به گزارش صبح رزن به نقل از خبرگزاری تسنیم، در نیمههای خرداد امسال کتابی با عنوان «گزیده اشعار پرویز ناتل خانلری» با مقدمه استاد محمدرضا شفیعی کدکنی از سوی انتشارات مروارید منتشر و روانه بازار کتاب شد. این کتاب در بخش اشعار خود به ترتیب گزیده شعرهای نو، کلاسیک و غزلهای ناتل خانلری را شامل شده و در بخش ترجمه نیز برگردان اشعاری از تاجیکستان، ژاپن، مکزیک، اسپانیا، مجارستان، هند، فرانسه و نیز متن قطعه تقدیم شده از سوی اخوان به وی و نیز جواب وی به اخوان و مصاحبه یدالله جلالی پندری با وی درج شده است.
اما آنچه این کتاب را خبرساز کرد، نه انتشار گزیدهای از سرودههای خانلری که نظر شفیعی کدکنی درباره سرودههای نیمایی خانلری و تأثیرپذیری نیما از اشعار شاگردش بود. م. سرشک در این مقدمه نوشته است: «قدری شجاعت لازم دارد و اندکی هم احتیاط که کسی امروز بگوید و از غوغای «عوام روشنفکر» نترسد که شاید بشود تاثیر اندکی از بعضی شعرهای خانلری را بر بعضی از شعرهای نیما، در سال های بعد از شهریور 1320، دید.
ظاهراً در تاریخ ادب فارسی، کفری صریح چنین که من گفتم کسی نگفته است و چنین خرق اجتماعی، در حدّ جنون، هیچکس مرتکب نشده است که دست کم، در یکی دو شعر، نیما را متاثر از خانلری بداند ولی برای من- با همه ارادتی که به نیما دارم و با همه ستایشی که نسبت به عظمت او همیشه نشان داده ام- یک مسئله همیشه جای بحث بوده است و من از مطرح کردن آن هیچ پرهیز و پروایی ندارم تا نسل های آینده درباره آن به شیوه های علمی تحقیق کنند؛ آینده مطالعات ادبی و علوم انسانی از کشف این گونه حقیقت ها عاجز نخواهد بود.
آن کفر بزرگ و آن ذنب لایُغفَر این است که «در مورد آثار نیما یوشیج» چه نظم او و چه نثر او، ملاک اعتبار «تاریخ نشر» آنهاست و نه تاریخی که در پای آنها نهاده شده است». نیما با نامه ها و یادداشت های روزانه اش به ما ثابت کرده است که با همه مقام شامخ هنری اش، در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده است و بعضا از تهمت زدن به دیگران، گویا در لحظه های خشم و کین، پروا و پرهیز نداشته است. به همین دلیل تاریخ آن نامه ها و تاریخ آن شعرها، فقط در حدّ زمان انتشارشان اعتبار دارد و لاغیر...».
این نظرات شفیعی کدکنی با واکنشهای متعددی از سوی اهالی ادب و حتی خانواده نیما همراه بود. شراگیم یوشیج، فرزند نیما، در یادداشتی با درشتگویی به ساحت ادب تاخته و بدون در نظر گرفتن قاموس شاگرد و استادی، بر این نظرات اعتراض کرده است. بعد از او، شاگردان دیگری نیز به انتقاد از م. سرشک پرداختند که یادداشت افشین علا از آخرین مواضعی است که در اینباره در رسانهها منتشر شد. جدای از نظر شفیعی کدکنی در اینباره، واکنشهای اهالی ادب به این موضعی که از سر علم و آگاهی و از در علم و تدبیر بیان شده، قابل تأمل است. موضوعی که نه تنها حوزه ادب و فرهنگ که دیگر حوزهها نیز در کشور شاهد و مبتلی به آن است. نگاه صد در صدی به شخص و یا موضوعی، در این سالها باب نقد عالمانه و منصفانه در عرصه ادب را بسته که نتیجه آن به به و چه چههایی است که در جلسات نقد میان شاعران رد و بدل میشود. «بت تراشی»، اصطلاحی که خود م. سرشک در این مقدمه جنجالی به کار برده، بیماری مبتلیبه جامعه ادبی این روزهای ماست که نه تنها رنگ از رخ نقدهای منصفانه برداشته، که نگاههای تکبعدی را بر این ساحت وارد کرده است.
