به گزارش صبح رزن به نقل از جهان نیوز - گروه فرهنگی: متن پیش رو بخش هایی از بیانان حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره شخصیت حضرت علی (ع) است که در ادامه می آید:
امیرالمؤمنین(ع) از چهره های جذّاب تاریخ است. انسان شاید کمتر شخصیت تاریخی را بتواند پیدا کند که به قدر امیرالمؤمنین(ع) در میان همه آحاد بشر- نه فقط ملت اسلام- دلباخته داشته باشد. چه بسیار غیر مسلمانانی که اسلام و حتّی پیامبر اسلام را قبول ندارند؛ اما به علی علیه السّلام عشق می ورزند؛ به او احترام می کنند و او را ستایش می کنند.
مسلمانان و به خصوص شیعیان هم که نسبت به آن بزرگوار، چه تکریم و تعظیمی در دل و جان و ذهن خودشان قائلند. در بین ما شیعیان و آحاد مسلمین کسانی هستند که عامل به احکام اسلامی هم نیستند؛ اما امیرالمؤمنین را بزرگ می شمارند. این برای چیست؟ این به خاطر آن است که مجموعه خصوصیّات والای انسانی در این بزرگوار به قدری زیاد بوده است که هرکس که از علی(ع) چیزی شنیده است، در مقابل این خصوصیّات خاضع است. فقط یک دسته استثنا وجود دارند که آنها علی را می شناسند؛ اما با او دشمن اند؛ آنها که با مبانی یی که این انسان بزرگ برای آن جهاد کرده و همه عمر را صرف کرده است، به شدت دشمن اند؛ طبعاً با سربازِ اوّلش هم دشمن اند. یا در آن دوره های اوّل، کسانی که زخم خورده از آن شمشیر بی انعطاف و آن انسان آشتی ناپذیر با بدی و زشتی بودند، با او دشمن بودند، والاّ آدمهای با انصاف و انسان های فطری، همه محبّ و مشتاق این شخصیت عظیم اند. البته این در صورتی است که از او چیزی شنیده باشند، آنهایی که نشنیدند و نمی دانند، طبعاً خارج اند.
در اینجا یک نکته وجود دارد و آن این است که ما معمولاً وقتی شخصیت ها یا خصوصیّات را به صورت جمع بندی شده از دور می نگریم، آنها را ستایش می کنیم؛ اما وقتی نزدیک می شویم و پای عمل و پیروی به میان می آید، دچار مشکل می شویم. عیب کار آحاد بشر این است.
اگر همان قدری که مردم دنیا به عدالت و انصاف و شجاعت امیرالمؤمنین، به طرفداری از مظلومیت که در او بود، به طرفداری از حقیقت که در او بود، به ظلم ستیزی که در او بود، علاقه و محبّت دارند؛ چنانچه در مقام عمل، خود را به این خصوصیّات نزدیک می کردند - ولو یک قدم - دنیا گلستان می شد؛ اما ما آدمها - یعنی همین ما، همین امثال بنده؛ آدمهایی که اینطور از دور امیرالمؤمنین را ستایش می کنیم - در جایی در زندگی و در قضاوت معمولی خودمان، به یکی از همین کارهایی که از امیرالمؤمنین ستایش می کنیم یا از کسی که می خواهد راه امیرالمؤمنین را برود، برخورد کنیم، معلوم نیست که دیگر آن اندازه ستایش کنیم؛ در دل برمی آشوبیم و با او به مقابله برمی خیزیم.
اگر خدای نکرده شقاوت بر ما غلبه داشته باشد، به روی او شمشیر هم می کشیم! عیب کار اینجاست. لذا جا دارد همان قدر که از خصال امیرالمؤمنین، به طور کلی سخن می گوییم، از ریز خصوصیّات آن بزرگوار هم مطّلع شویم. این امیرالمؤمنین که عادل بود، عدل او چگونه بود؟ این عدلی که این قدر تعریف دارد، در مقام عمل چگونه بود؟
درمرحله بعدی سعی کنیم در مقام عمل، خودمان را به او نزدیک کنیم. این درست است؛ این مایه تکامل است. در بعضی از روایات آمده است کسانی به ائمه علیهم السّلام عرض می کردند ما شیعیان شما هستیم - کما این که طبق روایتی، کسانی آمدند و به خود امیرالمؤمنین هم این را گفتند - اما ائمّه بنابر این روایات، در جواب اینها استنکار می کردند: کجای شما به دوستان و پیروان ما شبیه است؟ شما این خصلت و این خصوصیت و این رفتار و این گفتار را دارید. به عبارت دیگر، اینها از ما مطالبه عمل می کنند؛ عمل هم تابع اعتقاد است. انسان باید به چیزی معتقد باشد.
امروز ملت ایران باید خدا را بسیار شکر کند که زمینه پیروی از امیرالمؤمنین و اسلام در این کشور فراهم است. غالب جمعیت این کشور، دل به سمت حقیقت دارند. اگرچه در میان آنها کسانی هم عامل به بعضی از فروع نباشند؛ اما دلها، روحها، اعتقادها و ایمان ها به همان سمتی گرایش دارد که انگشت اشاره امیرالمؤمنین به آن سمت مردم را هدایت میکرد.
امروز می خواهم روایتی را از کتاب «ارشاد» مفید برای شما بخوانم. البته متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل می کنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کرده ام. راوی می گوید که ما در خدمت امام صادق(ع) بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آنچنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. هر بخش از این روایت تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره میکند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و ....
اولین جمله ای که امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین می گوید، این است: «واللَّه ما أکل علی بن ابی طالب علیه السّلام من الدنیا حراماً قطّ حتی مضی لسبیله»؛ امیرالمؤمنین تا آخر عمر، یک لقمه حرام در دهان نگذاشت؛ یعنی اجتناب از حرام، اجتناب از مال حرام، اجتناب از دستاورد حرام. البته مراد، حرام واقعی است، نه آن حرامی که برای آن بزرگوار حکمش هم منجز شده باشد؛ یعنی مشتبه را هم به خود نزدیک نکرد.
اینها را به عنوان دستورالعمل و سرمشق در عمل - و بالاتر از آن در فکر - برای ما بیان کرده اند. امام صادق و امام باقر و امام سجاد(ع) هم اعتراف میکنند که ما نمی توانیم اینطوری زندگی کنیم. بحث بر سرِ این نیست که من یا شما بخواهیم اینطور زندگی کنیم؛ نه، آن زندگی، قلّه را نشان میدهد.
معنای نشان دادن قلّه این است که همه باید به این سمت حرکت کنند. البته چه کسی می تواند به آن بالا برسد؟! در همین حدیث میخوانیم که امام سجاد فرمود: من قادر نیستم این گونه زندگی کنم.
«و ما عرض له امران قطهما للَّه رضی الا اخذ بأشدهما علیه فی دینه»؛ یعنی هر وقت دو کار و دو انتخاب در مقابل امیرالمؤمنین قرار می گرفت که هر دو مورد رضای خدا بود - نه این که یکی حرام و دیگری حلال باشد؛ نه، هر دو حلال باشد؛ مثلاً هر دو عبادت باشد- علی آن را که برای بدن او سخت تر بود، انتخاب می کرد؛ اگر دو غذای حلال بود، آن پستتر را انتخاب می کرد؛ اگر دو لباس جایز بود، آن پستتر را انتخاب می کرد؛ اگر دو کار جایز بود، آن سختتر را برمی گزید.
«و ما نزلت برسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به»؛ هر وقت مسأله مهمّی برای پیامبر پیش می آمد، پیامبر او را صدا می کرد و جلو می انداخت؛ چون به او اعتماد داشت و می دانست که اوّلاً خوب عمل می کند، ثانیاً از کار سخت سرپیچی ندارد، ثالثاً آماده مجاهدت در راه خداست.
مثلاً در «لیلة المبیت» - آن شبی که پیامبر مخفیانه از مکه به مدینه آمد - یک نفر باید در رختخواب پیامبر می خوابید. پیامبر علی را جلو انداخت. در جنگ ها، امیرالمؤمنین را جلو می فرستاد. در کارهای مهم - هر مسأله اساسی و مهمّی که پیش می آمد - علی را جلو می انداخت: «ثقة به»؛ چون اطمینان داشت و می دانست که او برنمی گردد؛ نمی لرزد و خوب عمل خواهد کرد.
صحبتِ از این نیست که امثال بنده - آدمهای حقیر و ضعیف - ادّعا کنیم که می خواهیم اینطوری عمل کنیم؛ نه، بحث از این است که ما باید در این جهت حرکت کنیم. انسانِ مسلمانِ پیروِ علی، خطّش باید این خط باشد و هرچه بتواند، جلو برود.
سپس فرمود: «و ما اطاق احد عمل رسول اللَّه صلی اللَّه علیه وآله من هذه الأمة غیره»؛ هیچ کس از این امّت طاقت این را نداشت که مثل پیامبر عمل کند، جز او. او بود که مثل پیامبر به همه جا می رفت. هیچکس نمی توانست به دنبال پیامبر و پا جای پای آن حضرت حرکت کند. «و ان کان لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنة و النار»؛ با همه این کارهای بزرگ و خداپسند و مؤمنانه، رفتار او مانند انسانی بود که بین خوف و رجا قرار دارد؛ از خدا می ترسید، گویی او را بین بهشت و جهنّم قرار داده اند؛ در یک طرف بهشت را می بیند، و در طرف دیگر جهنّم را؛ «یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه».
خلاصه این جمله این است که به این همه مجاهدت، به این همه انفاق، به این همه عبادت، مغرور نمی شد. اما ما دو رکعت نافله و چند جمله دعا که بخوانیم - و اگر دو قطره اشک هم بریزیم - فوراً مغرور می شویم؛ اما امیرالمؤمنین با این انبوه عمل صالح، مغرور نمی شد.
«ولقد اعتق من ماله الف مملوک»؛ به تدریج، هزار غلام و کنیز را که از مال شخصی خود خریده بود، آزاد کرد؛ «فی طلب وجه اللَّه والنجاة منالنار»؛ برای اینکه رضای خدا را جلب نماید و خود را از آتش جهنّم دور کند. «مما کد بیدیه و رشح منه جبینه»؛ این پولهایی که می داد، پولهایی نبود که مفت گیرش آمده باشد. امام صادق طبق این روایت می گوید: «مما کد بیدیه»؛ با کدّ یمین و عرق جبین و با کار سخت، پول به دست آورده بود.
چه در زمان پیامبر، چه در زمان فترت بیست و پنج سال، چه در زمان خلافت - که از بعضی از آثار فهمیده می شود که امیرالمؤمنین در زمان خلافت هم کار می کرد - آن حضرت کار می کرد؛ مزرعه آباد می نمود، قنات می کَند و پول در می آورد و این پولها را در راه خدا انفاق می کرد. دائما برده می خرید و آزاد می کرد؛ هزار برده را اینطور خرید و آزاد کرد.
«ان کان لیقوت اهله بالزیت و الخل والعجوة»؛ غذای معمولی خانه امیرالمؤمنین اینها بود: زیتون، سرکه، خرمای متوسّط یا پایین؛ که اکنون مثلاً در عرف جامعه ما نان و ماست، یا نان و پنیر است.
«و ما کان لباسه الاّ کرابیس»؛ لباس معمولی اش کرباس بود. «اذا فضل شیء عن یده من کمه دعا بالجلم فقصه»؛ اگر آستینش مقداری بلند بود، قیچی می خواست و آستین بلند را می برید؛ یعنی حتّی به زیادی آستین برای خودش راضی نمی شد. می گفت این زیادی است؛ این پارچه را در جایی مصرف کنند و به کاری بزنند. در آن زمان پارچه هم خیلی کم بود و مردم مشکلاتی در زمینه پوشش داشتند؛ این بود که یک تکّه پارچه کرباس هم می توانست به درد بخورد.
سپس درباره عبادت حضرت صحبت می کند. آن حضرت، قلّه اسلام است؛ اسوه مسلمین است. در همین روایت فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بیته احد اقرب شبها به فی لباسه و فقهه من علی بن الحسین علیهما السّلام». امام صادق میگوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ کس به اندازه علی بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیه تر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبیه تر بود.
امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجّاد ذکر می کند؛ از جمله می فرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه علیهما السلام علیه»؛ پدرم حضرت ابی جعفر باقر روزی نزد پدر بزرگوارش رفت. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد»؛ نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح می دهد: رنگش از بی خوابی زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت: «فلم املک حین رأیته بتلک الحال البکاء»؛ میگوید وقتی وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خودداری کنم؛ بنا کردم زار زار گریه کردن: «فبکیت رحمة له».
امام سجّاد در حال فکر بود - تفکّر هم عبادتی است - دانست که پسرش امام باقر چرا گریه میکند؛ خواست درسی عملی به او بدهد؛ سرش را بلند کرد و گفت: «قال یا بنی اعطنی بعض تلک الصحف التی فیها عبادة علی بن ابی طالب علیه السلام»؛ در میان کاغذهای ما بگرد و آن دفتری که عبادت علی بن ابی طالب را شرح داده، بیاور. ظاهراً از دوران امام علی بن ابی طالب(ع) نوشته ها و کتاب هایی در باب قضاوت های آن حضرت، در باب زندگی آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمّه بود. از مجموع روایات دیگر، آدم این گونه می فهمد که در موارد گوناگونی از آن استفاده می کردند.
اینجا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشتهای را که مربوط به عبادت علی بن ابی طالب است، بردار و بیاور. امام باقر می فرماید: «فاعطیته»؛ رفتم و آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فیها شیئاً یسیرا ثم ترکها من یده تضجرا»؛ امام به این نوشته نگاه کرد و با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت و «و قال من یقوی علی عبادة علی علی بن ابی طالب علیه السّلام»؛ فرمود چه کسی می تواند مثل علی بن ابی طالب عبادت کند؟ امام سجّادی که آن قدر عبادت می کند که امام باقر دلش به حال او می سوزد، امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علی بن الحسین دلتنگ می شود و دلش می سوزد و نمی تواند خودش را نگه دارد و بی اختیار زار زار گریه می کند، آن وقت علی بن الحسینِ می گوید: «من یقوی علی عبادت علی بن ابی طالب»؛ چه کسی می تواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصله ای طولانی می بیند.
علی یی که من و شما عاشق او هستیم، دنیا عاشق اوست، مسیحی عاشقانه برایش کتاب مینویسد، این علی را شما چرا از دور نگاه می کنید؛ نزدیک بروید. هرکس این قلّه دماوند را از دور نگاه کند، می گوید به به، عجب چیزی است! قدری از این پیچ و خم ها بالا برو، ببینم چه کارهای! باید نزدیک شد؛ باید راه افتاد؛ باید حرکت کرد. امروز بشریت به همین خصلت هایی که امیرالمؤمنین پرچمدارش بود، احتیاج دارد. این خصلت ها، با پیشرفت علم، با پیشرفت فناوری، با پدید آمدن روش جدید زندگی در دنیا کهنه نمی شود. عدالت کهنه نمی شود؛ انصاف و حق طلبی کهنه نمی شود؛ دشمنی با زورگو کهنه نمی شود؛ پیوند دل با خدا کهنه نمی شود. اینها رنگ ثابت وجود انسان در همه تاریخ است.
امیرالمؤمنین این پرچم ها را در دست داشت. امروز بشر تشنه این حرفها و تشنه این حقایق است. راه چیست؟ راه، نزدیک شدن است. مبادا اگر من و شما در جایی حرفی برای حق زدیم، به نظرمان زیاد و بزرگ بیاید؛ نه. مبادا اگر ساعتی از شبی، روزی، نیمه شبی، توانستیم عبادتی کنیم، به چشممان بزرگ بیاید و ما را عُجب بگیرد؛ نه. مبادا اگر در صحنه خطری وارد شدیم، خودمان را خیلی بزرگ ببینیم؛ نه. هرچه می توانید، نزدیک شوید.
دنیای اسلام، بلکه دنیای بشریت سالم، در مقابل علی خاضع است. اینهاست که در تاریخ اثرش می ماند. آن زهدش بود؛ آن عبادتش بود؛ آن شجاعتش بود؛ آن قاطعیتش در راه خدا بود. آنجایی که لازم بود، با شمشیر به جان دشمنان حقیقت و دین و دشمنان خدا می افتاد و از هیچ چیز باک نداشت: «لا تأخذه فی اللَّه لومة لائم».
آنجایی که آدمِ منحرفِ مضرِّ مخلّی بر سر راه حرکت به سوی خدا وجود داشت، شمشیر او فیصله دهنده بود. آنجایی که مظلومی بود، آنجایی که مصلوب الحقّی بود، امیرالمؤمنین به رقیق ترین انسان ها تبدیل می شد. در روایتی آمده که آن قدر امیرالمؤمنین با دست خود به دهان یتیمان غذا گذاشت که شخصی گفت آرزو کردیم کاش ما هم یتیم می شدیم تا امیرالمؤمنین این طور به ما لطف می کرد! آنقدر ناشناسانه به خانه فقرا و مساکین و گرفتارها و در راه مانده ها سر زد که معروف است بعد از ضربت خوردن آن حضرت، فهمیدند آن انسانِ رحیم چه کسی بوده است.
سخن علی نهج البلاغه است؛ فصیح ترین کلام آدمی در میان عرب. «نهج البلاغه» اوج هنر و اوج زیبایی است؛ زیبایی لفظ و زیبایی معناست. انسان مبهوت می ماند. هیچ شاعر بزرگ عرب، هیچ نویسنده هنرمند عرب، نتوانسته بگوید که من از مراجعه به نهج البلاغه بی نیازم.