صبح رزن: در سالگرد شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به خدمت «حضرت آیت الله العظمی سید محمدعلی علوی گرگانی» از مراجع عظام تقلید رسید و درباره شخصیت و فضایل حضرت صدیقه طاهره(س) گفتگویی با ایشان انجام داد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، به عنوان اولین سؤال لطفاً تعریفی از شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) داشته باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله، والصلاة و السلام علی رسول الله وعلی آله آل الله، و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله.
در شناساندن هر شخصی یا هر چیزی، شخصی که میخواهد آن چیز یا آن شخص را معرفی کند، باید خودش در حالت اعلی و اعرف نسبت به آن شخص یا چیز دیگر باشد. به قول معروف، معرِّف باید اجلی، اعرف و اعلای از معرَّف باشد؛ این از اصول مسلم علم منطق و فلسفه است. علتش هم این است که اگر تعریف کننده اینگونه نباشد، به خصوصیات آنچه می خواهد معرفی کند احاطه ندارد؛ در حالی که لازمه معرِّف بودن این است که احاطه کامل به خصوصیات معرَّف داشته باشد. به همین علت است که «پیامبر اکرم(ص)» میفرماید: "تَفَکَّرُوا فِی آلاءِ اللَّه وَ لا تَتَفَکَّرُوا فِی ذاتِ اللَّه"(1)؛ یا «امام صادق (ع)» می فرماید: "إِیَّاکُمْ وَ التَّفَکُّرَ فِی اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ فِی اللَّهِ لا یَزِیدُ إِلا تَیْهاً إِنَّ اللَّهَ لا تُدْرِکُهُ الابصَارُ وَ لا یُوصَفُ بِمِقدار ـ از تفکر در ذات الهی اجتناب کنید، چون تفکر در ذات الهی فقط سرگردانی و حیرت انسان را بیشتر می کند."(2) زیرا بشر توانایی ندارند که پروردگار را درک کنند بلکه این ذات باری تعالی است که: "ان الله قد احاط بکل شیء علماً"(3).
با این مقدمه، نتیجه میگیرم که شناخت ما نسبت به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) و ائمه معصومین(ع) به همین منوال است؛ یعنی اینها را ما نمی توانیم شناسایی کنیم. پیامبر(ص) فرمودند: "یا علی! ما عرف اللّه حق معرفته غیری و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر اللّه و غیری."(4) و در جای دیگر فرمود: «یا علی! لایعرف اللّه تعالی الا انا و انت و لایعرفنی الا اللّه و انت و لا یعرفک الا اللّه و انا ـ یعنی: علی جان! نشناخت خدا را به جز من و تو؛ نشناخت مرا به جز خدا و تو؛ نشناخت تورا به جز من و خدا."(5) این تعبیر پیغمبر، تعارف نیست. این بیان واقعیت و حقیقت است. یعنی اگر قرار است این شخصیتها شناسایی شوند، امثال خود اینها باید این کار را بکنند.
بنابراین باید از پیامبر(ص) سؤال کنیم که حضرت زهرا(س) که بود ؛ نه از من و امثال من که علمیت محدودی داریم و علوم ما اکتسابی است و اکتساب هم محدود است. پس اگر قرار باشد حضرت زهرا(س) معرفی شود، باید از طرف خود پدر بزرگوارشان، همسر عزیزشان یا از طریق خداوند متعال باشد. پس ما باید برویم سراغ آنها تا ببینیم در رابطه با این شخصیت چه میگویند؟
خدا و رسول(ص) حضرت زهرای اطهر(س) را چگونه معرفی میکنند؟
وقتی به معرفی خدا و پیغمبر(ص) از حضرت زهرا(س) نگاه میکنیم، می بینیم اینها حضرت زهرا(س) را
نقطه مرکزی پرگار خلقت قرار داده اند. خداوند متعال، خلقت تمام عالمیان را وجود دایره ای بیان کرده که حضرت زهرا(س) در مرکز آن است.
مثلا در حدیث کسا جبرئیل می پرسد: "خدایا چه کسانی زیر کسا هستند؟" خداوند نمیفرماید پیامبر و فرزندانش؛ بلکه می فرماید: "هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها". یعنی همان نقطه مرکزی پرگار. خداوند وجود مبارک زهرا(س) را مرکز شناخت پدر و جد و فرزند قرار داده است. پس معلوم می شود این خانم، مرکز واقعی نبوت و ولایت است. کانّه پیوند ولایت و نبوت را حضرت زهرا(س) انجام میدهد.
پیامبر اکرم(ص) حضرت را "ام ابیها" می نامد. یک عده در معنای ام ابیها مانده اند که این یعنی چه؟ این ماندن ندارد. معنایش این است که حضرت زهرا(س) نقطه واقعی و حقیقت مرکزی است.پس "فاطمة و ابوها" معنایش این میشود که اگر حضرت زهرا نباشد پیامبر(ص) مادر و نقطه مرکزی ندارد؛ و گویی رشته کتاب از بین رفته است.
مورد دیگر برای شناخت حضرت زهرا(س) علاقه عجیب پیامبر(ص) به آن حضرت است. همیشه بنای عالم بر این است که باید دست امام و پیشوا بوسیده شود. یعنی مأموم باید دست امام را ببوسد. ولی گاهی پیغمبر(ص) دست زهرا را می بوسید. در روایات دارد که هر وقت حضرت رسول(ص) وارد بر زهرا(س) می شد حضرت زهرا از جا بلند می شد و دست بابا را می بوسید. هر وقت فاطمه بر منزل پدر وارد می شد حضرت رسول(ص) او را جای خودش می نشاند و دستش را می بوسید. این روایات را چه می شود کرد؟ واقعا اگر این خانم در آن حد والا نبود آیا پیغمبر به آن عظمت دست او را می بوسید؟
فضیلت بی همتای دیگر، داستان ولادت حضرت زهرا(س) است. من در فاطمیه اول که سخنرانی داشتم هم به این مطلب اشاره کردم. آقایان معمولا در تفسیر "انا اعطیناک الکوثر"(6) سراغ ماده کوثر رفته اند و آن را "خیر کثیر" گرفته اند، بعد رفته اند سراغ اینکه حضرت زهرا چگونه خیر کثیر بوده و شعبه هایی را بیان کرده اند. نظر من این است که این تفاسیر خوب است و آنها را رد نمی کنم؛ ولی امکان دارد که کوثر از جهت دیگر هم باشد و آن ماجرای تولد حضرت زهرا(س) است که پیغمبر خدا در "ابطح" با عده ای نشسته بودند که ناگهان جبرئیل امین نازل شد و گفت که یا رسول الله از امشب دیگر منزل خدیجه نرو و تا 40 شب عبادت کن. حضرت هم در این مدت به دیدار خدیجه نرفتند و در منزل «ام هانی» بودند. تا اینکه در شب چهلم از بهشت برای حضرت غذایی آوردند که شامل خرما، انگور و آب کوثر بود. حضرت رسول(ص) این مائده بهشتی را میل کردند و سپس به دیدار خدیجه(س) رفتند و نطفه حضرت زهرا(س) از آن ارمغان بهشتی منعقد شد. احتمال دارد اینکه به حضرت زهرا "کوثر" می گویند این است که «لانها خُلقت من ماء الکوثر». یعنی اینکه خداوند می فرماید یا رسول الله ما کوثر را به شما دادیم یعنی زهرا(س) را از آب کوثر خلق کردیم. من مراجعه کردم، چنین چیزی را حتی درباره وجود مبارک پیامبر(ص) نداریم که نطفه اش از آب حوض کوثر آفریده شده باشد؛ این حدیث را درباره امیرالمؤمنین(ع) نداریم؛ درباره امام حسن(ع) و حضرت اباعبدالله(ع) نداریم. این فقط در وجود مبارک زهراست. لذا روایتی را راویان اهل سنت از «عایشه» نقل کرده اند که: "پیامبر دخترش زهرا را زیاد می بوسید. من به او ایراد گرفتم که: یا رسول الله خوب نیست دختری که شوهر دارد را ببوسی! پیامبر به من پاسخ داد: این حرف را نزن. من بوی بهشت را از فاطمه می شنوم".
حضرت زهرا(س) در بیان ائمه اطهار(ع) نیز جایگاه والایی دارد. مثلاً امام حسن عسکری(ع) می فرماید: "نحنُ حُجَجُ اللّهِ عَلی خَلقِهِ وَ فاطمةُ حُجةٌ عَلیَنا ـ ما حجّت و برگزیدگان خدا بر آفریدگانش هستیم و فاطمه، حجّت خدا بر ماست".(7) بنابراین وجود ایشان اسوه و حجتی بر بزرگان است.
اینها گوشه ای از روایات است که نشان دهنده بالاترین مقام برای حضرت زهرا(س) است.
سؤال دیگری هم برای برخی وجود دارد و می پرسند حضرت زهرا(س) بانویی بوده با مختصات 1400 سال پیش؛ ما چگونه مدعی هستیم که ایشان برای ما در قرن بیست و یکم همچنان الگوست؟
اینگونه نیست که آن حضرت فقط مخصوص یک زمان خاص در صدر اسلام بوده باشد. ما از مجموع روایاتی که بیان کردیم و قضایای بسیاری که بیان نکردیم، تواتر اجمالی کسب می کنیم که این خانم فقط مخصوص به 1400 سال پیش نیست. این خانم وجودش از ازل مرکزیت داشته و الی الابد مرکزیت دارد. ما در این گفتگو فرصت نکردیم که ما قبل تولد ایشان را هم توضیح بدهیم. حضرت زهرا(س) حتی قبل از وجود ظاهری خود، وجود مرکزی خلقت بوده اند.
خلاصه کلام اینکه مقام حضرت زهرا(س) بالاتر از آن است که ما بگوییم و وصف کنیم، و بلکه بالاتر از آن است که ما بتوانیم درک کنیم. اما از آنچه خدا و رسول(ص) و ائمه اطهار(ع) فرموده اند می فهمیم که وجود مبارک ایشان برای همیشه باقی است و تا روز قیامت هم این جلال و عظمت به خواست خدا باقی خواهد ماند و الگوی مردمان خواهد بود.
در اینجا سؤال دیگری مطرح می شود و آن هم همین فضایل بی نظیر و مقام بالای حضرت فاطمه زهرا(س) است که باعث تعجب برخی افرادی می شود. شبیه به این شگفتی ولی در مراتب پایینتر درباره حضرت فاطمه معصومه(س) هم است. این افراد می پرسند چگونه این شخصیتها با وجود سن کم به مقامی رسیدند که پیامبر(ص) آن رفتار را با حضرت زهرا(س) داشت؛ یا اینکه «حضرت موسی بن جعفر(ع)» به عنوان یک امام معصوم،
درباره حضرت معصومه(س) فرمودند: "فداها ابوها". لطفاً توضیحی هم درباره این مسأله بفرمایید.
این مسأله جزء واضحات است! وقتی قرار شد که وجود این حضرات را به حسب ذاتی و واقعی، وجودی بدانیم که خارج از متعارف ماست مسأله حل می شود.
البته توضیح این مسأله لازم است که این بزرگواران با وجود استثنایی بودن، مأمور به ظواهر و مجاری طبیعی بودند و نخواستند که وجود استثنایی خود را در جامعه بروز دهند؛ زیرا چه بسا جامعه و مردم دچار حیرت می شدند. در روایات داریم که پیامبر(ص) روزی با امیرالمؤمنین(ع) قدم میزدند و حضرت رسول به امیرالمؤمنین فرمود: "علی جان من آنطور که حق توست مقام تو را به مردم نشناساندم زیرا اگر حق مقام تو را می گفتم مردم خاک کف پای تو را، توتیای چشم خود قرار می دادند".
چرا مقام واقعی آنها را نگفتند؟
یک جهتش را «حسین بن روح» از حضرت بقیة الله(عج) گرفتند. آنجا امام زمان(عج) فرمودند: "آنها نمی توانستند همه حقیقت را بگوییند؛ چون اگر مردم می فهمیدند خدا را گم می کردند و در مساجد، علی را پرستش می کردند".
جهت دیگر هم این بود که در آن صورت، مردم آنها را از خود نمی دانستند و آنان را بشر حساب نمی کردند و در نتیجه نمی توانستند آنها را اسوه قرار دهند. لذا فرمود: "انما انا بشر مثلکم یوحی إلی..."(8) این را برای چه گفتند؟ این تأکید برای این است که خود را از محیط بشریت بیرون نبرند تا اگر مردم را دعوت می کنند مردم نگویند که آنها مرزشان از ما جداست. می خواستند بگویند ما مثل شما هستیم؛ غذا می خوریم؛ می خوابیم؛ حتی جایی عمداً کاری می کردند که نشان دهند مانند مردم عادی هستند و ایشان را وجود استثنایی نگیرند.