تسنیم، به همین مناسبت با مرتضی امیری اسفندقه که خود افتخار شاگردی شفیعی کدکنی و تلمذ از آثار نیما و دیگران را در زندگی ادبی دارد، به گفتوگو پرداخت. امیری اسفندقه در این مصاحبه بر تاخت و تازهای یک سویه و جانبدارانه که یا به واسطه تعصب، یا به دلایل نسبی و یا از سر همشهریگری مطرح شده، انتقاد کرده است. این گفتوگو به قرار ذیل است:
تسنیم: آقای امیری اسفندقه اگر اجازه بدید ابتدا با نقدهایی که بر نظر استاد مطرح شده، آغاز کنیم. یکی از مسائلی که در نقدهای این روزها درباره مقدمه استاد شفیعی کدکنی دیده میشود، مقایسه ایشان با سخنرانی شاملو درباره فردوسی در دانشگاه برکلی است. آیا به نظر شما این مقایسه، مقایسه دقیقی است؟
من قایقم شکسته
من قایقم نشسته به خشکی
(نیما یوشیج)
من مقدمه کتاب گزیده شعرهای استاد پرویز ناتل خانلری را خواندم. این سخنان، سخنانی بود که پیش از اینها هم با همین شور و شدت یا کمی کمتر شفاهی و کتبی یعنی نوشتاری و گفتاری شنیده و دیده شده بود. در پیش درآمد سخن، به قول نیما، محض یادگار میگویم که همین ایام مجموعه سرشاری از شعرهای نیمای م. سرشک در مشهد خوشنویسی شده به خط یکی از هنرمندان عرصه خوشنویسی دیدم که قرار است در همین ایام در فرهنگسرای هنر تهران رونمایی شود.
نکته عزیز و ارجمندی که در نوشتههای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی حضور دارد، همیشه پرهیز از بتتراشی در ساحت دانش و درایت و هنر و ادبیات است. او خودش (دکتر شفیعی کدکنی) اگر میخواست که هرگز نمیخواهد و نخواسته است، اینک، این دم، این زمان یکی از بزرگترین همین بتها بود، اما نخواست و نمیخواهد. مهمترین مطلب از نقد م. سرشک بر نقل نیما و خانلری همین دقیقه است. نه نیما فردوسی است، و نه سرشک، بامداد و مقایسه این اتفاق با آن اتفاق مسخره دانشگاه برکلی آمریکا هیچ مبنای علمی ندارد (آن اتفاق مسخره آدمفروشی بود، نه سخنرانی علمی که بیشتر از این نمیتوانم به دامن این مسئله بپیچم؛ چرا که بهتر آن است از مردگان به نیکی یاد شود و به هر حال سهم بامداد در ادبیات نوین پارسی کم نیست).
تسنیم: دکتر شفیعی کدکنی در این مقدمه یادآوری کردهاند که برخی از سرودههای نیما از شهریور 1320 به بعد، الهام گرفته از شاگردش، خانلری است. نیما در شعر امروز علاوه بر اینکه پایهگذار شعر نو بوده، نظریاتی در باب شعر نو مطرح کرده که سرانجام آن، شعر فارسی در دوره او تا امروز، دوران جدیدی را تجربه کرده است. آیا نقدی که ایشان در کتاب «گزیده اشعار پرویز ناتل خانلری» مطرح کردهاند، از اعتبار نیما میکاهد؟
آنچه که یک معلم ساده ادبیات که من باشم، از سخن م. سرشک درباب و باره نیما و خانلری( نیما و خانلری علاوه بر خویشاوند شعری، خویشاوندی نسبی نیز دارند)، درمییابد، خود همه این است که اطلاعات دریافت شده درباب شعر نیمایی از نخستین روزهای شکلگیری تا هماکنون مشتاق غربالگری است. و شفیعی به همین دقیقه اشارت دارد؛ بیپرهیز و پروا.
به اعتقاد این مخلص در حال حاضر کیفیت و کمال شعر نیمایی آنگونه که بایسته و شایسته است، دریافت نشده است. م. سرشک خود یکی از شاعران بزرگ عرصه ادبیات نیمایی است؛ به روایت متنی که از او پیش روی ماست. به نظر این مخلص دکتر شفیعی کدکنی همچون همه آموزگاران مشتاق شعر این کهن بوم و بر یکبار دیگر یادآوری کرده است تا میراث ادب نیمایی به ترازوی نقل و نقد و نظر برکشیده شود. در سخن ایشان هیچ توهین و افترایی نه نسبت به نیما و نه نسبت به دکتر خانلری دیده نمیشود؛ چراکه هیچکدام از این بزرگان و ما کوچکتران معصوم نیستیم. گفت: «چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی است/ نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود».
تسنیم: نکته قابل توجه در طرح این نقد، واکنش جامعه ادبی به نظرات شفیعی کدکنی است. شفیعی کدکنی عقبه مشخصی دارد، او هم شاعر توانایی است، هم مترجم چیرهدستی است و هم در حوزه پژوهش حرفها برای گفتن دارد و سخن ایشان به نوعی سندی روشن بر پژوهشهای آینده است. با توجه به این کارنامه کاری و با عنایت به اینکه تاکنون از ایشان سخنی به گزاف در حوزه ادبیات شنیده و دیده نشده، چرا چنین واکنشهایی دیده میشود؟ چرا اینقدر آستانه تحمل اهل فن در باره نقدی که براساس پژوهشهای انجام شده مطرح شده، پایین آمده است؟
نکته دیگر اینکه آنچه که یک آموزگار برجسته ادبیات بازگو میکند، مثلاً درباب نیما فقط نقد نیما نیست، بلکه نقد فکر و فرهنگ هواداران نیما نیز هست. و چگونه است که ما هواداران طاقت نقد استادان فوت و فن داستان ادبیات را درباب شاعر مورد علاقهمان نداریم؟
توجه به این دقیقه روشنکننده این مبنا است که اگر نیما بزرگ است، دانش و بینش ادبی نیما از خود او بزرگتر است و همچنان که شعر همه بزرگان در طول تاریخ ادبیات پارسی به ترازوی نقد و تصحیح کشیده شده است، شعر بزرگان این دوره نیز از این قاعده مستثنی نیست. آیا آنان که از این سخن سرشک، خاطرشان به درد آمده است، من، تو، او و ما و شما و ایشان میتوانند و میتوانیم یک شعر نیمایی را درست از رو بخوانیم با تیکه بر معیارهای جمالشناسیک شعر نوین پارسی؟ آیا خود شعری با رعایت آن موازینی که نیما یادآور شده است، در این قالب سرودهایم که قلبی پرتپش داشته باشد؟ آیا از جریان نیماسرایان امروز با خبریم؟
با این وصف به نظر میرسد که چنین مباحثی نیازمند دقت و رقت بالا و والای ادبی و هنری است. گفت: «خوش بود گر محک تجربه آید به میان/ تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».
در فرجامینه پرسشهای شما یادآور میشوم که پاسداری از میراث ادب هزار و چند ساله پارسی که ما هزاره دوم آن را تجربه میکنیم، با دار دار و دعوی پیش نمیرود و به قول خود نیما «آنکه غربال به دست دارد، از دنبال میآید».
روح نیما و خانلری و بامداد شاد و عمر م. سرشک دراز باد که گفت: «دیر زیاد آن بزرگوار خداوند».
با درود و دعا، مرتضی امیری اسفندقه
انتهای پیام/
دیدگاه شما