به گزارش صبح رزن به نقل از رجا، گروه فرهنگی: همان ابتدای گفتگو شرط میگذارد که از او عکس نگیریم و هر چه ما اصرار میکنیم فایدهای ندارد که ندارد. ظاهراً میانهاش با شهرت شکرآب است و حتی بابت همان یک عکسی هم که از او در اینترنت موجود است، گله دارد. کمی بعد هم مصرانه میخواهد که سوالهای تکراری از او نپرسیم. و همهی اینها یعنی اینکه مصاحبه گرفتن با او سخت است.
«جلیل سامان» بعد از نویسندگی و کارگردانی سریال ماندگار «ارمغان تاریکی» حالا بعد از سه سال با «پروانه» به تلویزیون بازگشته است؛ سریالی که پربینندهترین برنامهی این روزهای رسانهی ملی است؛ آن هم درست در روزهایی که عدهای اصرار دارند تا ثابت کنند که مردم از دیدن سریالهای انقلابی خسته شدهاند. از همین رو، وقت را غنیمت شمردیم و با «جلیل سامان» همصحبت شدیم تا از «پروانه» و دغدغههایش برای ما میگوید:
موقعیتهای دشوار را دوست دارم
آقای سامان! به عنوان اولین سوال، فکر میکنید از این دو تعبیر در مورد کارهای شما کدامیک صحیحتر است: اینکه آقای جلیل سامان معمولاً یک تم عاشقانه را میگیرد و آن را با مقاطع تاریخی و سیاسی پیوند میزند و بیان میکند و یا یکسری مضامین سیاسی و تاریخی در ذهنش هست و برای اینکه آن را جذابتر کند از داستانهای عاشقانه استفاده میکند؟
واقعیت این است که هیچیک از اینها نیست. من معمولاً کاراکتر را در موقعیتی انتخاب میکنم و آن موقعیت مبنای کار میشود. مثلاً در «ارمغان تاریکی» یک عکاس تصمیم میگیرد به خاطر همسرش دیگر نبیند. در فیلم سینمایی «وقت بودن» کاراکتر محوری، بین زندگی با همسرش و کشتن کسی که با همسرش ارتباط دارد، بکشد، در تردید است. معمولاً موقعیتهای دشوار را دوست دارم، موقعیتهای سختی که شخصیت تصمیم میگیرد چه کار کند. وقتی چنین موقعیتی را پیدا میکنم که بر اساس آن میتوانم داستانی را خلق کنم، کار من شروع میشود. حالا اگر آن داستان به بستر تاریخی نیاز داشته باشد، آن را به فضای تاریخی میبرم...
در موقعیت معاصر از هیچ کسی نمیتوانید انتقاد کنید!
این نیاز از کجا میآید؟
کاملاً یک نیاز دراماتیک و تکنیکی است. در مورد «ارمغان تاریکی» قبلاً توضیح دادهام که چرا آن را به یک بستر سیاسی بردهام. وقتی در دل تاریخ میرویم خیلی از حرفهایمان را بهتر و راحتتر میتوانیم بزنیم و شخصیتهایمان را طراحی کنیم، وقتی در موقعیت معاصر میآییم همه خوب هستند، همه ارگانها و نهادها خوبند و از هیچ کسی نمیتوانید انتقاد کنید، یعنی جرئت نخواهید کرد. اگر هم جرئت کنید و به آنها بپردازید حذفش میکنند، پس لزومی ندارد که انسان به آن بپردازد.
این مثلث عشقی نیست
ضمن اینکه روایت داستانی که مضون مثلث عشقی دارد، در فضای روز سختتر است.
نه، چون معمولاً چیزی به اسم مثلث عشقی ندارم. مثلاً در همین سریال «پروانه» اگر پروانه «طالبی» را دوست داشت، امیر را هم دوست داشت، این مثلث به وجود میآمد. هیچکدام دو نفر را دوست ندارند، ولی دو نفری وجود دارند که یک نفر را دوست دارند. این مثلث نمیشود. اگر یک نفر در این میان باشد که همزمان دو نفر را دوست داشته باشد، میشود مثلث. در «ارمغان تاریکی» مجید در مقطعی هم سارا را دوست داشت و هم مهری را، اما مقطع کوتاهی بود که تردید داشت این یکی را دوست داشته باشد یا آن یکی را. سرانجام هم او با شخصیت سارا همراه شد، بنابراین در کارهای من مثلث عشقی وجود ندارد و این اشتباه است که دوستان تعبیر مثلث عشقی را از آثارم بیرون میآورند.
من هم نسبت به سازمان مجاهدین تحلیل دارم و تحیلیم را گفتهام
در تمام این سالها، به فعالیت سازمان مجاهدین در سالهای پیش از انقلاب و اصولاً به اتفاقات دههی 50 کم پرداخته شده است. آیا فقط انگیزهی دراماتیک، شما را به این سمت سوق داد یا ضرورت دیگری ایجاب کرد که طی دو سریال به این مقطع بپردازید؟
در ابتدا انگیزهی دراماتیک بود، اما وقتی به سازمان مجاهدین پرداختم و در «ارمغان تاریکی» یک ارتباط تشکیلاتی را در این سازمان نشان دادم که از یک ازدواج سطحی منجر به یک عشق عمیق میشود و در نهایت به یک نوع عرفان میرسد؛ لازم بود بیننده سازمان مجاهدین و اتفاقاتی را که در آنجا میافتد بشناسد. چون نمیتوانیم قصهمان را در یک فضای تخیلی پیش ببریم. باید تمام این جزئیات را بیان میکردم. البته من هم نسبت به سازمان مجاهدین موضع و تحلیل دارم و باید تحلیلم را میگفتم و سعی کردم حرفهایم بر اساس تحقیقات و مطالعات مستند باشد.
انحرافات سازمان مجاهدین ابتدا کم بود...
به نظر میرسد شما در «ارمغان تاریکی» دقیقتر به نقاط ضعف سازمان مجاهدین پرداخته بودید و این دفعه شاید به دلیل اینکه فکر میکنید بعضی از حرفها زده شدهاند، ضعفها را در پرداخت شخصیتها کمتر میبینیم. این را قبول دارید؟
نه، قبول ندارم. شما باید ادامهی داستان را ببینید تا بتوانید قضاوت کنید. واقعیت این است که سازمان مجاهدین در ابتدا انحرافات کمی داشت و بهتدریج این انحرافات در مبانی فکری و در نتیجه در رفتارهایشان تشدید شد. من هم سعی کردم به واقعیتها وفادار باشم. کمکم که جلو میرویم متوجه میشوید چه اتفاقاتی در این سازمان روی داد.
آیا تا به حال از پردازش تاریخی «پروانه» انتقاد شده که مثلاً در فلان جا خیلی به تاریخ وفادار نبوده است؟
خیلی دوست داشتم یک نفر این اشکالات را بگیرد.
«پروانه» را نساختم تا بگویم چرا انقلاب شد
یکی از آفتهایی که در سریالهای انقلابی داریم این است که از ابتدا فرض میگیرند که حکومت شاه، حکومتی ستمگر و دیکتاتور بوده است و به بیان دلایل هم نمیپردازد و نسل جدید به همین دلیل با اثر ارتباط برقرار نمیکند. شما چه کردهاید که این وضعیت پیش نیاید؟ آیا مثل بیشتر سریالها فرض کردهاید ساواکیها آدمهای بدی هستند و در بازگویی علل بد بودنشان هم خیلی تلاش نکردهاید؟ در مورد مؤلفههایی که فکر میکنید در این سریال به آنها نزدیک شدهاید تا به علل انقلاب دلالت داشته باشند، بیان کنید.
من سعی کردهام این طور نباشد. اما پیش از آن توضیح بدهم که من سریال را نساختهام که بگویم چرا مردم انقلاب کردند. در واقع یک سریال تاریخی نساختهام.
ولی شما بدمنهای ساواکی دارید...
مثلاً یکی شخصیت «طالبی» (نیما رئیسی) است که ظاهراً مهربان و خوشچهره است!
در واقع یک شخصیت خاکستری است...
اغلبشان همین طورند. در ساواک میبینید که چای را شیرین میکند و جلوی محمود میگذارد و میگوید حرف بزن. البته نمیگویم که شکنجه نمیکردند. در ادامه شکنجهها را هم میبینیم.
این طوری آدم بیشتر وحشت میکند!
