تاریخ : 14. مرداد 1394 - 16:29   |   کد مطلب: 14134
چهاردهم مرداد ماه، سالروز صدور فرمان مشروطه و روزی است که ایران مسیر حرکت خود را تغییر داد که بی شک این بالندگی و رشد را مدیون حماسه سازی های آذربایجان و غیورمردانی چون ستارخان و باقرخان است و وامدار زنان و مردانی است که مدت ها در برابر بیداد دیکتاتورهای داخلی و خارجی ایستادند و گفتند: خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم!

به گزارش صبح رزن به نقل از آناج، چهاردهم مرداد ماه، سالروز صدور فرمان مشروطه و روزی است که ایران مسیر حرکت خود را تغییر داد که بی شک این بالندگی و رشد را مدیون حماسه سازی های آذربایجان و غیورمردانی چون ستارخان و باقرخان است و وامدار زنان و مردانی است که مدت ها در برابر بیداد دیکتاتورهای داخلی و خارجی ایستادند و گفتند: خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم!

انقلاب مشروطیت، از مقاطع مهم تاریخ معاصر ایران را تشکیل می‌دهد که در این نهضت هم آذربایجان نقش مهمی ایفا کرده است. موقعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این دیار شرایطی را فراهم آورد تا هویت ملی… در بین مردم و نخبگان آن نمود برجسته‌ای داشته باشد مهمترین دلیل آن در این خطه از ایران را بایستی حضور مداخله‌جویانه کشورهای متجاوز همجوار عثمانی و به ویژه روسیه دانست که با گسترش نفوذ اقتصادی، سیاسی، نظامی و هویت غیربیگانه، ‌این روح پیوستگی ایرانی و ملی متجلی‌تر گردیده است.

در این گفت و گو که با خسرو معتضد تاریخدان معاصر و مشهور کشور ترتیب داده ایم به بررسی ریشه های مشروطیت و نقش آذربایجان در پیروزی آن می پردازیم که متن گفت و گو را در ادامه می خوانید؛

آناج: قیام مشروطه چگونه نشو و نما یافت و چه زمینه هایی موجب شد این حرکت از تبریز آغاز شود؟

مردم عادی آذربایجان و محلات آن، مردانی مثل ستارخان و باقرخان در جریان مشروطه نقش بسیار موثری داشتند؛ آنها ایران دوست بودند و برای ایران مبارزه کردند و به نظر من عامل اصلی برای خروش مردم آذربایجان خودکامگی پادشاهان قاجار و فشارهای بیگانگان بود.

آن زمان فشار عمده از سوی روسیه تزاری بود که مدت یک قرن دامن گیر مردم ایران شد. از سال 1328 ایران نیمه مستعمره بود که در اواخر دوره صفویه دو و نیم میلیون وسعت داشت در دوره قاجار به یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزارو نهصد و نود و پنج کیلومتر تغییر پیدا کرد.

فشارهایی که روسیه بر ایران وارد می کرد فقط جنبه نظامی نداشت بلکه جنبه اقتصادی نیز داشت؛ یعنی کالای روسیه با گمرک ناچیزی وارد ایران می شد در حالی که تولیدات آذربایجان و زیرساخت های صنعتی اش از بین رفت.

وقتی دولت قاجار ضعیف و دست نشانده دولت روسیه شد، مردم ایران دولت قاجار را دست نشانده دولت روسیه تلقی می کردند و پادشاهان قاجار احساس می کردند اولاد عباس میرزا را (که خودش مرد شریفی بود و در 49 سالگی درگذشت) روس ها به تخت پادشاهی نشانده اند چون فتح علی شاه حدود 80 پسر داشت که همه داعیه سلطنت داشتند.

مردم آذربایجان بیش از سایر مردمان ایران تحت فشار بودند

مردم آذربایجان بیش از سایر مردمان ایران تحت فشار بودند و تقریبا قسمت های شمالی ایران مستعمره روسیه بود. علاوه بر این مسائل در طول قرن نوزدهم، از یک طرف جدایی افغانستان از ایران، جدایی دو سوم بلوچستان از ایران و سلطه انگلستان بر خلیج فارس، بنادر و سواحل دو طرف آن و جدا کردن بحرین باعث نارضایتی مردم شد و دولت قاجار نیز کوشش نمی کرد مردم باسواد شوند ولی تجار آذربایجانی که به استانبول، مصر و قفقاز می رفتند و راه اروپا نیز از قفقاز بود موجب می شد مردم قسمت های شمالی ایران روشن فکرتر از بخش های دیگر باشند.

شاهزادگان و حکام علاوه بر اینکه مردم را غارت می کردند مزاحم نوامیس آنها نیز می شدند و از دختران و حتی از پسران زیبا سوءاستفاده می کردند و اینها موجب نفرت مردم از حاکم می شد و این نارضایتی ها در کنار دیگر زمینه ها و همچنین پیروزی مردم در قیام تنباکو انگیزه آنان را برای قیام علیه حکومت بیشتر کرد.

مردم قفقاز عاشق ایران بودند و حتی زبان فارسی را نیز می فهمیدند و هرچه روس ها سعی کردند زبان روسی را جایگزین کنند، نتوانستند. مردم آنجا به شدت از روس ها متنفر بودند و تقی زاده با ذکر ماجرایی می نویسد مردم باکو و قفقاز به قدری از روس ها متنفر بودند که می گفتند ما حاضریم چوب و ترکه ی فراشان بداخلاق دولت ایران را بخوریم ولی این روس ها بر ما مسلط نباشند.

من دلم می خواهد هفت دولت زیر بیرق ایران باشد ...

پاخیتانوف به خانه ی ستارخان رفت و به او گفت تو دست از مقاومت برکش و پرچم روسیه را بر سر در خانه ات نصب کن در عوض ما به تو امان می دهیم که به قفقاز بروی و علاوه بر همه ی امکانات درجه ی سرهنگی هم به تو می بخشیم؛ اما ستارخان لبخندی زد، چوپوقش را روشن کرد و گفت: چقدر شما نادان هستید! من دلم می خواهد هفت دولت زیر بیرق ایران باشد؛ آن وقت شما از من می خواهید که من بیرق روس را بر سر در خانه ام بزنم؟! ستارخان چنین مرد باشرفی بود که امروز باید مجسمه بزرگش را در بهترین و بزرگترین نقطه آذربایجان و تبریز نصب کنید.

فسادهایی که موجب نفرت مردم می شد

در دوران طولانی ولایت عهدی مظفرالدین میرزا که حدود 40 سال در تبریز زندگی کرد، خیلی ها از خاندان قاجار متنفر شدند. در خاطرات سرتیپ حمزه پسیان آمده است که مظفرالدین میرزا دستور شکم پاره کردن می داد! من باور نمی کردم تا اینکه عکسی در آلبوم آقای زکا دیدم که سه نفر را آویزان و شکمشان را پاره کرده اند. مقابل عالی قاپو(ساختمان عمارتی ولیعهد) چشمشان را درآورده، شکمشان را پاره کرده و روده هایشان را درآورده اند! تاریخ این عکس سال هزار و سیصد و دوازده هجری قمری، یعنی یکسال قبل از سلطنت مظفرالدین شاه می باشد.

همجنس بازی شاهان قاجار

علاوه بر این ظلم ها همه می دانستند که مظفرالدین میرزا و محمدعلی میرزا همجنس باز بودند و این فساد ها تاثیر خیلی بدی در مردم تبریز داشت و آنها را از سلطنت قاجار منزجر می کرد. تاجایی که حتی ستارخان را که یک اسب فروش بود با دستور محمدعلی میرزا شلاق زده بودند و مردم از این بابت معترض بودند.

