میفرمایند: بامداد روز بعد که عبید الله بن زیاد سر از بالش ستم برداشت دستور داد سر مبارک حضرت امام حسین را با دیگر سرها در میان تمام کوچهها و قبیلههای کوفه بگردانند.
علامة مجلسی هم در بحار به ذکر این مطلب اشاره کرده است و میگوید: از زید بن ارقم روایت شده است که میگوید من شنیدم که سر امام حسین این آیه را تلاوت میکرد [ ۱۲]«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً» [ ۱۳].
امّا روضة الشهداء ملا حسین کاشفی به این مطلب اشاره میکند و مینویسد: وقتی کاروان اسراء به همراه سرها در حالیکه بر روی نیزهها حمل میشدند و به طرف شام برده میشدند، در بین راه یک مردی یهودی بنام یحیی حرّانی به استقبال این کاروان آمد، ناگاه چشمش به سری افتاد که لبهای وی به هم میخورد. میگوید راوی که این یهودی گفت: من نزدیکتر رفتم و گوش فرا داشتم که این کلمات را شنیدم «وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ» [ ۱۴]یحیی از مشاهدة این جریان متعجّب شد و پرسید این سر کیست؟ گفتند: آن سر حسین بن علی که مادرش فاطمه دختر پیامبر است و در این زمان که یحیی این جریان را دید مسلمان شد. [ ۱۵]پی نوشت ها:
۱. کهف (۱۸)، آیه ۹.
۲. الارشاد، شیخ مفید، ج. ۲، ص. ۱۱۶، کنگره شیخ مفید.
۳. مقتل الحسین، مقرم، ص. ۳۳۲.
۴. شعراء (۲۶)، آیه ۲۲۷.
۵. مناقب، ابن شهراشوب، ج. ۲، ص. ۱۸۸.
۶. بقره (۲)، آیه ۱۳۷.
۷. اسرار الشهادة، ص. ۴۸۸.
۸. غافر (۴۰)، آیه ۷۱.
۹. شرح قصیدة ابیفراس، ص. ۱۴۸.
۱۰. خصائص سیوطی، ج. ۲، ص. ۱۲۷.
۱۱. مقتل العوالم، ص. ۱۵۱.
[ ۱۲]. مجلسی، بحار الانوار، نشر بیروت، چاپ سوّم، ۱۴۰۳ هجری، ج. ۴۵، ص. ۱۲۱.
[ ۱۳]. کهف/ ۹.
[ ۱۴]. شعراء/ ۲۲۷.
[ ۱۵]. کاشفی سبزواری، حسین، روضه الشهداء، قم، نشر نوید آلام، چاپ اوّل، ۱۳۷۹، ص. ۴۵۸.
دیدگاه شما