به هر حال ما این دید منفی را نسبت به ساواک در این کار هم شاهدیم. ممکن است چهرهی نیما رئیسی این طور نباشد، ولی کلیت ساواک و بازجویی که در قسمتهای اول از پروانه بازجویی میکرد، این مسئله احساس میشود.
باز هم خیلی متفاوت بود. همان آدم در اتاقش یک قناری داشت و برایش سوت میزد. آدمها را این جوری پرداخت کردهام. همه شخصیتهایم این گونه هستند، یعنی سعی کردهام به ابعاد انسانی شخصیتها هم بپردازم. البته فضای ساواک در همین سکانس بهقدری سنگین و خفقانآور است که مثلاً وجود یک گل روی میز بازجوی ساواک آن قدر توی ذوق نمیزد. آدم بیشتر وحشت میکند، چون با انسانی روبرو میشود که پیچیدهتر از یک آدم معمولی است.
بیننده به درستی قضاوت میکند
نترسیدید که در مورد بعضی از شخصیتهای که به هر حال منفی هستند، در آخر کار حس خوبی در مخاطب تهنشین شود؟
نه، نمیترسم، چون آدمها باید خوبیها و بدیهایشان را به میدان بیاورند و از آنجایی که همیشه و در هر شرایطی خیر پیروز است، بیننده به درستی قضاوت میکند. نباید به بیننده این طور القا کرد که کسی که چهره خشنی دارد، آدم بدی است و کسی که خیلی خوشتیپ و خوشگل است، کاملاً آدم خوبی است. باید اجازه بدهیم آدمهای پیچیدگیهای یکدیگر را درک کنند و متوجه باشند که همه آدمها ابعاد گوناگونی دارند. ما در سریالهایمان میتوانیم ذهن مردم را در این زمینهها پرورش بدهیم و کاری کنیم که در باره محیط پیرامونی و افرادی که با آنها مواجه میشوند کمی عمیقتر فکر کنند.
قصهی «پروانه» خیلی خاصتر از کارهای دیگر است
شما در سریال قبلیتان هم به فضایی مشابه این سریال و مسائلی همچون سازمان مجاهدین، خانهی تیمی، مبارزهی چریکی، انقلاب اسلامی و ... پرداختید. از طرف دیگر داستانهایی مثل تردید دختر یکی از مقامات بالای حکومت پهلوی نسبت به حقانیت رژیم شاهنشاهی، چندین بار استفاده شدهاند و در کارهایی مثل «چه کسی به سرهنگ شلیک کرد» و «تا صبح» مشابه آن را دیدهایم. آیا این ترس در ابتدا وجود داشت که شما دارید قصهای را روایت میکنید که مشابه آن قبلاً روایت شده است؟
من که این کارهایی را که شما میگویید ندیدهام. ولی ببینید یک نفر «دلیران تنگستان» را با روایت خودش ساخت، من هم میتوانم دقیقاً همان فیلمنامه را با نگاه خودم اجرا کنم. هر قصهای از این جنبه تازگی دارد که چگونه روایت میشود، نه اینکه قصه چیست. ضمن اینکه قصهی «پروانه» خیلی خاصتر از چیزی است که در کارهای دیگر بدان پرداخته شده است. پروانه با افراد دیگری که از خانوادهشان جدا میشوند و در چنین مسیری قدم میگذارند، خیلی فرق میکند. از نظر ساخت قابل مقایسه نیست، چون نگاهم به دوران قبل از انقلاب و تاریخ و عشق و خرد و مبارزه نگاه متفاوتی است.
به نظرم دیر نیست
فکر میکنم در قسمت دوازدهم بود که فهمیدیم نرگس زنده است. به نظر شما این غافلگیری یک مقدار دیر اتفاق نمیافتد؟
این غافلگیری زودتر اتفاق میافتاد، منتهی قرار بود هر قسمت سریال 40 تا 45 دقیقه باشد که در هنگام پخش کمتر شد، چون در ساخت تغییراتی کرد و هر قسمت باید در جای خاصی تمام میشد. اما به دلیل همین تغییرات نقطه عطفهایمان جابهجا شد و مثلاً بهجای اینکه هر قسمت 45 دقیقه باشد، شد دقیقه 30. بنابراین تعداد قسمتهایمان زیادتر شده است و هجده قسمت داریم. به نظرم دیر نیست، بهموقع و دقیقاً جایی است که باید کار را برای شخصیت اصلی سخت کند.