پس مقام آنها اکتسابی نیست که ارتباطی با عمر کوتاه و بلند آنان داشته باشد و باعث تعجب شود.
بله؛ شخصیت اینها وابسته به اکتساب نیست. مسأله عمر برای کسانی مهم است که علم و مقامشان اکتسابی باشد، مثل ما. درباره ما بستگی دارد که چه اندازه زحمت کشیده باشیم؛ اما اگر بنا باشد که مقامی را خدا به شخصی مرحمت کند ارتباط با اکتساب ندارد. منتهی علم ائمه(ع) لدنی است اما در غیر ائمه، عنایت هایی است که از طرف خدا به آنان میشود و ملهماتی است که خدا به اینها می کند که دارای این مقام ها هستند.
با وجود اینهمه روایاتی که در منابع شیعه و غیرشیعه درباره فضایل حضرت فاطمه زهرا(س) وجود دارد طبیعتاً خود خلفا بهتر از همه از این منزلت حضرت زهرا(س) باخبر بودند. سؤالی که اینجا ایجاد می شود این است که پس چرا راضی به حمله به منزل حضرت(س) و آن ماجراها شدند؟ این سؤال باعث شده است که امروز برخی از شبکه های ماهواره ای با استفاده از ناآگاهی جوانان، منکر اصل قضیه شده اند و حتی تبلیغ می کنند که رابطه خلفا با حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) بسیار خوب و حسنه بوده است! که خلاف چیزی است که حتی در "صحیح بخاری" وجود دارد. لطفا توضیحی بفرمایید.
بله آنها موقعیت اهل بیت(ع) را بهتر از ما می دانستند چون اینها همیشه پای کلام پیامبر(ص) بودند و حتی خودشان فضایل حضرت زهرا(س) را نقل کرده اند. لذا اهل تحقیق از اهل سنت، انکار اصل قضیه را ندارند؛ چون مسأله جسارت به بیت فاطمه(س) موضوعی است که در کتب صحاح آنها به طور صریح یا ضمنی آمده است و آنها نمی توانند انکار رسمی کنند؛ بلکه آن را توجیه می کنند. توجیه آنها این است که خلفا زمام امور را در دست داشتند و باصطلاح حاکم شرع بودند و رییس حکومت هرچه صلاح اسلام و مسلمین را ببیند می تواند انجام دهد. آنها برای توجیه آن کار، این روش را برای خود اتخاذ کرده اند و کاری به حق و باطلش ندارند! حتی بالاتر از این، برخی از آنان ـ و نه همهشان ـ با همین روش عمل «یزید بن معاویه» را هم توجیه می کنند که با اعتراض علمای خودشان روبرو شده است.
این توجیه، البته صحیح نیست و پاسخ دارد. در این زمینه خاطره شیرینی دارم از مناظره ای که با علمای آنها در مکه داشتم.
لطفاً برای استفاده خوانندگان ما بفرمایید.
در یک سفر حج، در مسجدالحرام با حضور حجاج فراوانی از کشورهای مختلف، با یکی از علمای بزرگ اینها بحث کردم و با زبان خودشان ـ بدون هیچ جسارت و بی حرمتی به مقدسات آنها ـ با او صحبت کردم. آن مناظره حدود دو ساعت طول کشید و تأثیرات خیلی عجیبی داشت. تمام شرطهها دور ما حلقه زده بودند و گوش میدادند. آن جلسه تا 12 شب طول کشید و رفقای شیرازی و اصفهانی می گفتند: "شما را به جدت رها کن!" ؛ اما من چون فقط برایشان آیه و
روایت خواندم بسیار خوششان آمده بود. به قدری که فردای آن شب وقتی خواستم به مسجد الحرام بروم ایرانی ها دورهام کردند که ما با شما میآییم چون ممکن است اذیتتان بکنند! اما وقتی رفتیم دیدیم که نتیجه عکس شد و یک شیخی صدا زد که: "جاء العالم... جاء ابن رسول الله..." و تعدادی از خادمین حرم آمدند و ما را با اسکورت عجیبی طواف دادند.
