تمام خاطرات هجده سالگیش را در کفن پیچیدم با همان شور و شوقی که کودکیش را در قنداق میپیچیدم. این حماسه هیجده ساله من با قلبی پراز عشق به میدان نبرد رفته و اینک بر روی شانه های مردم برایم باز آورده اند. سرش را بر زانووانم گذاشته بود. شهادت بر زخم های فراوانش نشسته است و عطر وجود شهادت فضای خانه را پر کرده بود. این کوچک بی گناه من دیگر دست های پر پر شده اش را بر گردنم نمی آویخت ،دیگر آن صدای رسایش را که وقتی صدایم می کرد تمام وجودم را فرا می گرفت شنیده نمی شد. این حماسه ی هیجده ساله من شب را با نانی خشکیده به سر می برد، چه کودکی آرام ودلنشینی داشت که وقتی با همسالان خود در کوچه پس کوچه هایی که خانه هایی کاه گلی داشت با تخیلات خود شمشیری چوبی بر دست می گرفت وبه نبرد حق با باطل می رفت .تمام خاطرات هیجده سالگیش را در لباسی سپید همچون لباس دامادی پیچیدم با همان شوقی که کودکیش را در قنداق میپیچیدم. وقتی که خورشید درخشانم که تازه غروب کرده بود اهالی مردم با چشمانی گریان راهی خانه ی ابدیتش می کردند آن برادر کوچکش با قلبی اندوهگین و چهره ای محزون تکیه بر چهار چوبه ی در ایستاده و در درون سینه اش قلبی آتشین چون نارنجک پنهان بود وآن دستهای کوچکش را به سوی برادر هیجده ساله اش روانه و با او خدا حافظی میکرد ....
چه زیبا نوشت شهیدوالا مقام رضا محمودی در وصیت نامه اش: وصیت من به پدر ومادرم وبرادرانم و سایرین این است که پیرو خط اسلام و امام باشند امیدوارم که همه ی شما از دین ومذهب خود که همان اسلام است دفاع کنید. اگر شهادت نصیبم شد شیون و زاری نکنید از شما عاجزانه می خواهم برای من ناراحت نشوید من پاسدار قرآنم. برای اینکه اندیشه راه باز تابی از کتاب نجات انسان است پاسدار قرآنم چون از حریم مکتب با خون سرخ خویش حمایت میکنم. پاسدار قرانم چون فر مانده ام امام روح الله است. از خدای مهربان می خواهم که اگر خون من حقیر خدمتی برای اسلام میتواند انجام دهد مرا به در جه شهادت برساند که در جنگ میان اسلام وکفر باشد امام می فرماید "اگر کشته شدید پیروزید واگر بکشید باز هم پیروزید.
خانم محمودی
دانشجوی دانشگاه پیام نور رزن
دیدگاه شما