یکی از انتقادات به کار شما این است که چرا فضای زمانی «پروانه» دقیقاً مشخص نیست.
قصه مربوط به سال 54 است...
یعنی با اتفاقات این سال تطابق دارد؟
دقیقاً همانهاست، یعنی دقیقاً همان اتفاقاتی میافتد که در سال 54 افتاده است، حتی روزنامههایی که دست میگیرند مربوط به همان مقطع است. یک کمی که سریال جلو برود، یکسری ارجاعات دیگر را هم میبینید که به همان زمانها میشود. دقیقاً سال 54 و 55 است.
انتظارم این است که پول ما را بدهند!
وبلاگ شما را که نگاه میکردم، ظاهراً دوره تولید برای این سریال سخت بوده است و شما از موارد متعددی گله داشتید، هرچند که سعی کردید گروه را نگه دارید و این سریال به پایان برسد. حتی در جایی هم دیدیم که گفته بودید این آخرین کاری است که با صدا و سیما میکنید. هنوز روی این نظرتان هستید؟
بستگی دارد با این کار چگونه برخورد کنند.
در پخش یا بعد از آن؟
پخش، بعد از پخش.
انتظارتان چیست؟
انتظارم این است کسانی که در این سریال کار کردهاند، پولشان را بگیرند.
انتظار معقولی است! یعنی هنوز نگرفتهاند؟!
نه! انتظار زیادی نیست. انتظار بعدی این است که برخورد منصفانهای با کار شود. کار ما یک کار تاریخی است، اما یک برآورد امروزی دارد و با کار دیگری که دوربین را در یک خیابان میگذارند و هر جایی هم که دوربین را بگذارند درست است، یک برآورد دارد و یک مقداری تبعیضآمیز است.
ناگهان یک نفر میآید و با لگد همه چیز را خراب میکند!
کارهای شما نسبت به استاندارد تلویزیون معمولاً یک مقدار طولانیتر میشود. البته به نظرم این نه حسن کار است نه ضعف آن.
اتفاقاً حسن است، چرا ضعف باشد؟
ضعف که نیست، اما سریال طولانی هم مثل «کلاه پهلوی» داریم که حالا که میبینیم متوجه نمیشویم چرا این قدر طول کشیده است. آیا این وسواس شماست یا تولید کار به صورتی است که...
خودِ کار سخت است. مثلاً در کوچهای صحنهای را درست میکنیم و دیوار را لتّه میگذاریم، یک نفر میآید و میگوید: «چرا اینجا لتّه گذاشتید؟» و با لگد میزند و آنها را خراب میکند و کارمان تعطیل میشود. مشکلات خاص خودش را دارد. یا مثلاً قرار است پنج تا ماشین بیاید، اما نمیآیند، چون ماشینهای قدیمی هستند و هزینه دارند و هزینههایشان بهموقع پرداخت نمیشود و یا سازمان اقساط آنها را جلو و عقب میدهد و صاحبان این ماشینها دچار مشکل میشوند. از این مشکلات زیاد است.
من در این کار به کف خواستههایم هم نرسیدم
به نظر شما اینکه خیلیها دیگر دنبال چنین سوژههایی نمیروند به خاطر همین مشکلات و عدم حمایت نیست؟ این روزها کمتر کسی دل و دماغ پرداختن به تاریخ معاصر و دفاع مقدس و سریالهای انقلابی را دارد.
قطعاً آن قدری که باید، حمایت نمیشود. البته دیدیم که از بعضیها حمایت شد، اما از پس کار برنیامدند. البته گروهی داشتیم که به نظرم از پس کار برمیآمدند و اگر بودجه بیشتری بود خیلی بهتر از این میشد. من در این کار به کف خواستههایم هم نرسیدم.
حسرت همیشه با ماست!
الان وقتی سریال پخش میشود، حسرت میخورید؟
حسرت همیشه با امثال ما هست، یعنی هر صحنهای را که میگیریم میگوییم میشد این را این طوری گرفت، میشد این اتفاق بیفتد، میشد این صحنه را دم غروب گرفت، میشد برایش موسیقی ارکسترال نوشت و ضبط کرد، میشد بهجای پنج تا ماشین ده تا ماشین باشد. میشد تکرار کنی. همیشه حسرت با ما هست، ولی از سکانسهایش هم واقعاً راضی هستم.