چه سالی بود؟
سال 1354 بود.
از چه راهی شبهه آنها را پاسخ دادید؟
راه اول اینکه به آنها گفتم که: "بینکم و بین الله آیا روایات صحاح را قبول دارید؟" گفتند: قبول داریم. گفتم: "آیا در صحاح نیامده است که حضرت زهرا(س) تا زمان مرگ با شیخین سخن نگفت؟"(9) گفتند: چرا. گفتم: "پس اگر خلیفة الوقت با رییس الحکومة مشروع بودند چرا فاطمه زهرا(س) که به شهادت قرآن، طاهره و معصومه است با آنها صحبت نمی کند؟".
راه دوم اینکه توجیه خودشان را برایشان بیان کردم. گفتم که وجه شما در توجیه جسارت به بیت فاطمه(س) این است (و سپس همان توجیه آنها را گفتم). آنها با خوشحالی گفتند: "احسنت یا سیدنا المعظم، عجب بیانی کردی!". بعد گفتم: "اما توجیه و مدرک شما خلاف است". پرسیدند: چرا؟ گفتم: «آن توجیه وقتی درست است که پیامبر(ص) درباره رییس حکومت دستوری نداشته باشد. اما پیامبری که خودش قانونگذار و شارع است درباره رییس حکومت محدودیتهایی قرار داده و او را فعال ما یشاء نکرده است، بلکه فرموده است: "یا أیها الناس والله ما من شیء یقربکم من الجنة ویباعدکم من النار إلا وقد أمرتکم به وما من شیء یقربکم من النار و یباعدکم من الجنه إلا وقد نهیتکم عنه ـ یعنی: ای مردم شما را از هر آنچه به آتش جهنم نزدیک می کند و از بهشت دور می سازد نهی کردم."(10) پس پیامبر(ص) به رئیس حکومت اجازه نداده است که هر چه تشخیص می دهد انجام دهد و با جسارت به بیت وحی، از رضایت خداوند دور شود».
از آن دانشمند وهابی پرسیدم: «مگر پیامبر سفارش مردم ـ و از همه بالاتر سفارش خانه وحی ـ را به مسلمانان و از جمله به رییس حکومت نکرده بود؟ مگر پیامبر(ص) نفرموده بود که نباید چنین تعرضی نسبت به افراد بشود؟» این جملات را که گفتم ماندند و چاره ای جز قبول نداشتند چون نقل از پیامبر(ص) و از کتب خودشان می خواندم. به آنها گفتم: "اشکال ما بر عمل آنها این است. ما جسارتی به خلفا نمی کنیم اما عملکرد آنان با کلام پیامبر(ص) چطور درست می شود؟ با آن سفارش های پیامبر(ص)، اگر شما آنجا بودید آن توجیه را درست می دانستید؟" گفتند: جداً یقول حسناً.
پاسخ سومی هم که این عزیزان به آن توجه ندارند این است که: "همه احکام فرعیه تابع احکام اصلیه هستند و هیچوقت احکام فرعی غالب بر احکام اصلی نمی شوند. مقام امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) که جزء محکمات قرآن و مسلمات سنت است جزء احکام اصلی دین است، و احکام دیگر ـ مانند اقدامات رئیس حکومت ـ در رتبه بعد از آن قرار دارد. این فروعات و حمله کردن و آتش زدن درب منزل، عقبتر از مقام امیرالمومنین و حضرت زهرا است. آیا مقام امیرالمومنین مثل ماست؟ خیر؛ اینها دارای خصوصیات الهی بودند و آنچه در مورد آنها انجام شد حق نبود".
خلاصه اینکه من از راه خودشان رفتم و شبهه آنها را پاسخ دادم و تأثیر عجیبی داشت.
با توجه به این خاطره، چه توصیه ای برای شیعه و سنی در گفتگوهای با هم دارید؟
توصیه ما به برادران شیعه این است که بدون اهانت به افراد مورد احترام آنان، وارد بشوند و آنها را درباره مقام اهل بیت(ع) روشن کنند. اگر در مذاکرات، موقعیت این بزرگان برای طرف مقابل روشن شود و آن مقامات را قبول کنند بقیه کارها حل می شود. واقعاً اگر با زبان ملایم و منطقی جلو بروند آنها زود قانع می شوند.
توصیه ما به برادران سنی هم این است که اگر مقداری لطف کنند و بنشینند و مذاکره کنند و گوش شنوا داشته باشند، میبینند مصححهایی که برای خود آماده کرده اند حتی بر مبنای کتب خودشان درست نیست.
شبهه
دیگر مسأله خود شهادت حضرت زهرا(س) است. یک شبهه ای را در این سالها ایجاد کرده و تبلیغ می کنند که اگر حضرت زهرا شهید شده بود و به وفات طبیعی از دنیا نرفته بود چطور قبلاً در تقویم ها می نوشتند «وفات حضرت فاطمه زهرا(س)» اما در سالهای اخیر می نویسند «شهادت حضرت زهرا(س)»؟!
تعبیر به شهادت چیزی نیست که وابسته به تقویمها و منحصر به سالهای اخیر باشد. لفظ شهادت صریحاً در کلمات اهل بیت(ع) آمده است. از جمله «امام موسی بن جعفر(ع)» درباره حضرت رسماً تعبیر کرده اند به شهادت و فرمودند: "إنَّ فاطِمَة صِدِّیقَةٌ شَهِیدة"(11). پس معلوم می شود آن ضرباتی که به بازوی مبارک حضرت زهرا(س) رسید به رگ حیاتی ایشان آسیب زد؛ لذا چند روز بعد از آن حوادث ـ با وجود سن جوانی ـ از دنیا رفتند. پس استفاده از واژه شهادت برای ایشان چیز تازه ای نیست که ما درآورده باشیم.
اما اینکه سابقاً در تقویمها وفات می نوشتند جهتش این بود که: اولاً نظام در دست دوستداران اهل بیت(ع) نبود. اما از زمانی که جمهوری اسلامی روی کار آمد تعبیر شهادت را که امام معصوم(ع) فرموده است در تقویم قرار گرفت. ثانیاً در زمان قدیم آنها خیلی بنا نداشتند با تشیع تقابل کنند و وهابیت اصلا حرکت اینطوری در برابر مکتب اهل بیت(ع) نداشت. ولی الان با توجه به خطری که از جانب تشیع احساس کرده اند بنا را بر این گذاشته اند که کانّه نگذارند حق مقام اهل بیت(ع) ترویج شود. قهراً این حرکات، موجب حالت تقابلی هم می شود.
با توجه به اینکه سقط شدن و شهادت حضرت محسن(ع) در همان ایام اول ضربت خوردن حضرت زهرا(س) است چند سالی است که در قم برخی هیئتها "ایام محسنیه" را برگزار می کنند. برخی هم در مقابل می گویند که شیعیان را حزن و اندوه فرا گرفته است. عده دیگری هم می گویند که با توجه به تمرکز وهابیت در بحث فاطمیه، برگزاری ایام محسنیه خوب است. نظر حضرتعالی چیست؟
اولاً عزاداریها باعث اندوه و افسردگی شیعیان نمی شود؛ بلکه همین سوگواری ها و مجلس است که موجب زنده بودن اسلام واقعی شده است. شیعه، حزن برای خاندان رسول الله(ص) را برای خودش افتخاری می داند نه اینکه وادار به این کار شود.
ثانیاً در باب ایام محسنیه، اینها عملی است که دوستان انجام می دهند و به حسن سلیقه خودشان بستگی دارد. اینکه در ایام مختلف برای این خانواده مجالس حزنی تشکیل داده شود از باب تعظیم و نگه داشتن احترام آنهاست ؛ نه اینکه در این جهت مسأله خاصی باشد. ضمن اینکه همانطور که گفتم، این جریانات بر اثر همان تقابلها ایجاد می شود.
بهرحال تشکیل این جلسات اشکالی ندارد و یک امر عاطفی است و اجباری هم نیست. علت این حرکت محبت است و افراد بر اساس محبت و معرفت خود جلسه ای می گیرند و سفره ای می اندازد.
اگر اجازه دهید چند سؤالی هم در جنبه های اخلاقی مطرح کنیم.
بفرمایید.
یکی از جنبه هایی که امروز برای مسلمانان ـ و حتی پیروان ادیان دیگر و کسانی که به معبود توجه دارند ـ مهم است "مسأله دعا و مناجات" است. یکی از تجلیات درخشان سیره حضرت زهرا(س) هم همین بخش دعاست که در حیات آن حضرت خیلی پررنگ است.
این حدیث شریف از پیامبر اکرم(ص) معروف که فرمود: "هل ادلکم بسلاح الانبیاء؟ ـ آیا شما را با اسلحه پیامبران آشنا کنم؟" گفتند: بله یا رسول الله. فرمود: "سلاح الانبیاء الدعاء ـ اسلحه پیامبران دعا بود."(12)
دعا خیلی مهم است؛ به قدری مهم ست که خداوند در قرآن می فرماید: "قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَولا دُعَاؤُکُمْ ـ یعنی : بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگار من برای شما وزن و ارزشی قائل نیست"(13). اگر این دعا نبود اصلا خدا به شما اعتنا نمی کرد. چرا دعا اینقدر مهم است؟ چون "ارتباط بین خالق و مخلوق" است. یعنی مخلوق باید همیشه نسبت به خالقش کنش داشته باشد و با او مرتبط باشد تا به فیض برسد. از سوی دیگر حق بندگی این است که بنده، معبودش را فراموش نکند و در برابر او اظهار کوچکی کند؛ والا کفران نعمت است.
پس واقعیت دعا یعنی رابطه بین الخالق و المخلوق است. چه کسی به این رابطه نیازمند است؟ چرا این رابطه باید برقرار باشد؟ لان الخلق محتاج الی ذلک. ما چه داریم که نیازی به خدا نداشته باشیم؟ احتیاج فقیر به غنی، احتیاجی ذاتی است و اگر دعا نکنیم خلاف مقتضا عمل کرده ایم. لذا فرمود: "یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الفُقَرَاء إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِید".(14)
بنابراین، دعا وظیفه بنده با معرفت و نشان دهنده توجه او به خالقیت است. اینکه به امیرالمومنین(ع) می گفتند: چرا اینقدر مناجات می کنید؟ می فرمود: ببینید پسرعم من چگونه بوده که قرآن به او فرمود چرا اینقدر خودت را اذیت می کنی. (ما انزلنا علیک القرآن لتشقی(15)). پیامبر آنقدر برای نماز و دعا و عبادت روی پا می ایستاد که انگشتان مبارکش ورم می کرد.
امام حسن مجتبی(ع) می فرماید که یک شب من توجه می کردم به مادرم که
دعا می کرد. آنقدر دعا کرد تا اینکه سحر شد ولی برای ما دعا نکرد بلکه دیگران را مقدم داشت. علت را سؤال کردم و در جواب من فرمود: "الجار ثم الدار" یعنی ما باید دعا را ابتدا برای دیگران بخوانیم و بعد برای خودمان. این معرفت را می رساند. اینها نشان دهنده معرفت ایشان به خالقش بود. هر کس ذات حضرت حق را به اندازه معرفتش می پرستد و اینگونه دعا، میزان معرفت بی نظیر آن حضرت را نشان میدهد.
دعای آن حضرت(س) که برای مادیات نبود؛ اما الان بسیاری از مردم فکر می کنند که دعا یعنی فقط چیزهای مادی از خدا خواستن. لطفاً بفرمایید که ما در دعا چه ابعادی را باید مورد توجه قرار دهیم؟
همانطور که عرض شد، اصل دعا ارتباط است. انسان این ارتباط را باید نگه دارد؛ حال متعلق آن هر چه باشد. واضح است که متعلق دعا، به فهم و کمال و معرفت دعاکننده بستگی دارد و هر چه این فهم و کمال و معرفت بالاتر باشد متعلق دعا هم بالاتر می رود.
اما اصل دعا یک نوع ارتباطی است بین الخلق و الخالق و لزومی ندارد که حتما در امور معنوی باشد. دعا برای مادیات هم اشکالی ندارد؛ چون خود خداوند فرمود: "نمک غذا و علف حیوانت را هم از من بخواه". پس خواستن در مادیات هم دعا است و مذموم نیست.
سؤال دیگر در بخش خانواده و تربیت فرزندان است. امروز با توجه به هجمه هایی که به نهاد خانواده می شود خیلی ها ـ مخصوصا پیروان اهل بیت(ع) ـ به این مسأله محتاج هستند. چگونه می توانیم از سیره آن حضرت(س) برای تربیت فرزندان استفاده کنیم؟
این بحث زمان زیادی می خواهد. اما اجمال آن اینکه کیفیت خانوادگی اینها برای همه درس است. دقت کنید که حضرت زینب(س) و جناب ام کلثوم(س) امام نبودند ولی این مکتب جوری آنها را تربیت کرد که وقتی زندگی آنها را مطالعه می کنیم می بینیم که از همه جهت، حرکت و رفتارشان مطابق مرضی خداوند بوده است. مسلماً این تربیت از برکت مادرشان زهرا(س) بوده است؛ چون دامن مادر بیشتر از پدر دامن تربیت است. البته پدر هم مؤثر است ولی آنچه بیشتر فرزند را می پروراند مادر است. پس اگر کیفیت صحیح تربیت اولاد را می خواهیم باید مثل حضرت زهرا(س) پیش برویم.
ببینید کیفیت تربیت حضرت زهرا(س) به گونه ای بوده که حضرت زینب(س) را آنگونه بار می آورد که نه تنها وجود خودش، بلکه فرزندانش را در برابر برادر به ایثار وامی دارد. یا عاطفه، مهربانی، جود و سخاوت حسنین(ع) را ببینید. اینها همه نشان دهنده تربیت است.
اگر ممکن است نمونه های عینی هم بفرمایید.
عمده تربیت اولاد این است که آنان احکام الهی و شئونات اجتماعی را رعایت کنند. در حالات هریک از ائمه(ع) مطالعه کنید می بینید که چقدر به دیگران احترام می گذاشتند؛ چقدر ارزش برای پدر و مادر قائل بودند؛ چقدر عطوفت و مهربانی داشتند.
مثلاً در تواریخ آمده است که امام حسین(ع) خواب بودند و آفتاب روی صورت ایشان افتاده بود، حضرت زینب(س) چادرش را می آورد و جلوی آفتاب را می گیرد که صورت برادر آفتاب نخورد. امیرالمومنین(ع) این منظره را می بیند منقلب می شود. به حضرت می گویند: چرا منقلب شدید؟ می گوید: یادی از روز کربلا کردم.
اینها نمونه هایی از زندگی آنها و عاطفه برادر و خواهر نسبت به همدیگر است. هرچه بخواهیم در این زمینه صحبت کنیم زبان ما الکن است؛ اما اجمالاً برای ما روشن است که عواطف و صفات پسندیده اینها باید الگوی ما باشد.
آیا دیده اید که یکی از معصومین(ع) برای تربیت فرزند خودش از تنبیه بدنی استفاده کند؟
من چیزی در این مورد ندیده ام. اساساً اسلوب تربیت آنها به گونه ای بود که به آنجا نمی رسید که نیاز به ضرب و تنبیه باشد. روش تربیت آنها، باصطلاح تربیت فرهنگی بود.
البته گاهی عتابهای معمولی داشتند و در بعضی جاها نسبت به فرزند بزرگوارشان گفته اند که چرا اینطوری شد؟ ولی در مورد اینکه زده باشند من ندیده ام. نحوه آگاهی دادن آنان به شکلی بود که به آن شیوه تنبیه نیازمند نبودند.
ـــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها :
1. المعجم لکبیر للطبرانی.
2. وسائل الشیعة ؛ ج 16 ؛ ص 197.
3. سوره طلاق؛ آیه 12.
4. مناقب ابن شهر آشوب؛ ج 3؛ ص 268.
5. روضة المتقین؛ ج 13؛ ص 273.
6. سوره کوثر؛ آیه 1.
7. تفسیر أطیب البیان، ج 13، ص 236.
8. سوره کهف؛ آیه 110.
9. مثل: صحیح بخاری؛ جلد 5؛ ص 82 (باب غزوه خیبر) و صحیح مسلم؛ ج 5؛ ص 153 (کتاب الجهاد).
10. اصول کافی؛ ج 2؛ ص 74.
11. اصول کافی؛ ج 1؛ ص 458.
12. اصول کافی؛ ج 2 ؛ ص 468.
13. سوره فرقان؛ آیه 77.
14. سوره فاطر؛ آیه 15.
15. سوره طه؛ آیه 2 .
منبع:ابنا