دولت تزاری روس کارگران ارزان خود را از ایران و آذربایجان تامین می کرد

مردم تبریز رفت آمد زیادی به قفقاز داشتند، چون آزاد بود و همچنین دولت تزار روسیه برای بهره برداری از معادن نفت خود نیاز به کارگر ارزان داشت و هرسال تعداد زیادی از آذربایجان و همچنین دیگر استان های ایران به عنوان کارگر به معادن نفت باکو و معادن زیرزمینی طلا و فلزات ترکستان می رفتند و هنگام بهار نزد خانواده های خود برمی گشتند. آن زمان هزینه اخذ روادید فقط دوازده قران بود و همه ی اینها به خاطر به دست آوردن کارگر ارزان بود.

به تدریج تاجران آذربایجان و سایر نقاط شمال که به کشورهای دیگر می رفتند، افکار روشن پیدا کردند و خیلی از ایرانی ها که به باکو می رفتن به تدریج هشیار شدند و در سال 1283 حزب همت را که افکار سوسیالیستی داشت تشکیل دادند و سوسیال دموکرات های قفقاز به ایرانی ها کمک کردند.

در این هنگام جنگ روس(با مساحت 22 میلیون کیلومتر مربع) با ژاپن(که مساحتش 360 هزار کیلیومتر بود) اتفاق افتاد و ژاپن بر امپراطوری روسیه غلبه کرد. پیروزی ژاپن بر روسیه یکی دیگر از عواملی بود که موجب بیداری مردم ایران شد و فهمیدند که روسیه چندان غولی نیست که نتوان با غیرت و شرف بر او غلبه کرد.

آرتور هاردی می نویسد وقتی خبر پیروزی ژاپن بر روسیه به محمدعلی میرزا (ولیعهد وقت) رسید، اشک شوق از چمش جاری شد؛ یعنی ایرانی ها به قدری از روس ها متنفر بودند که حتی این آدم که خود سرسپرده آنها بود، از شکستشان خوشحال شد.

در سال 1275 هجری شمسی، ناصرالدین شاه کشته شد، مظفرالدین شاه به تهران آمده و بر تخت نشست و محمدعلی میرزا ولیعهد شد و خود را اعتزادالدوله نامید. شایع شده که او شب ها ارازل و اوباش را به جاده ها می فرستاد، راه بر مردم می بستند و کاروان ها را می دزدیدند. او آدم رزل و فاسدی بود، با ارازل و اوباش معاشرت می کرد و مرتب از مردم پول می گرفت. علاوه بر این روس ها اطراف او را گرفته بودند و مردم از این مسائل رنج می بردند.

اتفاقات زیادی از این قبیل مردم را برای قیام مستعد کرد و علمایی همچون سید محمد طباطبایی که فردی بسیار روشنفکر بود علیه دولت قاجار شدند.

میرزا علی اصغرخان اتابک امین السلطان که ده سال در زمان ناصرالدین شاه وزیر و صدراعظم بود و بعد از قتل ناصرالدین شاه مدتی نخست وزیر بود. او را یکبار برکنار کردند اما دوباره بر سر کارش آوردند چرا که دیپلمات زرنگی بود. فتحعلی شاه وقتی می خواست به اروپا برود، پول نداشت و او را مامور کرد که از انگلستان وام بگیرد. علاوه بر این بدهی های زیاد دیگری از جمله بر سر مسئله تنباکو بر دوش ایران بود.

فساد شاهان و حاکمان قاجار و مزاحمت هایی که برای زنان مردم و حتی پسرانشان ایجاد می کردند، مردم مظلوم و بیگناه را به تنگنا آورده بود. وقتی اتابک امین السلطان برکنار شد، عین الدوله را روی کار آوردند که فردی خشن بود و معمولا به شلاق و گلوله متوسل می شد. مردم از دست عین الدوله شکایت کردند و به سفارت عثمانی رفتند اما راهشان ندادند؛ به سفارت فرانسه رفتند، آنها هم راهشان ندادند، به سفارت روسیه رفتند که خیلی ها گفتند آنها خود حامی قاجار هستند؛ مردم به سفارت انگلیس رفتند و تنها شانس آنها این بود که کسی که در سفارت انگلیس بود سرگردی ایرلندی (ماژول استوکس) بود (ایرلندی ها همواره با انگلیسی ها دشمن بودند و اکنون نیز باهم دشمنی دارند) و از آنجایی که خود آزادی خواه بود وقتی با خواهش و تمنای مردم روبرو شد، سرخود در سفارت خانه انگلیس را به روی آن ها گشود. هنگامی سفیر ماجرا را فهمید عصبانی شد و به او گفت با اجازه چه کسی این کار را انجام دادی؟! او هم در جواب گفت مردم آنقدر هجوم آوردند که من نتوانستم مقاومت کنم که البته این کار به نفع ماست چون ما با روس ها اختلاف داریم و آنها هم آزادی مردم را سلب کرده اند و این مردم هم خواسته ای جز عدالت ندارند. سفیر نامه ای نوشت و خواست استوکس را توبیخ کنند چون او سفارت را تبدیل به مستراح و عفونت کده کرده است، مردم انجا توالت ساخته اند، دارند زندگی می کنند، شاه ایران رنجیده و غیره.

دولت انگلستان که دولت هوشمندی بود و از فرصت ها استفاده می کرد شرایط را تغییر داد؛ مخارج بست نشینی در سفارت را حاجی محمدتقی بنک دار و حاجی حسین آقا امین الازر که یکی از تجار بزرگ ایران بود، پرداخت می کردند. آقای بنک دار تعریف می کرد که ما پول ها را از مردم می گرفتیم و قرار بود بازاریان برنج و گوشت و غیره بفرستند.

انقلاب مشروطه انقلاب مظلومی بود و با خون و جنایت و آتش سوزی سروکار نداشت؛ مردم مظلوم بودند اما عمال عین الدوله چند نفر را در تظاهرات کشته بودند که دونفر از آنها طلبه و سید بودند که موجب اعتراض مردم شد. این مسائل موجب شد طبقات مردم آنجا بروند و بساط ناهار برپا می شد تا اینکه تجار از عهده تامین مخارج برنیامدند و بدهی بارآوردند. آقای بنک دار اعتراف می کند وقتی دیدیم نمی توانیم از عهده بدهی و مخارج برآییم نزد وزیرمختار(گراهام) رفتیم و برای او طبق بزرگی از گردو هدیه بردیم و آن را برای سفیر بردند. سفیر و وزیر مختار خیلی خوششان آمد و از ما تشکر کردند؛ به سفیر گفتیم مقدار زیادی بدهی داریم؛ گفت اشکالی ندارد سفارت این بدهی ها را می پردازد. این نقش سفارت بود.

البته در انقلاب ایران هم دیدیم که بی بی سی از مردم به سود خودش حمایت می کرد چرا که همیشه وقتی می بینند دولتی دارد سقوط می کند، از دولت بعدی که قرار است سر کار بیاید حمایت می کنند چون می گوشند نباید با دولت بعدی رابطه مان خراب باشد. همان طور که وقتی چین ملی سقوط کرد دولت انگلیس رابطه اش را با چین قطع نکرد.

برخی می گویند قیام مشروطه با ارده انگلیس اتفاق افتاد!

برخی بر همین حساب می گویند انقلاب مشروطه و ستارخان از انگلستان دستور می گرفت! یعنی این همه افرادی که شهید شده اند همه طرفدار انگلیس بودند! اینها حقیقت ندارد و نقش مردم آذربایجان بسیار دخور افتخار است؛ آنها مبارزات مسلحانه کردند درحالی که عشایر طرفدار محمدعلی شاه و شخصی به نام صمدخان شجاع الدوله و شجاع نظام مرندی به شهر تبریز حمله کردند که سپاه کاملی از تهران به همراه توپخانه درکنار آنها بود.

