تاریخ : 27. مهر 1393 - 15:06   |   کد مطلب: 10316
یک کارگردان ارزشی در عرصه تلویزیون و سینما خاطرنشان کرد: بعد این همه کار و تجربه کسب کردن در این عرصه در حال حاضر من به دنبال سوژه‌ها نمی روم؛ بلکه حالا سوژه ها هستند که به سمت من می آیند. در گذشته شرایط شغلی خوبی داشتم و حسابداری درآمد خوبی داشت ولی من کار برای شهدا را از عمق وجودم انتخاب کردم.

به گزارش صبح رزن،محمد عبدی زاده، بازیگر و کارگردان سینمای ایران در گفتگو با خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا، درباره دوران کودکی خود و همچنین شرایط زندگی اش گفت: خانواده فقیری داشته دارم پنجم ابتدایی وارد عرصه کار شدم و شبانه به تحصیل ادامه دادم و روزنه کار می کردم و به طور اتفاقی از بیمارستان شریعت رضوی در اوردم که در آنجا در قسمت خدمات کار می کردم و تی می‌کشیدم.

وی افزود: مسئولان بخش که دیدند من درست کار می‌کنم به من مقام دادند و مرا از قسمت خدمات به انبار انتقال دادند و بعد از مدتی در انبار با پشت کار خوبی که داشتم، در قسمت پرستاری برای کلاس های آموزشی یک دوره پرستاری رو گذراندم که این تقریباً حدود 4 سال قبل از سرباز شدن من بود.

این بازیگر و کارگردان صدا و سیما در ادامه خاطرات خود گفت: در آنجا دوستی داشتم به اسم آقای نوری که سر هر ماه یک مجله فیلمی دستش بود که این مجله را به طور امانی می‌گرفتم و مطالعه می کردم؛ تنها مجله‌ای بود که در آن دوران چاپ می‌شد. بعضی وقت ها انقدر محو مجله می‌شدم که چندین بار از اول تا آخر مجله خط به خط آن را مطالعه می‌کردم.

عبدی زاده اظهار داشت: آن موقع کلاس های آموزشی فیلم سازی خیلی کم بود و فقط در تهران 2 کلاس آموزشی فیلم‌سازی وجود داشت که یکی به نام ایران در فردوسی بود یکی هم آقای دانش عیاری، فرخ انصاری و کیانوش عیاری در وزرا که علاقه‌های من در این زمان اوج گرفت و در این کلاس ها شرکت کردم که حدود 6 الی 7 ماه به طور دائم در کنار کار کردن این کلاس ها را می‌رفتم که پس از گذشت مدتی با دوستمان همان آقای نوری یک دوربین خریدیم که در ابتدا با آن دوربین سه الی چهار کار در حد حرفه ای انجام دادیم که به جشنواره هم رفت ولی باز خیلی امیدی نداشتم که بخواهم این کار را به عنوان شغل اصلی خود انتخاب کنم.

وی افزود: پس از آن جشنواره باز هم با یک دوربین 8 میلی‌متری یک فیلم کوتاه ساختم که در آن هم فیلم‌بردار بودم و هم فیلم نامه نویس و کارگردان که البته نقش یک بازیگر را هم بازی کردم؛ در آن فیلم یک صحنه‌ای داشت که یکی از شخصیت ها که دوستم بود در خواب میبیند که او را حلق آویزش کرده اند. در همان پلان ما طناب را به گردنش انداختیم و زیر چوبه دار را خلاص کردیم آنقدر محو آن نقش شدیم که همان طور که می‌گذشت دوستم نفس های اخرش را می‌کشید که ما یک دفعه به خودمان آمدیم و دیدیم رنگش پریده است.

این بازیگر و کارگردان صدا و سیما گفت: بعد از آن کار من ترجیح دادم از این فضا خارج بشوم و به سمت کارهای ارزشی رو بیاورم که در دوران سربازی هم 2 کار در همین زمینه برای ارتش انجام دادم که بصورت فیلم کوتاه بود و موضوع در مورد اسرا بود؛ مدتی در کهریزک سمنان بودم که در آنجا سه تا چهار هزار اسیر بعثی بود که در آن زمان ما سرباز بودیم و در آنجا پست می دادیم.

عبدی زاده در مورد ویژگی های خود اظهار داشت: من بیشتر اوقات تنها هستم و در جمع حضور ندارم؛ اما در آن دوران که حدود 5 ماهی از خدمت سربازی من گذشته بود، در یک جلسه یه طور اتفاقی حضور پیدا کردم که بحث در مورد دکتر شریعتی و استاد مطهری بود که در آن دوران خیلی مخالف داشت آن موقع من نصف شعرهای حافظ رو حفظ بودم و با مطالعاتی که در مورد دکتر شریعتی و استاد مطهری داشتم در حد توانم از آن ها دفاع کردم و جالب بود که انقدر به کتب پزشکی علاقه داشتم مطالعه های زیادی در مورد پزشکی انجام می‌دادم و این مطالعات تا حدی به کمک من می‌آمدند که اگر پزشکان شب نبودند بنده ویزیت بیماران را انجام می‌دادم .

وی در ادامه ماجرا خاطر نشان کرد: در این مباحث خیلی نرم صحبت کردم؛ فرمانده به من گفت چرا موهای سرت بلند شده است و بعد گفت پارتی داری و... .فرمانده از بحث های انجام شده خوشش آمد و برای من درخواست درجه تشویقی کرد و بعد از گرفتن درجه، ما به حشمتیه انتقال پیدا کردیم.

این بازیگر و کارگردان صدا و سیما ضمن بیان یکی از خاطرات سربازی خود گفت: یکی از خاطرات من از آن دوران این بود که در آن زمان خوب می دانستم احساس غرور برای هر انسانی مضر هست و بعد از درجه گرفتن من را به حشمتیه انتقال دادند که وقتی شب‌ها شیفت بودم  و به کمپ اسرا وارد می‌شدم، ایست خبردار می‌دادند و 1000 نفر به خاطر من سرپا می ایستادند که ادم در آن شرایط حسابی روی ابر ها راه می‌رفت.

عبدی زاده گفت: بعد از آن دوران وقتی از سربازی برگشتم، به تحصیل ادامه دادم و در رشته حسابداری مدرکم را گرفتم و در یک شرکت به عنوان مسئول رسیدگی مشغول به کار شدم و بعد از مدتی مسئول حسابداری آن شرکت شدم  که در حین انجام این کار برای خواندن دروس سینما به یک دانشگاهی رفتم؛ پس از مدتی حسابداری را رها کردم و به دنبال علاقه خودم رفته و همه چیز را با بدبختی از ابتدا شروع کردم.

وی یادآور شد: من سال ها مدیر تولید و دستیار تهیه بودم و سعادت این را داشتم که باآدم های محدود ولی خوش‌نام و خوب کار کنم؛ بدون اغراق می‌گویم که کار کردن برای شهدا شرایط ویژه و توفیق را می خواهد که خداوند نصیب من کرده است و هرچند یک بار که خسته می شوم، توبه می‌کنم که دیگر از این کارها انجام ندهم.

این کارگردان فیلم های ارزشی تصریح کرد: این شکل از کارها، نفس گیر و خسته کننده و گاهی اوقات تلخ است؛ من فیلمی کار می‌کردم که یک بازیگری معروفی رو دعوت کردم تا در فیلم من بازی کند که پس از خواندن فیلم‌نامه به من زنگ زد و گفت نمی‌توانم با شما کار کنم؛ چرا که دفاع مقدس برای شخصیت کاریزمای من بد است؛ این تلخی ها گاهی با عدم حمایت از فیلم‌های ارزشی خود را نشان می دهد که دیگر برایم مهم نیست دیگران چه فکری می کنند و برای این موضوع شکرگزار خداوند هستم.

عبدی زاده گفت: در زمان جنگ 2 بار می‌خواستم به عنوان سرباز به جنگ بروم؛ اما هر بار به خاطر پایین بودن سنم نتوانستم به جبهه بروم؛ وقتی در بیمارستان مشغول خدمت بودم، دوستی داشتم که پرستار بود و هر دوماه یک بار باید به جبهه می رفت که یک بار من به اسم او به جبهه رفتم که در آن زمان با توجه به نیاز جبهه ها حضور پرستاران و پزشکان در جبهه ها واقعا لازم بود که من طبق گفته دوستم با نام حمید درخشان راهی باختران و با یک نفر در بیمارستان امین آباد همراه شدم.

وی افزود: آن زمان بهبوهه عملیات مرصاد بود و من ساعت 8 شب به آنجا رسیده و با زحمت محل خدمت خود را که بالای یک کوه بود پیدا کردم که در آن زمان صدای تصنیف فرهاد مرده در کوه ها از استاد ناظمی در گوشم می‌پیچید که من در کمپی از دانشجویان مستقر شدم.

این بازیگر و کارگردان صدا و سیما افزود: از آنجایی که به طور تجربی آموزش‌های پرستاری را دیده بودم، زخمی ها را مداوا می کردم که در طول روز بیش از 60 نفر را مداوا می کردم که در این میان گاهی مسئولین سپاه کردستان هم دیده می شدند؛ اگرچه کار زیادی از دستم بر نمی آمد اما این کارها را به خاطر کشور و دینم انجام می دادم.

عبدی زاده ضمن اشاره به برخی از آثار خود گفت: مجموعه فرزندان ایران را برای شبکه یک کار کردم  که 26 قسمت بود و در رابطه با 26 جانباز از 26 نقطه کشور بود که در جریان این کار مادرم به من زد زد گفت بیا برادرت مریض است و من انقدر غرق کار شده بودم، نتوانستم بروم و دوباره مادرم زنگ زد و گفت برادرت از دست رفت.

 

وی خاطرنشان کرد: بعد این همه کار و تجربه کسب کردن در این عرصه در حال حاضر من به دنبال سوژه‌ها نمی روم؛ بلکه حالا سوژه ها هستند که به سمت من می آیند. در گذشته شرایط شغلی خوبی داشتم و حسابداری درآمد خوبی داشت ولی من کار برای شهدا را از عمق وجودم انتخاب کردم.

این کارگردان ارزشی بیان کرد: مجموعه های کار شده من در در حال حاضر فرزندان ایران، اسرار آیت، در قلب سیستان، در مسیر تندباد، هم‌رزم انتظار، چشم قانون، اسیدر در زنجیر دروغ، پایان روز ماتم و  آن فروریخته گل های پریشان در باد است.

انتهای پیام/ط

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن