یک جفت دستِ بسته، دو جفت دستِ بسته، سه جفت دستِ بسته، چهار جفت دستِ بسته، پنج جفت دستِ بسته، شش جفت دستِ بسته، هفت جفت دستِ بسته، هشت جفت دستِ بسته، نه جفت دستِ بسته، ده جفت دستِ بسته، یازده جفت دستِ بسته، دوازده جفت دستِ بسته، سیزده جفت دستِ بسته، چهارده جفت دستِ بسته، پانزده جفت دستِ بسته، شانزده جفت دستِ بسته، هفده جفت دستِ بسته، هجده جفت دستِ بسته، نوزده جفت دستِ بسته، بیست جفت دستِ بسته، بیست و یک جفت دستِ بسته، بیست و دو جفت دستِ بسته، بیست و سه جفت دستِ بسته، بیست و چهار جفت دستِ بسته، بیست و پنج جفت دستِ بسته، بیست و شش جفت دستِ بسته، بیست و هفت جفت دستِ بسته، بیست و هشت جفت دستِ بسته، بیست و نه جفت دستِ بسته، سی جفت دستِ بسته، سی و یک جفت دستِ بسته، سی و دو جفت دستِ بسته، سی و سه جفت دستِ بسته، سی و چهار جفت دستِ بسته، سی و پنج جفت دستِ بسته، سی و شش جفت دستِ بسته، سی و هفت جفت دستِ بسته، سی و هشت جفت دستِ بسته، سی و نه جفت دستِ بسته، چهل جفت دستِ بسته، چهل و یک …
نه؛ حتی نمیشود شمرد یکصد و هفتاد و پنج جفت دستِ بسته یکصد و هفتاد و پنج مردِ دستبسته را. یکصد و هفتاد و پنج جوان، یکصد و هفتاد و پنج سرباز که با دستانی بسته در یک شب شوم زندهبهگور شدند تا پس از هفتهزار شب پیدا شوند و داغ ما را تازه کنند. نه که این وحشتناکترین صحنه جنگ هشتساله ما بوده باشد. نه که جنگ هشتساله ما. اما خیالِ این یکصد و هفتاد و پنج جفت دستِ بسته جوان گلوی ما را میفشارد انگار پس از سی سال. ما را که مظلومترین بودیم و دستبستهترین. ما را که دستانمان را جز برای کاشتن و درو کردن مهربانی نمیخواستیم. ما که از دنیا فقط دو دست آزاد میخواستیم و چشمانی که بتواند طلوع آفتاب را در افق وطن ببیند. و آخ از آن چشمها! آن یکصد و هفتاد و پنج جفت چشمی که در آن تاریکی مدهش، خدا میداند چهها دیدند و دیگر ندیدند.
و حالا که دستی یکسره قلبمان را میفشارد از غصه این کابوس، و زبانمان لال است در بیان این مصیبت، و چشممان اگر ببارد خون میبارد... آن یکصد و هفتاد و پنج دستِ بسته را، و دستانِ از دسترفته آن صدها هزاران مرد و زن را که جان دادند تا ما جان به در ببریم از آن کابوس، ببوسیم؛ یکصد و هفتاد و پنج بار. صدها هزار بار.
*پی نوشت: فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح اخیرا اعلام کرد: ۱۷۵ تن از شهدایی که وارد کشور شدند متعلق به غواصان عملیات کربلای ۴ است که با دستان بسته به شهادت رسیدند و زنده به گور شدند.
*هفت صبح .
دیدگاه شما