در یکی از یادداشتهایتان نوشته بودید: «نمیدانم چرا خیلی وقت میگذارم و هیچوقت هم به نصف آنچه که ایدهآل من است، نمیرسم».
بله، واقعیت است.
سر صحنه ده دردصد هم آرامش نداشتیم
این وقت گذاشتن زیاد، گروهتان را اذیت نمیکند؟ من دیدم که خیلی از بازیگران شما به این موضوع اشاره کرده بودند آقای سامان خیلی جدی و سختگیر است.
تلاشمان را میکنیم که کار، خروجی خوبی داشته باشد. همه سختیهایی که خودمان داریم یا سختیهایی که بچههای گروه داشتند و گاهی دو ماه سه ماه دستمزد نگرفته بودند، سعی شد این سختیها در کار دیده نشود و کار به شکلی ساخته شود که گویی پشتیبانی خوبی از آن شده است و همه دارند در کمال آرامش کارشان را انجام میدهند...
ولی این طور نبوده است.
اصلاً و ابداً این طور نبوده است. میتوانم بگویم اگر شما 90 درصد آرامش در کار میبینید، گاهی سر صحنه ده درصد هم آرامش نداشتیم.
حتی عذرخواهی هم نکردند!
ماجرای لو رفتن داستان قسمت اول سریال چه بود؟ شما خیلی به این ماجرا اعتراض داشتید، در حالی که شاید با توجه به آنچه که از قسمت نخست دیدیم، خیلی هم ماجرای بزرگی به نظر نمیرسید..
برای شما کوچک است، نه برای من که قصهام را روی قسمت اول آن بنا کرده بودم. بزرگی قضیه بیشتر از این جهت بود که این اتفاق از طرف خود سازمان افتاد.
علتش چه بود؟
اشتباه! شخصی به تصور اینکه برای مطبوعات هم باید همان خلاصهای را که خودش از قصه فهمیده بود بنویسد، درحالی که برای مطبوعات باید متفاوت نوشت. اما متأسفانه کسانی هم که قصه را لو دادند، از این بابت حتی عذرخواهی هم نکردند و این یک مقدار آزاردهنده بود.
شاید سریال اشارههایی به موقعیت فعلی ما دارد
این ماجرای لو رفتن قصه ظاهراً باعث شد که «پروانه» در دههی فجر پخش نشود. به نظر شما خوب شد که این سریال در دهه فجر پخش نشد یا اینکه فرقی نمیکرد؟
واقعاً نمیدانم.
چون ممکن است مخاطب بپرسد که این سریال چرا الان دارد پخش میشود؟
اتفاقاً بد نیست مخاطب این جور سئوالها را بپرسد و اینکه شاید سریال اشارههایی به موقعیت فعلی ما دارد و این خیلی خوب است. من واقعاً دوست دارم بیننده این جور سئوالها را از خودش بپرسد.
آیا شما چنین منظوری در ذهن داشتید که فضای روز را تداعی کند؟
صد در صد.
من نوعی آسیبشناسی روحانیت فعلی هم کردهام
چه بخشی از فضای روز؟ وقتی گروهکهای مبارز و ... داریم..
اینها سئوالات خوبی هستند و من دوست دارم شما در سریال جوابهایتان را پیدا کنید. یکی را به عنوان مثال میگویم که شما بقیهی قضیه را هم بخوانید. مثلاً روحانیای که در کار ترسیم کردهایم چه شکلی است؟
به نظر میآید این یک روحانی ایدهآل در ذهن شماست...
آفرین! سید حسن خودش کارهای خودش را میکند.
همیشه در حال فرش جمع کردن و کار کردن و... است.
آفرین! همیشه در خانهاش باز است. مثلاً یک نفر که میآید، اصلاً نگاه نمیکند ببیند او کیست. چوبها را میاندازد زمین و بدون اینکه نگاهش کند، شروع میکند به کمک کردنش. این یعنی چی؟
فکر میکنم در انتخاب بازیگر این نقش هم وسواس زیادی داشتهاید و آن طور که در یادداشتهایتان هم خواندهام، خیلی هم از بازی هدایت هاشمی راضی بودهاید.
