به گزارش صبح رزن،کمدی ـ فانتزی یکی از شاخصترین آنها به حساب میآید که طرفداران پروپاقرصی چه در میان مخاطبان و چه بین خالقان آثار دارد.
در این نوع از کمدی، قصهها فرم اغراقشدهتری داشته و جهان آن قواعد خاص خود را دارد که این قواعد را باید مخاطب بپذیرد؛ یعنی اینکه نویسنده و کارگردان باید آن جهان را بهگونهای ترسیم کنند که باورپذیری رکن کلیدی آن باشد.
همین امر هم سبب شده تا نویسندگان و کارگردانهای ایرانی کمتر به سراغ کمدی ـ فانتزی بروند چراکه سایر قالبهای کمدی راه هموارتری را پیشروی آنها قرار داده و دردسرهای خاص آن را ندارد.
علیرضا بذرافشان یکی از معدود کارگردانهای قاب کوچک است که علاقه زیادی به این سبک داشته و در این زمینه هم دست به تجربیاتی زده که «گسل» آخرین نمونه آن به حساب میآید؛ سریالی 40 قسمتی که این روزها در حال پخش از شبکه یک سیماست.
«داستان یک معاون»
بذر افشان و مهدی شیرزاد برای شکل دادن داستان گسل از یک شخصیت مرکزی به نام دکتر محسن اعتبار بهره گرفتهاند که معاون وزیر بوده و بسیار پایبند به قانون و مقررات اداری است. در عین حال روی کار زیردستانش هم حساسیتهای زیادی داشته و عملکردشان را زیر ذرهبین خود دارد.
همه اینها دست به دست هم میدهد تا توطئهای بر ضد او شکل گرفته و معمایی طرح شود که یک ضلع آن اعتبار و محافظش (ارشیا) و سوی دیگر آن ضدقهرمانهای کار قرار دارند.
نویسندگان فیلمنامه در این سریال از قالب کمدی ـ فانتزی برای روایت قصه خود بهره گرفته و تلاش فراوانی برای رعایت تمامی قواعد آن کردهاند که در این امر نیز تا حدودی موفق بودهاند.
«اعتبار، ارشیا و دیگران»
زوجسازی یکی از اصول و قواعد اولیه در آثار کمدی است که موفقیت حداقلی کار را تضمین کرده و مخاطب را جذب آن میکند.
بذرافشان که در مقام نویسنده و کارگردان دو تجربه موفق و نهچندان موفق «نابرده رنج» و «هفت سنگ» را در قاب کوچک داشته، در گسل نیز از این فرمول امتحان پس داده بهره گرفته و محسن اعتبار و ارشیا مبتنی را خلق کرده است.
اولی یک معاون وزیر و دومی محافظ او که ترکیب نامتجانسی به نظر میرسند و از این موضوع بهعنوان پایه و زیربنا برای خنداندن مخاطب بهره گرفته شده است. پایبندی اعتبار به نظم و جلوگیری از دور زدن قانون را میتوان زیربنای شخصیت اعتبار به حساب آورد که از همان سکانس نخست (داد سخن دادنش در خانه در باب اهمیت آب و صرفه جویی در آن) روی آن مانور داده شده است. همین امر و پافشاری اعتبار روی سبک زندگی و کاریاش باعث بهوجود آمدن شکافهایی میان او و کارمندهایش میشود که در نهایت به برکنار شدنش از مقام معاونت ختم میشود.
در طرف دیگر ارشیا به عنوان محافظ او قرار دارد که رابطه دوستانهای با اعتبار برقرار کرده و برای پیدا کردن سرنخ توطئهای که علیه مافوقش شکل گرفته، به آب و آتش میزند. نویسندگان فیلمنامه در شکل دادن این شخصیت هم رگههای پررنگی از فانتزی را لحاظ کرده و در تاروپود آن به کار بردهاند. اینگونه است که ارشیا، بچه محلهای از تهران قدیم که چندباری هم به آن اشاره میشود، شباهت چندانی به یک محافظ کلاسیک نداشته و حتی در قسمتهای مختلف روی مسلح بودنش مانوری داده نمیشود.
آن چیزی که بیشتر در او به چشم میآید، علاقه به رفتارهای قهرمانانه و اندکی عاشق پیشگی است که گاه به سکانسهای جالبی ختم شده است.
برای مثال هم میتوان به کل فصل دزدی اتومبیل اعتبار و همراهش اشاره کرد که با ورود ارشیا به آن شکل کمدی به خود گرفته و داستان را در عرض گسترش میدهد.
در کنار این دو، از شخصیتهای مکمل دیگری هم بهره گرفته شده که از جمله میتوان به لیلا همسر اعتبار، شوکت دوست و بچه محل قدیمی ارشیا در کنار خواهر اعتبار و پدرش اشاره کرد که هر یک نقشی را در شکل دادن به دنیای فانتزی سریال ایفا میکنند.
«علیرضا بذرافشان: کارگردانی بهدنبال تثبیت در یک سبک مشخص»
یکی از چهرههای مستعد تلویزیون که کارش را به عنوان فیلمنامه نویس از دهه 70 آغاز کرده و سه مجموعه تلویزیونی در کارنامه اش دیده میشود، علیرضا بذرافشان است. او در این سه کار تلاش کرده به لحاظ فیلمنامه و ساختار کلی اثر به یک سبک برسد.
به همین خاطر هم قالب کمدی ـ فانتزی را برگزیده و تلاش زیادی برای باورپذیری دنیای آثارش نزد مخاطب به خرج داده است.
برای مثال هم میتوان به نابرده رنج اشاره کرد که با وجود روایت آن در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی، رگههایی از فانتزی در آن به چشم میخورد.
بخصوص در پرداخت شخصیتهای اصلی(اسد و دوستش) و نیز ضدقهرمان آن(صمد کمپانی) که پایههای موفقیت نابرده رنج لقب گرفتهاند.
او در گسل هم تلاش کرده تا از دو تجربه قبلی خود به نفع کار بهره گرفته و اثر شسته رفتهتری ارائه دهد که در این زمینه هم تا حدودی موفق عمل کرده است. بخصوص در قیاس با ساخته قبلیاش (هفت سنگ) که با واکنش نهچندان گرم مخاطبان روبهرو شده بود.
ساختارشکنی در انتخاب بازیگر
یکی از نقاط قوت این مجموعه تلویزیونی به انتخاب بازیگرانش بازمیگردد که بذرافشان در آن موفق عمل کرده است.
بخصوص این که در سالهای اخیر بسیاری از این انتخابها بر پایه کلیشههای امتحان پس داده بوده و کارگردانها بندرت از کلیشههای فوق فاصله گرفتهاند.
بیژن امکانیان، ستاره دهه 60 سینمای ایران در نگاه نخست برای ایفای نقش دکتر محسن اعتبار انتخاب چندان مناسبی به حساب نمیآید چراکه جز یک تجربه نهچندان موفق در سینمای کمدی، در کارنامه اش چیز دیگری در این باب به چشم نمیخورد. اما امکانیان تحلیل درستی از نقش داشته و بر پایه آن پیش رفته و از دنیای فانتزی سریال بیرون نزده است.
وی تمامی اینها را در حرکات و شیوه ادای دیالوگها نیز لحاظ و یکدستیاش را بخوبی حفظ کرده است.
در طرف دیگر سام درخشانی در نقش ارشیا قرار دارد که پس از سالها ایفای نقش در گونههای مختلف، سرانجام در گونه کمدی ماندگار شده و پس از بازی در سریال پژمان برای مخاطب به عنوان بازیگر کمدی شناخته شده است.
او هم با فضای فانتزی داستان هماهنگ شده و همبازی مناسبی برای امکانیان بوده که شوخی های جذابی را در کنار یکدیگر شکل دادهاند.
کسری همایونی افشار
ضمیمه قاب کوچک
دیدگاه شما