ستارخان و باقرخان بودند که مشروطه را به ایران دادند

مردم تبریز به رهبری ستارخان بزرگوار - که هر ایرانی باید دستش را ببوسد و عکسش باید در خانه ی هر ایرانی باشد – و باقرخان، مقابل آنها ایستادند. ستارخان و باقرخان مردان با شرف رنج کشیده ای بودند که ایران مدیون آنهاست چون آنها بودند که مشروطه را به ایران دادند؛ آنها مردان اصیل ایرانی بودند. آنها هرگز صحبت از جدایی و تجزیه طلبی نکردند و هرگز تفکرات قوم گرایانه نداشتند. حال اگر دولت باکو بخواهد علیه این مملکت توطئه کند و قصد تجزیه ی آن را داشته باشد، نمی تواند زیرا مردم غیرتمند آذربایجان همیشه ایستاده اند؛ شما می دانید این مردمان چند سال در مقابل عثمانی ها مقاومت کردند؟ شما می دانید چند سال پوزه سلطان های عثمانی را به خاک مالیدند؟ شما می دانید که سلطان سلیمان قانونی بی قانون شبانه از ارک تبریز با نردبان فرار کرد؟ شما می دانید پدرش سلطان سلیم چهار روز بیشتر در تبریز دوام نیاورد؟ شما می دانید سلطان سلیمان نتوانست بیش از شش ماه در تبریز بماند؟ مردم تبریز اهل قیام و مقاومت بودند و در مشروطه نیز سهم عمده را مردم آذربایجان داشتند.

وقتی مردم آذربایجان وارد میدان مبارزه شدند دولت روس وحشت کرد

وقتی مردم آذربایجان وارد میدان مبارزه شدند دولت روس وحشت کرد؛ چون هراس از این داشت که این قیام به قفقاز نیز سرایت کند مخصوصا اینکه یک سال قبل از قیام مشروطه به سنپترزبورگ حمله کرده بودند؛ بنابراین دولت روسیه سپاه خود را وارد ایران کرد. آنها از مرز عبور کرده و وارد آذربایجان شدند و تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان را گرفتند.

سربازان روس شروع به آزار مردم آذربایجان کردند. با اینکه مردان آذربایجان بسیار باغیرت بوده و به نوامیس خود حساسیت خاصی داشتند، اما سربازان روس به بهانه های مختلف بالای دیوارهای خانه ها می رفتند و مزاحم زنان و دختران مردم می شدند.

در روزنامه های انگلستان و حتی یکی از روزنامه های دست چپی روسی نوشته بودند سربازهای روسیه در کوچه ها و خیابان ها تبریز چادر زنان را برمی داشتند و به آنها اجبار می کردند باید روبندت را برداری تا ما صورتت را ببینیم.

در همان اوایل اشغال آذربایجان قصد کشتن ستارخان را داشتند که ستارخان نیز در خانه عثمانی پناهنده شد و در سایر نقاط ایران نیز به تدریج جرقه هایی زده شد و اتفاقاتی هم در رشت افتاد و سوسیال دموکرات های قفقاز حاکم رشت(آقابالاخان سردار افخم) را کشتند که او فردی شقی و متجاوز به نوامیس مردم بود. نوشته اند هنگامی که او در تهران بود باید هر روز بعد از ظهر دو دختر جوان زیبا از قشر فقیر برای او می آوردند که عیاشی کند و در آخر نیز مبلغی به آنها می دادند و مرخصشان می کردند!

تبریزی ها برای نجات ناموسشان قیام کردند

می بینید که اگر تبریزی ها قیام کردند به خاطر این بود که جان و ناموس خود خانواده، و دختران و پسران جوانشان در خطر بودند و آنها از این اوضاع رنج می بردند. وقتی طبقه حاکم این چنین بر مردم ظلم می کردند، روس ها و بیگانگان نیز با استفاده از کاپیتالاسیون بر مردم ظلم کردند. مردم این ظلم ها را درک می کردند و احساس می کردند و برای مقابله با آن بود که قیام کردند نه با اراده انگلستان.

برخی می گویند مردم در زمان شاه ظلم را احساس نمی کردند!