فوقالعاده راضی بودم، یعنی اگر هدایت هاشمی قبول نمیکرد، من این شخصیت را از فیلمنامه حذف میکردم.
میخواهم بگویم این اشاره دارد به روحانیت فعلی ما، یعنی نوعی آسیبشناسی روحانیت فعلی هم هست. بعضی از روحانیون ما بهشدت از مردم دور شدهاند. مثلاً یک روحانی چرا باید بشود مسئول سمپوزیوم محیط زیست؟ چه ربطی دارد؟
به سراغ تاریخ رفتم برای اینکه حرفی برای امروز بزنم
اگر منتقدان چنین برداشتهایی را از کارتان بکنند ناراحت میشوید یا خوشحال؟ چون بعضی وقتها این جور برداشتها، برداشتهای خوبی نیستند و شاید خطرناک هم باشند.
اصلاً خطرناک نیستند. چرا به سراغ تاریخ رفتم؟ برای اینکه حرفی برای امروز بزنم. اگر به درد امروزم نخورد، برای چه به سراغ تاریخ بروم؟ بحثی که دربارهی اصلاحات و قدرت در کار میشود، یعنی آدمها به قصد کار خوب وسط میدان میآیند، اما وقتی که آمدند، میگویند باید بمانیم. آیا این بحث روز نیست؟ آیا جریان انحراف فکری در سازمان منافقین جریانی است که تمام شده است و ما دچار این انحرافات نمیشویم؟ آیا ممکن نیست ما از همان روشهایی که شاه برای سرکوب مخالفانش استفاده کرد، استفاده کنیم؟ آن جملهای که روحانی سریال از حضرت علی(ع) نقل میکند و میگوید ما پیروزی را به هر قیمتی نمیخواهیم برای کیست؟ آیا این پیام را دارم برای 50 سال پیش میفرستم؟ برای امروز است. روحانی ما میگوید که حضرت علی(ع) میتوانست در جنگ صفین آب را به روی معاویه ببندد، اما نبست. از این حرفها در سریال پر است.
یکی از انتقادهایی که به سریالهایی که به سالهای قبل از انقلاب مربوط میشوند وارد است، این است که مثلاً به انگیزههای افرادی که وارد سازمان مجاهدین شدند، توجه نمیشود. سازمانی که این قدر به آن نقد داریم، چه جاذبهای داشت که عدهای اینطور به آن جذب شدند؟
من که قرار نبوده است به این چیزها بپردازم.
اگر چند بار این کار را ببیند، هر بار جزئیات جدیدی کشف میکند
به هر حال شما تا به حال دو بار به موضوع سازمان مجاهدین پرداختهاید. آیا هیچوقت به نظرتان رسیده است که بررسی علل جذب افراد به این سازمان در دهه 40 و 50 میتواند جذاب باشد؟ شاید بخشی از غفلتهای تاریخی که به آنها اشاره میکنید، همین باشد.
من فکر میکنم در این کار هم مشخص است که چرا امیر جذب سازمان شده است و یا پروانه جذب امیر میشود. تعریف همه چیز روشن است. امیر کسی است که پدر و مادرش در 15 خرداد 42 به شهادت رسیدهاند و میدانید وقتی قیام 15 خرداد سرکوب شد و آن کشتار وسیع صورت گرفت، سازمان مجاهدین برای شکستن جو سنگین و پلیسی زمان شاه تشکیل شد که بگویند سروصداهایی میشود و خیال رژیم خیلی هم راحت نباشد. در عین حال مخالفان رژیم هم خیلی مأیوس و دلسرد نشوند، پس ورود امیر به این سازمان میتواند با انگیزه باشد. باید کار را با دقت بیشتری دید. من مطمئنم اگر کسی این کار را چند بار ببیند، هر بار جزئیات جدیدی را در آن کشف میکند و بسیاری از گرههای داستانی و تاریخی برایش باز میشود.
عدهای اصلاً رسانهی ملی را نگاه نمیکنند و این وحشتناک است
از بازخوردهایی که سریال داشته، راضی هستید؟
بیشتر بازخوردها را در مطبوعات و رسانهها میبینم.
در مورد بینندههای سریال برآوردی ندارید؟ به نظر میرسد «پروانه» الان جزو سریالهای پربیننده است.
ظاهراً این طور است، اما میدانید ما اساساً در ایران مشکل آمار داریم. مثلاً گاهی اوقات دولتمردان تخمین میزنند که اگر این کار را بکنند اِل میشود، ولی وقتی انجام میدهند میبینند بِل شد! آماری که به دست میآورند یا تخمینی که میزنند غلط است. نمیتوانم بگویم واقعاً قضیه از چه قرار است، اما یک واقعیت مسلم این است که ما بخشی از بینندههایمان را از دست دادهایم، یعنی این بخش اصلاً برنامههای رسانهی ملی را نگاه نمیکنند و این وحشتناک است.
فکر میکنید چرا این اتفاق افتاده است؟
به خاطر ضعف عملکرد ماست.
همهاش هنرمندان مقصر هستند!
اینکه کلی است. نقاط ریزش را بگویید.
در دو بخش است. بخش سیاسی، یعنی نگاه جانبدارانه و اطلاعرسانی یکسویه و از طرف دیگر ضعف تکنیکی. ما نتوانستهایم جذابیتهای لازم را در کارمان به وجود بیاوریم. همین الان هم اگر بخواهیم فیلم بسازیم باید به آدمها بگوییم شما رد نشوید و آدمهای خودمان جلوی دوربین بروند. چرا؟ چون وضع حجاب، چهره و همه چیزشان عوض شده است، اما تصویری که از مردم کوچه و خیابان در فیلمهایمان میآوریم چیز دیگری است. درست است؟ و این فاصلهای است که بین مردم و تلویزیون افتاده است.
فکر نمیکنید در بخشی، هنرمندان مقصر هستند؟
همهاش هنرمندان مقصر هستند. چرا میگویید بخشی؟
اگر کسانی باشند که بسازند، تلویزیون بدش نمیآید
این را به کنایه میگویید یا جدی؟ چون بخشی هم تقصیر مدیریتهاست.
بله، بخشی تقصیر مدیریتهاست، ولی سئوالی از شما دارم. من «ارمغان تاریکی» را ساختم و «پروانه» را هم ساختم. «ارمغان تاریکی» ابداً ممیزی نداشت، «پروانه» هم دو سه مورد و البته کمکم دارم از دستشان شاکی میشوم، ولی خیلی ناچیز و کوچک هستند، اما ساختم و تلویزیون استقبال و کار را پخش کرد. نمیگویم حمایت کرد، چون این کار را نکرد، اما از پخش آنها استقبال کرد، پس اگر کسانی باشند که بسازند، تلویزیون بدش نمیآید پخش کند، منتهی آنها بخواهند سیاستگزاری کنند و بگویند این جوری و آن جوری بسازید، گاهی اوقات متأسفانه همکاران من این کار را میکنند.
جذابیت ربطی به ممیزی ندارد
چه چیزی باعث شده است هنرمندان ما از سوژههایی که برای مردم جذاب است، دور شوند؟ خیلیهایشان میگویند ممیزی، اما به شخصه فکر میکنم دربارهی خیلیهایشان هم این نیست.
فکر میکنم جذابیت ربطی به ممیزی ندارد. الان شخصیت اول سریال من -«پروانه»- را ببینید. چهرهی عادی دارد. سعی نکردم بازیگری را پیدا کنم که چهرهی بسیار زیبا و چشمهای رنگی داشته باشد، اما برای بیننده جذاب است و او را دوست دارد و میتواند با او همذاتپنداری کند، پس جذابیت تا میزان 100 درصد به ممیزی ربط ندارد. بخشی این هست، ولی همهاش این نیست. آسیبشناسی این موضوع وقت زیادی میخواهد که بنشینیم و کلاً دربارهی مشکلات تولید و برنامهسازی و مشکلات خود هنرمندان حرف بزنیم.
مطلب خیلی پیچیدهتر از این حرفاست!
این بخش از قضیه برایم جالب است. آیا شما این را دیدهاید که هنرمندان ما از مردم دور افتادهاند؟ آیا این را حس کردهاید؟
توضیحش واقعاً نیاز به وقت بیشتری دارد. باید یک بار جداگانه در این باره صحبت کنیم و در یکی دو جمله نمیشود گفت. مطلب خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست. فرهنگ خیلی پیچیدهتر از اقتصاد است. الان در بحث اقتصاد هر کسی میآید چیزی میگوید و ببینید چه بر سر اقتصاد ما آوردهاند و چقدر بالا و پایینش میکنند. حالا تصور کنید فرهنگ چقدر از این پیچیدهتر است. نمیشود بهراحتی نسخه پیچید و گفت این طور هست، این طور نیست. هر کدام مؤلفههای خاص خودش را دارد که باید تعریف و در موردش صحبت شود. مدیریت یک بخش است، سیاستگذاری، بودجه، خود هنرمندان و... بخشهای دیگر هستند و همه اینها را باید با همدیگر دید.
رفتار برخی رسانهها به خاطر حسادت است
اگر در رسانهای بگویند آقای سامان کار سفارشی کرده است، ناراحت میشوید؟
نه، ولی سفارش من به سازمان بوده، سفارش سازمان به من نبوده است.
چون وقتی سریال راجع به انقلاب اسلامی یا دفاع مقدس و... ساخته میشود، فوراً چنین برچسبی به آن زده میشود. دیدم که شما از برخورد یک روزنامهی خاص خاص گله کرده بودید. فکر میکنید چرا بعضیها این طور برخورد میکنند؟
اشتباه میکنند. چون این سریال راجع به انقلاب اسلامی نیست. برخوردهای آن رسانهی خاص هم به حسادت برمیگردد. آنها به همکاران من حسادت میکنند. دوستانم کارشان را خوب انجام داده و آنها نتوانستهاند اشکالی از کارشان بگیرند و شروع میکنند به گفتن مطالبی از این دست که چرا این زمان پخش میشود و آن زمان نمیشود؟ یا چرا صدای خوانندههای لسآنجلسی میآید؟ بد نیست کمی هم بنشینند و کار را تحلیل کنند، فنی نگاه کنند. خیلی دوست داشتم از این زاویه به کار نگاه شود، چون واقعاً پلان به پلان کار را زحمت کشیدیم و فکرشده پیش رفتیم.
واقعاً الان اشتیاقی برای کار کردن ندارم چون خیلی اذیت شدم
یک وقتی در باره سریالی به اسم «هانیه» صحبت کردید که دختر ترشیدهای است که... بالاخره آن دختر به خانه بخت رفت یا نه؟
نه، هنوز نرفته است.
موضوع «هانیه» به این دو سریال ربط دارد؟ یعنی یک سهگانه است؟
نه، «هانیه» خود شروع سهگانهای است که در سینما دارم. «وقت بودن» اولی بود، «هانیه» دومی و یک کار دیگر هم دارم.
حدس من این است که کار بعدی شما یک کار سینمایی است. آیا حدس بیراهی است؟
نمیدانم. شاید اصلاً کار نکنم. واقعاً الان اشتیاقی برای کار کردن ندارم، چون خیلی اذیت شدم. فعلاً باید این کار تمام شود تا ببینم چه اتفاقی میافتد. باید آدم بنشیند و دوباره خودش را بازسازی و ارزیابی کند و ببیند چه کار میتواند بکند.
به دنبال سهگانه هستم
«پروانه» و «ارمغان تاریکی» ممکن است یک قسمت سوم هم داشته باشند؟
واقعیتش این است که چنین طرحی داشتم و میخواستم در سریالسازی یک سهگانه داشته باشم، چون این دو کار با هم ارتباط دارند و آدمهای سازمان مجاهدین ادامه همدیگرند، یعنی اول باید سریال «پروانه» را دید و بعد «ارمغان تاریکی» را که سازمان را خوب بشناسد و ببیند از کجا شکل گرفته، چگونه انحراف پیدا کرده است و... سازمان بهانهای است که ما در این بستر به افکار آدمهای مختلف بپردازیم.
شما به موضوع دفاع مقدس علاقمندید؟
«هانیه» دفاع مقدس است و قبل از آن هم سریالی داشتهام که از شبکه سه پخش شده است به نام «قصهی قرارگاه» که دفاع مقدس بود و دوستش هم دارم. کار خوبی بود.
ممنون از وقتی که گذاشتید.
متشکرم و درود بر شما.
دیدگاه شما