صبح رزن به نقل از رجا، آهسته قدم برمیداری، ذکر گویان از کوچه خیابان های اطراف حرم می گذری، نزدیکتر که می شوی ناگهان قلبت تندتر میزند، انگار که هم تو منتظر دیدن روی ماهش بودی، هم او منتظر دیدنت بوده، بالاخره خودت را به قطعهای از بهشت می رسانی، شاید دوست داری از باب الجواد(ع) وارد صحن شوی شاید هم از باب الرضا(ع)، سلام میکنی، چشمت مست تماشای گنبد طلا میشود، مروارید اشکت سرازیر می شود، چشمانت را بستی و بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام الرئوف، اینجاست که احساس تازگی می کنی و فارغ از دلبستگی های دنیا به عشق بازی با مولایت مشغول می شوی، زیر لب رضا رضا می کنی؛ با اینکه جواب سؤال را می دانی می پرسی: "یا ابالحسن در این شلوغی هوای مرا هم داری؟" که البته زود جواب را خودت می دهی که "اگر هوایت را نداشت تو اینجا نبودی!" دیگر دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به زلف یار...
***
شش تدبیر امام رضا علیهالسلام در نبرد با مأمون در کلام رهبر معظم انقلاب
(بخشهایی از پیام حضرت آیتالله خامنهای به كنگرهی جهانی امام رضا علیهالسلام در ۱۸ مرداد سال ۱۳۶۳)
"مهمترین چیزی كه در زندگی ائمه بهطور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر "مبارزه حاد سیاسی" است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری كه خلافت اسلامی بهطور آشكار با پیرایههای سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حكومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) مبارزه سیاسی خود را به شیوهای متناسب با اوضاع و شرائط، شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگترین هدفش تشكیل نظام اسلامی و تأسیس حكومتی بر پایه امامت بود.
تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران دهساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنجساله جنگهای داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه كند، اما به تدبر میتوان فهمید كه امام هشتم در این دوران همان مبارزه درازمدت اهلبیت را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهتگیری و همان اهداف ادامه میداده است.
اكنون جای آن است كه به اختصار، حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم. در این حادثه امام هشتم علیبنموسیالرضا در برابر یك تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یك نبرد پنهانی سیاسی كه پیروزی یا ناكامی آن میتوانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب میكرد:
اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنهی مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بیخطر بود. همانطور كه گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتی خستگیناپذیر و تمام نشدنی داشتند،این مبارزات كه با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیفناپذیری در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یكی مظلومیت بود و دیگری قداست... با اين كار مأمون آن دو ويژگی مؤثر و نافذ را نيز از گروه علويان میگرفت زيرا جمعی كه رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلقالعنان وقت و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آنچنان مقدس.
دوم: تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافتها بود.
سوم: اینكه مأمون با این كار، امام را كه همواره یك كانون معارضه و مبارزه بود، در كنترل دستگاههای خود قرار میداد و بهجز خود آن حضرت، همه سران و گردنكشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در میآورد.
چهارم: اینكه امام را كه یك عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شكوهها بود در محاصره مأموران حكومت قرار میداد و رفتهرفته رنگ مردمی بودن را از او میزدود و میان او مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهای مردم فاصله میافكند.
هدف پنجم این بود كه با این كار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی كسب میكرد. طبیعی بود كه در دنیای آن روز همه او را بر اینكه فرزندی از پیغمبر و شخصیت مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش كنند و همیشه چنین است كه نزدیكی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران میكاهد و بر آبروی دنیاطلبان میافزاید.
ششم آنكه در پندار مأمون، امام با این كار، به یك توجیهگر دستگاه خلافت بدل میگشت. بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوائی امام با آن حیثیت و حرمت بینظیری كه وی بهعنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت، اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حكومت برعهده میگرفت هیچ نغمهی مخالفی نمیتوانست خدشهای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد. این همان حصار منیعی بود كه میتوانست همهی خطاها و زشتیهای دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد.
اكنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام علیبنموسیالرضا در این حادثه میپردازیم:
۱- هنگامیكه امام را از مدینه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضای مدینه را از كراهت و نارضائی خود پركرد، بهطوریكه همهكس در پیرامون امام یقین كردند كه مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور میكند. امام بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممكن به همهی گوشها رساند. در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانوادهاش هنگام خروج از مدینه، در طواف كعبه كه برای وداع انجام میداد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه این سفر، سفر مرگ اوست. همه كسانی كه باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین میشدند در اولین لحظات این سفر دلشان از كینه مأمون كه امام عزیزشان را اینطور ظالمانه از آنان جدا میكرد و به قتلگاه میبرد لبریز شد.
۲- هنگامیكه در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت به شدت استنكاف كردند و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نكرد آن را نپذیرفتند. این مطلب همهجا پیچید كه علیبنموسیالرضا ولیعهدی و پیش از آن خلافت را كه مأمون به او با اصرار پیشنهاد كرده بود نپذیرفته است. دستاندركاران امور كه به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همهجا منتشر كردند، حتی فضلبنسهل در جمعی از كارگزاران و مأموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیدهام، امیرالمؤمنین آن را به علیبنموسیالرضا تقدیم میكند و علیبنموسی دست رد به سینهی او میزند.
۳- با این همه علیبنموسیالرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت كه در هیچیك از شئون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون كه فكر میكرد فعلاً در شروع كار این شرط قابل تحمل است و بعدها به تدریج میتوان امام را به صحنه فعالیتهای خلافتی كشانید، این شرط را از آن حضرت قبول كرد. روشن است كه با تحقق این شرط، نقشهی مأمون نقش برآب میشد و بیشترین هدفهای او نابرآورده میگشت.
۴- اما بهرهبرداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدی، دست به حركتی میزند كه در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بینظیر بوده است و آن برملا كردن داعیهی امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را كه در طول یكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیك گفته نشده بود به صدای بلند فریاد كرد و با استفاده از امكانات معمولی آن زمان كه جز در اختیار خلفا و نزدیكان درجه یك آنها قرار نمیگرفت آن را به گوش همه رساند.
۵- درحالیكه مأمون امام را جدا از مردم میپسندید و این جدائی را در نهایت وسیلهای برای قطع رابطهی معنوی و عاطفی میان امام و مردم میخواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط با مردم قرار میداد، با اینكه مأمون آگاهانه مسیر حركت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب كرده بود كه شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگیرند. امام در همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتی برای ایجاد رابطهی جدیدی میان خود و مردم استفاده كرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهائی كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلةالذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانههای معجزهآسای دیگری نیز آشكار ساخت و در جابهجای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد، در مرو كه سر منزل اصلی و اقامتگاه خلافت بود هم هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حكومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شكافت.
۶- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سكوت و سازش تشویق نشدند بلكه قرائن حاكی از آن است كه وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی كه بیشترین دورانهای عمر خود را در كوههای صعبالعبور و آبادیهای دوردست و با سختی و دشواری میگذراندند با حمایت امام علیبنموسیالرضا حتی مورد احترام و تجلیل كارگزاران حكومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلكه حتی علیبنموسی مایهی امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است، در مدینه و مكه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علیبنموسی به تهمت حرص بدنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلكه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است. كوتاه سخن آنكه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی بدست نیاورده كه بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست بدهد. اینجا بود كه مأمون احساس شكست و خسران كرد و در صدد بر آمد كه خطای فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن دید كه پس از این همه سرمایهگذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتیناپذیر دستگاههای خلافت یعنی ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) به همان شیوهای متوسل شد كه همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل.
بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود. قرائن نشان میدهد كه مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به كارهای دیگری دست زده است كه شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به كار برد، شایعهپراكنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است، به گمان زیاد اینكه ناگهان در مرو شایع شد كه علیبنموسی همه مردم را بردگان خود میداند جز با دستاندركاری عمال مأمون ممكن نبود.
هنگامیكه ابیالصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: "بار الها، ای پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدی كه نه من و نه هیچ یك از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفتهایم و این یكی از همان ستمهائی است كه از سوی اینان به ما میشود."
تشكیل مجالس مناظره با هر آن كسی كه كمتر امیدی به غلبه او بر امام میرفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامیكه امام، مناظره كنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید، مأمون در صدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادلهای را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شاید یك نفر در این بین بتواند امام را مجاب كند. البته چنان كه میدانیم هر چه تشكیل مناظرات ادامه مییافت قدرت علمی امام آشكارتر میشد و مأمون از تأثیر این وسیله نومیدتر.
در آخر چارهای جز آن نیافت كه به دست خود و بدون هیچگونه واسطهای امام را مسموم كند و همین كار را كرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یك سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود."
***
ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) هشتمین امام شیعه اثنی عشری (۱۴۸–۲۰۳ه.ق.)، کنیه آن حضرت، ابوالحسن و مشهورترین لقب، رضا و عالم آل محمد، است. امام رضا(ع) در شهر مدینه به دنیا آمد و در طوس به شهادت رسید.
مأمون عباسی، امام هشتم را به اجبار به خراسان و محل خلافت خویش، منتقل کرد و علیرغم اکراه امام، به عنوان ولیعهد خویش مطرح کرد. امام رضا(ع) پس از هفده سال سکونت در مدینه، پس از قبول اجباری ولایت عهدی مأمون و گذشت سه سال، در ۵۵ سالگی به دست این خلیفه عباسی به شهادت رسید. جلسات مناظرهای که مأمون عباسی میان امام هشتم و بزرگان ادیان و مذاهب مختلف، تشکیل میداد، در تاریخ اسلام، ماندگار شد.
اکنون و به مناسبت ولادت امام علی بن موسی الرضا، فرازهای از حیات این امام همام، را از نظر، میگذرانیم:
علت نامگذاری امام هشتم به نام رضا
نام اصلی امام هشتم، علی بن موسی، می باشد و علت نامگذاری ایشان به رضا، جهاتی مختلفی داشته است. لکن، آنچه که به دروغ به امام هشتم، نسبت داده میشود این است که: چون امام هشتم، به ولایت عهدی مامون، خلیفه عباسی، رضایت دادند و پذیرفتند، به "رضا" ملقب شدند. درحالیکه، در روایات اسلامی، این نظریه، بشدت رد شده است و تلاش دشمنان برای بی اعتبار کردن مقام امامت، تلقی شده است. امام جواد، در رد این نسبت، چنین، میفرمایند:
کذبوا و الله فجروا (بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۴) سوگند به خدا، آنها که چنین، نسبتی میدهند، دروغ میگویند و گناه بزرگی را مرتکب میشوند.
سیره عملی امام رضا، نماز اول وقت در هنگام مناظره
به دستور مأمون، علمای برجسته از مذاهب گوناگون در مجالس مناظره حاضر میشدند و امام رضا علیهالسلام با آنها بحث و مناظره میکرد. در یکی از این مجالس مناظرات امام رضا علیهالسلام، «عمران صابی» که از فحول دانشمندان بود، در مجلس حاضر شد و در حضور مأمون دربارهی توحید خدا، با امام رضا علیهالسلام به بحث پرداخت، هر سؤالی که مطرح میکرد، امام با استدلال محکم، جواب او را میداد، بحث و مناظره به اوج خود رسیده بود و کاملا داغ شده بود، در همین هنگام وقت ظهر فرارسید. امام رضا علیهالسلام هماندم به یاد نماز افتاد و به مأمون فرمود: الصلاة قد حضرت: «وقت نماز فرارسید.» عمران صابی گفت: یا سیدی لا تقطع علی مسألتی فقد رق قلبی: «ای آقای من! دنبالهی بحث و بررسی و پاسخ به سؤال مرا قطع نکن (بنشین بعد از پایان بحث، برای نماز برو)، همانا قلبم برای پذیرش سخن شما، نرم شده است و آماده پذیرش دین اسلام هستم. اما، امام رضا علیهالسلام (تحت تأثیر احساسات عمران صابی قرار نگرفت) و فرمود: نصلی و نعود: «نماز را انجام میدهیم و بازمیگردیم.» امام رضا علیهالسلام با همراهان برخاستند، و نماز را خواندند، و پس از نماز به همان مجلس بازگشته و به بحث و بررسی ادامه دادند. (عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۷۲)
***
طرح گرافیکی
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی علیه السلام
برای مشاهده تصویر گرافیکی در ابعاد بزرگ روی آن کلیک نمایید
***
حدیث سلسلۀ الذهب، هدیه امام هشتم به اهل سنت ایران
سلسلة الذهب، واژه ای است که یادآور ورود امام رضا به نیشابور، و استقبال بی نظیر دانشمندان و محدثین بنام اهل سنت و حدیث « کلمة لا اله الا الله حصنی ...» و ثبت آن توسط بیست هزار کاتب و محدِّث و ... می باشد. امام هشتم، علی بن موسی الرضا، با همراهان وارد شهر نیشابور ایران، میشوند. جمعیت استقبال کنند از امام، زیاد گزارش شده است. ابوزرعۀ رازی و محمد بن اسلم طوسی، از علمای بزرگ اهل سنت ایران در ان زمان، نزد امام رضا، شرف یاب میشوند و از ایشان درخواست می کنند، که حدیثی از جد خویش پیامبر اسلام، برای حاضرین، بیان فرمایند. شیخ صدوق در کتاب التوحید، ادامه داستان و واقعه، را چنین نقل کرده است:
اسحاق بن راهویه میگوید: وقتی امام رضا(ع) در سفر به خراسان به نیشابور رسید، پس از آنکه اراده کرد به سوی مأمون کوچ کند، مُحدِّثان جمع شدند، و عرض کردند: ای پسر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از شهر ما تشریف میبرید و برای استفاده ما حدیثی بیان نمیفرمایید؟ امام (علیه السلام) دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. آن حضرت دو گیسوى بافته شده، همانند دو گیسوى مبارک رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) داشت که بر شانه مبارکش افکنده بود. مردم، از هر طبقهاى ایستاده بودند و به آن حضرت مىنگریستند. گروهى فریاد مىکردند و دستهاى مىگریستند و عدهاى در خاک غلطان و گروهى نعل استرش را مىبوسیدند. صداى ضجه و فریاد بالا گرفته بود. این وضعیت تا ظهر به طول انجامید. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود، در این موقع بزرگان و قضات شهر فریاد کشیدند: مردم گوش کنید و حفظ نمایید، فرزند پیامبر را نیازارید، ساکت باشید. در حالی که بیست و چهار هزار مرکبدان، به جز دوات، در آن روز شمارش شد، امام (علیه السلام) اینچنین شروع به املای حدیث فرمود:
و قالَ: سَمِعتُ أبی موسَی بنَ جَعفَرٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ ابنَ مُحَمَّدٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِی یقولُ: سَمِعتُ أبی عَلِی بنَ الحُسَینِ یقولُ: سَمِعتُ أبِی الحُسَینَ بنَ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ(ص) یقولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یقولُ: سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ یقولُ: لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، و أنَا مِن شُروطِها. (بحارالأنوار، ج ۴۹، ص ۱۲۶)
شنیدم از پدرم موسی بن جعفر(ع) که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد(ع) که فرمود شنیدم از پدرم محمّد بن علی(ع) که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین علیهما السّلام که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی(ع) فرمود شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب(ع) که فرمود شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّ و جلّ فرمود: «کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ و حصار من است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.» پس هنگامی که مَرکب حضرت حرکت کرد با آواز بلند فرمود با شروط آن و من خود یکی از آن شروط میباشم.
علت نامگذاری به سلسلة الذهب
این حدیث معروف به حدیث سلسلة الذّهب [یعنی زنجیره زرّین و طلایی] است. این نامگذاری به این دلیل است که افراد حاضر در سند حدیث، همگی از معصوماناند؛ یعنی امام رضا(ع) از امام هفتم(ع) و او از امام ششم(ع) تا اینکه به امام اول(ع) میرسد و او از پیامبر(ص) و پیامبر از خدای تعالی نقل میکند؛ از این رو این حدیث از احادیث قدسی محسوب میشود..
پذیرش امامت، شرط توحید خالص
شیخ صدوق پس از نقل کلام امام(ع) در کتاب توحید، میگوید: معنی کلام حضرت این است که از شروط «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» اقرار به امامت اهل بیت، است و اینکه امامان از جانب خداوند متعال نصب شده اند. به عبارت دیگر، توحید، با پذیرفتن رهبری امام حق (اهل بیت)، موجب نجات، خواهد بود و نه توحید بدون امامت.
منظره سخن امام رضا در نیشابور، همانند منظره روز غدیر بود که رسول خدا، در اجتماع انبوه مردم، ولایت و امامت علی علیه السلام، را پس از توحید، اعلام فرمودند..
دیدگاه دانشمندان اهل سنت درباره حدیث سلسلۀ الذهب
این رخداد و گزارش آن توسط اهل سنت همانند حاکم نیشابوری (۴۰۵هـ) ابو نَعیم اصفهانی (۴۳۰هـ) ابن حجر هیثمی (۹۷۴هـ) و... نشانگر اهمیت و جایگاه ویژه این رخداد و مرجعیت علمی و معنوی امام علی بن موسی الرضا می باشد. نکته قابل ذکر این است که در کتب اهل سنت علاوه بر حدیث سلسلة الذهب معروف، احادیث دیگری نیز از امام رضا نقل کرده اند که امام رضا آن ها را از پدرانشان نقل کرده ولی متن حدیث با حدیث حصن متفاوت است، به دیگر سخن احادیث سلسلة الذهب در کُتُب اهل سنت بسیار است یعنی احادیثی که امام رضا آنها را از پدر و اجداد خود تا رسول الله نقل کرده اند ، بسیار بوده اما آنچه که معروف و مشهور می باشد حدیث سلسلة الذهبی است که به "حدیث حصن" نیز معروف است.
حاکم نیشابوری، از دانشمندان اهل سنت، می گوید :
لمّا دَخَلَ (علی بن موسی الرضا ) نیسابور ... و شقَّ سوقها و علیه مظله لا یری من ورائها تعرض له الامامان الحافظان ابو زرعة الرازی و محمد بن اسلم الطوسی ومعهما من طلبه علم و الحدیث مالا یُحصی فتضرعا الیه ان یریهم وجهه و یروی لهم حدیثا عن آبائه ... فقال: حدثنی ابی موسی الکاظم عن أبیه جعفر الصادق عن أبیه محمد الباقر عن أبیه علی زین العابدین عن أبیه شهید کربلاء عن أبیه علی بن ابیطالب قال : حدثنی حبیبی و قره عینی رسول الله قال : حدثنی جبرئیل سمعتُ ربُّ العزّه یقول :« لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی أمِنَ من عذابی » ، ثمَّ أرخی الستر و سار، فعدَّ اهل المحابر والدوی الذین کانوا یکتبون فأنافوا علی عشرین الفا. (ابن حجر هیثمی ، الصواعق المحرقه ص ۲۰۵ ، محمد بن سلامه قضاعی، مسند الشهاب ج ۲، ص ۳۲۳، مُناوی ، فیض القدیر ج۴، ص ۴۸۹, شبلنجی , نور الابصار ص ۳۱۳.)
هنگامی که امام رضا وارد نیشابور شد ... مرکب امام ایستاد و امام داخل کجاوه نشسته بود و احدی صورت وی را نمی دید دو پیشوای اهل حدیث نیشابور به نامهای ابوزرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی و سایر طلاب علوم حدیث (که قابل شمارش نبودند) به پیشواز امام آمده , ابوزرعه و محمد بن اسلم با التماس و گریه و زاری از امام خواستند تا صورت خود را بنمایاند و برای آنها حدیث از پدرانش نقل کند ... .
ابن حجر هیثمی به نقل از احمد بن حنبل، می گوید : لو قرئت هذا الاسناد علی مجنون لبریء من جنته. (ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه ص ۲۰۵) و نیز ابونعیم اصفهانی (۴۳۰هـ) در یک بیان جامع، پیرامون این حدیث چنین می گوید: « هذا حدیثً ثابتً مشهورً بهذا الاسناد من روایت الطاهرین عن آبائهم الطیبین و کان بعض سلفنا من المحدثین اذا روی هذا الاسناد قال لو قرء هذا الاسناد علی مجنون لافاقَ.»
مسیر حرکت امام رضا (ع) از مدینه به خراسان / قدمگاههای امام رضا در ایران
برای مشاهده در اندازه اصلی بر روی تصویر کلیک کنید
***
لقب ضامن آهو، برای امام رضا، افسانه یا واقعیت؟
لقب “ضامن آهو”در نگاه عامه مردم به امام رضا علیهالسلام نسبت داده شده است، ولی در واقع جزو القاب آن حضرت نیست. زیرا در آموزه های دینی گزینش اسم و لقب برای امامان معصوم (علیهم السلام) با معیارهای خاصی صورت می گیرد. البته در عرف مردم، آن جناب (علیه السلام)، به عنوان «ضامن آهو» شهرت دارد. این داستان آن گونه که در میان مردم مشهور است، در منابع حدیثی شیعی، موجود نیست. و داستانی متفاوت از آنچه بر سر زبان ها است، در کتاب شیخ صدوق، نقل شده است (عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۲۸۵ و ۲۸۶) که سال ها بعد از شهادت امام رضا(ع) اتفاق افتاده است، و نه در عصر امام. بنابراین، داستان مشهور نزد مردم (ضمانت آهو توسط امام رضا نزد شکارچی)، صحت ندارد و آنچه در منابع حدیثی شیعه، نقل شده است، متفاوت می باشد. اما شبیه به نقلی که در میان عامه مردم مطرح است، در معجزاتی که منسوب به رسول خدا (ص)، (اعلام الوری، ص ۲۵) امام سجاد (الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص) و امام صادق (بصائر الدرجات، ص ۳۴۹) است، وجود دارد. اما صحت داستان مشهور به امام هشتم، معتبر نیست.
***
امام رضا، بعد از این آبرویی برای ما شیعیان، باقی نمانده است
امام حسن عسکری علیه السلام نقل میفرمایند: بعد از آن که مأمون عباسی ولایت عهدی را به حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام تحمیل و واگذار کرد، روزی خادم حضرت، وارد شد و گفت: عده ای جلوی درب منزل آمده و اجازه ی ورود می خواهند؛ و می گویند که ما از شیعیان امام علی علیه السلام هستیم. حضرت فرمود: من مشغول کاری می باشم، ایشان را از ورود به منزل منصرف گردان، خادم طبق دستور حضرت آن افراد را منصرف کرد؛ و چون روز دیگر فرارسید، دوباره آمدند و همانند روز قبل گفتند: ما از شیعیان شما می باشیم؛ و دوباره حضرت آنها را نپذیرفت و بازگردانید.
تا آن که مدت دو ماه بر همین منوال سپری گشت و امام علیه السلام اجازه ی ورود و ملاقات به آنها نمی داد؛ و چون ناامید شدند، به خادم حضرت گفتند: به مولا و سرور ما بگو: ما عده ای از شیعیان پدرت، امام علی بن ابی طالب علیه السلام هستیم، آمدیم و شما ما را نپذیرفتی؛ و مخالفین، ما را سرزنش و شماتت میکنند، از تحمل چنین حالتی ناتوانیم؛ و به سوی شهر خود بازمیگردیم و ناچاریم که از محل و دیار خویش کوچ نمائیم؛ چون (با این جریان) از اهالی شرمنده و خجالت زده ایم.
هنگامی که پیام ایشان به امام رضا علیه السلام رسید، به دربان خود فرمود: به آنها اجازه بده تا وارد شوند، موقعی که وارد شدند، سلام کردند؛ ولی حضرت جواب آنها را نداد و اجازهی نشستن هم نداد؛ و چون لحظاتی را سر پا ایستادند، اظهار داشتند: یابن رسول الله! این چه ظلم بزرگ و سبک کردنی است که نسبت به ما روا داشتهای؟! بعد از این جریان، آبروئی برای ما باقی نمانده است!
حضرت فرمود: سخن خداوند را بخوانید که فرموده است: «آنچه از مصائب و سختی ها به شما می رسد، در اثر کردار و گفتار خودتان می باشد؛ ولی خداوند بسیاری از خطاها را عفو می نماید». و سپس افزود: من در آنچه که درباره ی شما انجام دادم، به پروردگارم و جدم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و پدرم، امیرالمؤمنین علی و دیگر ائمه علیهم السلام اقتدا نموده ام.
اظهار داشتند: یابن رسول الله! مگر ما چه کرده ایم و گناه ما چیست؟ حضرت فرمود: به جهت ادعائی که کردید و اظهار داشتید که از شیعیان امام علی علیه السلام هستیم. وای بر حال شما! همانا شیعه ی علی علیه السلام؛ حسن، حسین علیهماالسلام، ابوذر، سلمان، مقداد، عمار و محمد بن ابی بکر می باشند، آنهائی که در هیچ موردی از دستورات آن حضرت سرپیچی و تخلف نداشته اند؛ ولیکن شما در حالتی اظهار می دارید شیعه هستید، که در بسیاری از کردار و گفتارتان مخالفت وجود دارد؛ و در بسیاری از واجبات الهی کوتاهی می نمائید، بسیاری از حقوق مهم برادران دینی خود را سبک دانسته و اهمیتی نمی دهید؛ و در مواردی تقیه انجام می دهید که لازم نیست؛ و در مواردی ترک تقیه می کنید، که باید آن را رعایت نمائید.
پس چنانکه گفته بودید: از دوستان و علاقه مندان امام علی علیه السلام هستیم و دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن می داریم، شما را در گفتارتان تکذیب و رد نمی کردم؛ چون این موقعیت و منزلتی را که شما ادعا کردید، بسیار عظیم و حساس می باشد. اگر گفتار شما با کردارتان منطبق نباشد، هلاک خواهید شد، مگر آن که رحمت الهی شامل حالتان گردد.
عرضه داشتند: یابن رسول الله! ما از گفتار گذشته خویش پشیمان هستیم و به درگاه خداوند یکتا توبه نموده و طلب مغفرت می نمائیم؛ و آنچه را که شما به ما آموختید؛ می گوئیم که ما از دوستان شما و دشمن دشمنان شما هستیم. در این موقع، حضرت آنها را مورد لطف قرار داد و فرمود: مرحبا، خوش آمدید؛ و بعد از آن که احترام شایانی از آنها به عمل آورد، به خادم خود فرمود: به تعداد مراحلی که از ورودشان به منزل مانع شدی، بر آنها سلام کن؛ چون از کردار خود توبه نمودند. و سپس امام رضا، دستور داد تا از آنها نسبت به مشکلاتشان دلجوئی شود؛ و هدایای قابل توجهی نیز به آنها مبذول نمود.(بحارالانوار، ج ۶۸، ص۱۵۸-۱۵۹؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۱۷)
***
سیره امام رضا در بزرگداشت گفتمان مهدویت
مژده به ظهور و قیام منجی ادیان، امام مهدی(عج) از همان سالهای آغازین ظهور اسلام آغاز شد و پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله) در هر فرصت و مناسبتی که پیش می آمد مردم را به ظهور عدالت گستر موعود در آخرالزمان بشارت می دادند تا آنجا که امروز ما با صدها روایت که از طریق شیعه و اهل سنت از پیامبر گرامی، نقل شده مواجهه ایم. (درکتاب معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام، ۵۶۰ حدیث از طریق شیعه و اهل سنت از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و اله) در موضوع مهدویت، نقل شده است، که البته این رقم بدون احتساب احادیث مشابه است). این سیر و خط، پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و اله) در میان اهل بیت طاهرین او (علیه السلام) استمرار یافت و هر یک از ایشان نیز در عصر خود تلاش کردند که باور مهدوی و فرهنگ انتظار را در میان امت اسلامی زنده و پویا نگهدارند. حرکت رو به گسترش معارف مهدوی در زمان امام باقر و امام صادق (علیهاالسلام) به اوج خود رسید. پس از این دو امام، امامی که بیش از همه بر مواریث شیعی در زمینه باور مهدوی و فرهنگ انتظار افزود و گنجینه های گرانبهایی برای امت اسلام به یادگار گذاشت امام رضا (علیه السلام) است. در روایتی از اباصلت هروی نقل شده است: از امام رضا علیه السلام درباره علامت قائم پرسیدم؛ فرمود:
علامته أن یکون شیخ السن، شاب المنظر، حتی أن الناظر إلیه لیحسبه ابن أربعین سنة أو دونها و اذا خرج القائم یقال له فی التسلیم: السلام علیک یا بقیة الله. (راوندی، الخرائج: ج۳، ص۱۱۷)
نشانه او این است که سنش بالا است؛ اما چهره اش جوان. کسی که به او نگاه کند، گمان میکند که چهل ساله یا کمتر است. زمانی که قائم قیام کند، در سلامها به او گفته میشود: سلام بر تو ای ذخیره خداوند!
***
احترام امام رضا هنگام شنیدن ذکر قائم
گاهی سوال می شود که چرا شیعیان به هنگام شنیدن نام حضرت ولی عصر(عج) دست ها را بر روی سر گذارده یا قیام می نمایند. این رفتار شیعیان آیا مستند به روایتی یا سنتی از جانب اهل بیت(ع) می باشد یا خیر؟
اگر چه در این زمینه مستنداََ روایتی از حضرات معصومین(ع) وارد نشده است؛ اما از آنجا که علاوه بر قول و تقریر معصوم، فعل او نیز حجیت دارد لذا می توان به روایتی اشاره کرد که علامۀ مامقانی رضوان الله تعالی علیه در تنقیح المقال در ترجمۀ دعبل خزاعی از مشکواة الأنوار، شیخ محمد بن عبد الجبار نقل میکند و آن روایت این است:
"لما قرأ دعبل قصیدته المعروفة التی أولها (مدارس آیات) على الرضا(ع) و ذکره(عج) وضع الرضا(ع) یده على رأسه وتواضع قائما ودعا له بالفرج" (تنقیح المقال ، ج۱ ، ص۴۱۸)
"زمانی که دعبل قصیدۀ معروفش را که اولش (مدارس آیات) بود بر امام رضا(ع) خواند و در آن نامی از حضرت مهدی(عج) برده شد، امام رضا(ع) دست بر سر نهاد و متواضعانه ایستاد و برای تعجیل در فرج آن حضرت دعا کرد".
شیخ عباس قمی، نیز چنین می نویسند:
امام رضا(ع) چون نام قائم را شنید، برخاست و سر خود را به سوی زمین خم کرد، پس از آن کف دست راست خود را بر سر گذاشت و فرمود: "اللهم عجل فرجه و مخرجه و انصرنا به نصراً عزیزاً". (منتهی الامال، ج ۲، ص ۴۸۸ – ۴۸۹)
شاید از دلایلی که می توان برای این عمل ذکر کرد این باشد که، ایستادن هنگام شنیدن صفت قائم برای امام زمان، به معنای آماده بودن برای قیام امام زمان(عج) است و دست بر سرگذاشتن یعنی تسلیم امر و فرمان امام زمان بودن است.
البته درباره فلسفه برخاستن و دست در سر گذاشتن، روایتی ذکر شده است که علت آن را هم بیان می کند، (البته خود این روایت دلیل و منبع برای اصل این کار هم می تواند باشد): از امام صادق(ع) سؤال شد که چرا به هنگام شنیدن نام "قائم" لازم است برخیزیم؟ فرمود: براى آن حضرت غیبت طولانى است و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت او است. لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتى که به دوستانش دارد، به هر کسى که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبتآمیز مىکند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید.
***
دعای امام رضـا(ع) برای ظهور امام زمان(عج)
امام علیّبن موسی الرضا(ع)، در یکی از بهترین لحظات نیایش خود، یعنی قنوت نماز ظهر جمعه، سرود بیقراری و انتظار سر میدهند و برای فرج و ظهور آن بزرگوار اینگونه دعا میکنند:
اَللّهُمَّ اَصْلِحْ عَبْدَکَ وَ خَلیفَتَکَ، بِما اَصْلَحْتَ بِهِ اَنْبِیائَکَ وَ رُسُلَکَ، وَ حُفَّهُ بِمَلائِکَتِکَ، وَ اَیِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْ عِنْدِکَ، وَ اسْلُکْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً، یَحْفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ سُوءٍ،وَ اَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ اَمْناً، یَعْبُدُکَ لا یُشْرِکُ بِکَ شَیْئاً، وَ لاتَجْعَلْ لِاَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ عَلی وَ لِیِّکَ سُلْطاناً، وَ ائْذَنْ لَهُ فی جِهادِ عَدُوّ ِکَ وَعَدُوِّه، وَ اجْعَلْنی مِن اَنْصارِهِ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شیْ ءٍ قَدیر. (مصاح المتهجد، ص ۳۶۷)
بارالها! کار ظهور بنده شایسته و خلیفه راستینت (امام مهدی(عج)) را اصلاح فرما؛ همانگونه که کار پیامبر و فرستادگانت را اصلاح نمودی و از فرشتگانت، نگاهبانانی بر او بگمار و از سوی خویش، با روح القدس او را یاری و پشتیبانی فرما. دیدهبانانی از پیشرو و پشت سر همراه وی گردان تا از هر بدی، نگاهش دارند. ترس و هراس او را به امن و امان دگرگون ساز، که او تو را میپرستد و هیچ چیز را همتا و همانند تو نمیداند، پس برای هیچیک از آفریدگانت، برتری و چیرگی نسبت به ولیّ خودت قرار مده و او را در جهاد با دشمنت و دشمنش اجازت فرما و مرا از یاران او به شمار آور! که همانا تو بر هر کاری توانایی.
با توجّه به مضــامین زیبای فوق، روشــن میگردد که چگونه امـام هشتم(ع) در مقام تعلیم به شیعیان، عــالیترین و بلندترین زمزمههای محبّت را با سوز و از سر شوق در این مناجات کوتاه بر زبان جاری میسازند که هم محبوب خود را بشناسند و هم آرزوی سلامتی و ظهور او را داشته باشند و از خدا بخواهند تا بیعت هیچ ستمگری بر گردن آن حضرت نباشد. آنگاه برای جهاد در رکاب او اعلام آمادگی کنند و بدین وسیله، ارتباط معنوی و عاطفی خود را به آن بزرگوار ابراز فرمایند.
دیدگاه شما