امروز هم برخی می گویند مردم در زمان شاه ظلم را احساس نمی کردند! مگر می شود چنین ظلم هایی را احساس نکرد. طرف می رود و در بی بی سی صحبت می کند و می گوید ما که مردم را شکنجه نمی کردیم فقط شلاق می زدیم، کابل می زدیم و ... این ها اشکالی نداشت، همه عادی بودند! من هم اعتراض کردم که این چه مناظره احمقانه ای است که آبروی ایران را می برید؟!

آناج: لطفا در مورد صبغه دینی قیام مشروطه بگویید و اینکه آیا ستارخان از حمایت های مراجع تقلید و علما برخوردار بود؟

دسته ای از روحانیون وابسته به دربار و حامی قاجار بودند و به شدت از سلطنت قاجار حمایت می کردند و حتی در زمان مشروطه صغیر علیه مشروطه صحبت می کردند. البته اختلافات مرحوم شیخ فضل الله نوری ربطی به این مساله نداشت و ایشان از نظر شرعی ایراداتی به مشروطه گرفت ولی خود از پیشقراولان مشروطه و در تهران نیز مورد احترام مردم بود.

اکثریت علما و مراجع عظام طرفدار مشروطه بودند

در تبریز همه طرفدار مشروطه بودند چون ظلم را احساس می کردند. اکثریت علما، مخصوصا علمای بزرگوار نجف اشرف، ازجمله آیت الله سید محمد طباطبایی و آیت الله سید عبدالله بهبهانی از قیام مشروطه طرفداری می کردند.

یکی از علل شکست محمدعلی شاه فتواهای مراجع و علما علیه او بود که می توانید این فتواها را در کتاب بیداری ایرانیان بخوانید. آنها فتوا دادند که هرکس در راه محمدعلی شاه و سلطنتش شمشیر بزند یا گلوله ای به سوی مردم شلیک کند در حکم پیروان یزیدبن معاویه و شمرذی الجوشن است.

بنابراین قیام مشروطه از صبغه مذهبی قوی برخوردار بود به طوری که عالمی بزرگتر و مهم تر از آیت الله طباطبایی و ایت الله بهبهانی نبود که آنها هم طرفدار مشروطه بودند.

آناج: یکی از مباحث مورد مناقشه در جریان قیام مشروطه مجلس است؛ لطفا در مورد جایگاه مجلس در صحبت کنید:

جایگاه مجلس در دوران مشروطه بسیار مهم بود و نمایندگان اقشار و صنف های مختلف مثل بازاریان، نانوایان، قصاب ها و غیره در آن حضور داشتند و مجلس خیلی پاکی بود. تمام اروپایی ها از مجلس ما تعریف می کردند. تا حدی که زنان اروپایی و فرانسوی و روسی برای ستارخان پیراهن می دوختند و سایر صنایع دستی دیگری می فرستادند.

یک کباب پز یا برنج فروش هم می توانست به مجلس برود 

جایگاه مجلس کاملا مردمی بود تا حدی که در دوره پنجم آن را مجلس مقدس ملی می نامیدند. آن زمان تمام طبقات اجتماعی می توانستند به مجلس راه پیدا کنند، بنابراین یک کباب پز یا برنج فروش هم می توانست به مجلس برود و شیخ محمد خیابانی نیز در همین مجلس مقابل روسیه و اولتیماتومی که به ایران داد ایستاد.

صفا و سادگی، روی زمین نشستن و بحث کردن ها در مجلس و ایستادگی آن در مقابل خیلی از مسائل و جلوگیری کردن آن از خیلی مشکلات در تاریخ وجود.

مگر در مجلس چه خبر است؟!

در ایران مجلس همیشه باید قدرتمند و مردمی باشد و بتواند نظارت و کنترل کند نه اینکه هر کس به مجلس می رود صرفا از دولتی ها و استاندار و دیگر مسئولین باشد بلکه مجلس باید در دست مردم باشد. باید اصناف و بازاریان، اساتید دانشگاه و بخش خصوصی هم بتوانند به مجلس راه پیدا کنند. امروز همه مسئولان استعفا می دهند که به مجلس بروند! مگر در مجلس چه خبر است؟!

انتهای پیام/پ

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن