تاریخ : 3. مهر 1404 - 7:31   |   کد مطلب: 29926
عهدی که تا حرم ادامه یافت
روایت‌ ریحانه از زنان شهید دوران دفاع مقدس
پدرش افسر ژاندارمری بود و خودش دانش‌آموز ممتاز، پس وقتی در آزمون پزشکی پذیرفته شد همه زیرگوشش خواندند: «پروین! برو آمریکا و اونجا ادامه تحصیل بده

پدرش افسر ژاندارمری بود و خودش دانش‌آموز ممتاز، پس وقتی در آزمون پزشکی پذیرفته شد همه زیرگوشش خواندند: «پروین! برو آمریکا و اونجا ادامه تحصیل بده!»

حرف‌هایشان را نشنیده گرفت. برادر و خواهرانش به همراه مادر به آمریکا مهاجرت کردند و او به همراه یک خواهر کوچک‌تر و پدرش در ایران باقی ماند. درسش را به پایان رساند و تلاش کرد در رشته‌ی جراحی عمومی، تخصص بگیرد. اما قانون نانوشته‌ای وجود داشت، زنان امکان حضور در رشته‌ی جراحی عمومی را نداشتند، یعنی تا پیش از پروین هیچ زنی نتوانسته بود وارد این رشته شود. 

جلسه‌ی مصاحبه با اساتید به‌نام برگزار شد، پروین در جلسه خوش‌ درخشید. عنوان اولین جراح عمومی زن را به نام خود زد و تحصیل در دوره‌‌ی تخصصی را آغاز نمود.

در همین ایام دکتر دزفولی یکی از پزشکان سرشناس تهرانی به خواستگاری‌اش آمد. در کنار زندگی مشترک واحدهای درسی‌اش را به اتمام رساند و تصمیم گرفت برای دوره‌ی رزیدنتی به قم برود. همسرش مخالف بود. پروین اما قم را جور دیگری دوست داشت. دلخوشی‌اش حرم بود و جمکران. دلش می‌خواست به وقت دلتنگی یا پیش از هر عمل جراحی انگشت‌هایش را به شبکه‌های ضریح حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها گره بزند، خود را به او بسپارد و از او یاری بگیرد.

سرانجام مؤافقت همسرش را گرفت. حالا بین تهران و قم در رفت‌و‌آمد بود تا بتواند به زنان سرزمینش خدمت کند. آخرین روز شهریور ۵٩ خبر رسید: «رژیم بعث به خاک ایران تجاوز کرده است.» بیمارستان‌ها پر شدند از مجروح. ترکش و گلوله بر دست و سینه و پای رزمندگان نشست و پروین که به سبب مهارتش در جراحی به «پنجه‌طلا» معروف شده بود ماموریت تازه‌ای یافت؛ مداوای رزمندگان. دور خواب و آسایش و تفریح خط کشید و با حضور مداومش در بیمارستان‌های تهران و قم و انجام جراحی‌های متعدد رکورد‌دار جراحی‌های عمومی زمان جنگ شد.

خانم دکتر ناصحی در گرماگرم خدمت تمام‌قد به مردم و رزمندگان سرزمینش فهمید که نوزادی در شکم دارد. با این‌حال دست از تکاپو برنداشت و عقب ننشست. ٢١ تیرماه سال ۶٧ زمزمه‌ی پذیرش قطعنامه ۵٩۸ در کشور پیچیده بود. پروین پس از چند روز کار سخت و سنگین به سوی خانه برمی‌گشت که اتومبیلش دچار سانحه شد. با انفجار خودرو، دست بر شکمش گذاشت و دیگر هیچ نفهمید.

سرانجام؛ پیکر پاکش را در حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها به خاک سپردند تا مهمان همیشگی قم باشد.