صبح رزن به نقل از گروه معارف-رجانیوز: متن زیر گفتوگویی با آیتالله محمدباقر تحریری در خصوص مسائل مختلف حول شخصیت نورانی امام یازدهم، امام حسن عسکری(ع) است که رجانیوز به مناسبت ولادت باسعادت حضرت ابالمهدی امام حسن ابن علی العسکری(ع) اقدام به بازنشر آن می کند:
شاخصهای تاریخی - اجتماعی عصر امام حسن عسکری علیه السلام چه اموری بودند؟
امام حسن عسکری علیه السلام دومین امامی است که در سنین جوانی به شهادت رسیدند ، بعد از شهادت امام هشتم علیه السلام، بنی عباس ائمه علیهم السلام را در فشار بیشتری قرار دادند، امام هادی و امام عسکری علیهما السلام عمدتا در سامراء و در زمان سه خلیفه عباسی به سر می بردند و حکام وقت بنی عباس، تسلط خاصی بر شیعیان و خصوصا امام عسکری علیه السلام داشتند و به عنوان نظارت، حضرت را در یک زندان آزاد قرار داده بودند.
به هر حال امام در فشارهای خاصی به سر می بردند و به لحاظ همین فشارها آن حیطه کاری که به نوعی امام رضا علیه السلام درنشر معارف در مدینه و مرو داشتند را نداشتند، اما در عین حال آن حضرت با همه این خفقان ها با بکارگیری راه های گوناگون به وظائف سنگین امامت و هدایت شیعه می پرداختند و فعالیت های خاص اجتماعی، سیاسی و علمی داشتند؛ مخصوصا امام علیه السلام فعالیت ویژهای برای آماده کردن شیعه برای عصر غیبت، حضرت در جهت رشد معارف دینی در نقاط مختلف بلاد اسلامی نمایندگانی داشتند که از طریق پیک نامه و امثال آن معارف دینی را منتشر می کردند و به هدایت جامعه شیعی عصر خویش می پرداختند و مسئله وکالت در زمان امام یازدهم کمی عمیق تر از عصر امام هادی علیه السلام شد ، حضرت شاگردان فراوانی را تربیت کردد و رابطه استاد و شاگردی بین امام و دانش آموختگان یک رابطه عادی نبود. اما با توجه به خفقان عصر امام و نگهبانی شدید حکومت از امام ، مطالب خیلی گسترده ای از ایشان نقل نشده است.
تفکر عقلانی در زمان امام حسن عسکری علیهالسلام رواج خاصی داشت، لطفاً در این خصوص توضیح دهید؟
از زمان مامون به بعد تفکر عقلی و ارتباط با جهان خارج از اسلام زیاد شد، لذا در زمان مامون، کتابهای فلسفی زیادی ترجمه می شد در این دوره مباحث عقلی و کلامی در بین بلاد اسلامی بسیار گسترده شده بود و شخص مامون جلسات علمی فراوانی تشکیل می داد و با اهداف سیاسی خاصی از امام رضا علیه السلام برای شرکت در این جلسات دعوت به عمل می آمد و این فضا ادامه یافت ، در زمان امام جواد علیه السلام بیشتر جنبه فقهی محل بحث بود ،اما هر چه به دوران امام هادی و عسکری علیهما السلام نزدیکتر می شویم، از طرف حکومت عباسی اختناق و خفقان شدید بر شیعیان مخصوصاً امام دهم و یازدهم علیهما السلام اعمال می گردید و در این برهه از زمان ارتباط امام با مردم از طریق روات محقق می شد، اما در زمان امام حسن عسکری این فشار به اوج رسید و ارتباط با امام بسیار مشکل بود و نوعاً امام علیه السلام مطالب خویش را با نامه مطرح می کردند.
عمده مباحثی که از حضرت به ما رسیده است چه نگاهی به معارف دینی داشته است؟
عمده مسائلی که از آن حضرت نقل شده است، مباحث اخلاقی است، اما حضرت با توجه به انحرافات فکری و دینی که در عصر ایشان رخ می داد با آن انحرافات نیز مبارزه می کردند و به روشنگری حقائق دینی می پرداختند ؛ مثلا درباره «کندی» فیلسوف عرب آمده است که ،اسحاق کندى از دانشمندان عراق بود [و مردم او را به عنوان فیلسوف و دانشمند برجسته مىشناختند. او کافر بود و اسلام را قبول نداشت] حتّى تصمیم گرفت به زعم خود، کتابى درباره تناقضگوئى قرآن بنویسد، چرا که مىپنداشت بعضى از آیات قرآن با بعضى دیگر (در ظاهر) سازگار نیست، او نگارش چنین کتابى را شروع کرد، و همه ذکر و فکر خود را بر آن، معطوف داشت.روزى یکى از شاگردان او به حضور امام حسن عسکرى علیه السّلام آمد و جریان را به اطّلاع آن حضرت رسانید، و امام به او فرمود: «آیا در میان شما یک مرد هوشمند و رشید نیست تا با استدلال و منطق محکم، استاد شما، کندى را از نوشتن چنان کتابى بازدارد و او را پشیمان کند؟!». شاگرد گفت: ما از شاگردان او هستیم، و از نظر علمى نمىتوانیم او را قانع کرده و از عقیدهاش منصرف کنیم.امام حسن عسکرى علیه السّلام به او فرمود: «آیا آنچه را به تو القاء کنم، به او ابلاغ مىکنى؟». شاگرد گفت: آرى. امام حسن عسکرى علیه السّلام به او فرمود: «من سخنى را به تو یاد مىدهم، تو نزد او برو، و چند روز او را در این کارى که شروع کرده، کمک کن، وقتى که با او همدم شدى، به او بگو سؤالى به نظرم رسیده مىخواهم از تو بپرسم.او مىگوید: بپرس.به او بگو: «اگر نازل کننده قرآن (خدا) نزد تو آید، آیا ممکن است که بگوید:مراد من از معانى این آیات، غیر از آن معانى است که تو براى آن آیات فهمیدهاى؟».استاد کندى مىگوید: «آرى، ممکن است».در این هنگام به او بگو: «تو چه مىدانى، شاید مراد خدا از آیات قرآن، غیر از آن معانى باشد که تو فهمیدهاى».شاگرد نزد استاد اسحاق رفت، و مدّتى او را در تألیف آن کتاب، یارى کرد، و با او همدم شد، تا روزى گفت: «آیا ممکن است که خدا غیر از این معانى را که تو از آیات قرآن فهمیدهاى، اراده کرده باشد؟». استاد فکرى کرد و سپس گفت: سؤال خود را دوباره بیان کن، او سؤال خود را تکرار کرد.استاد گفت: آرى، ممکن است خدا اراده معنائى غیر از معانى ظاهرى آیات قرآن کرده باشد، زیرا واژهها، داراى احتمالات است.
سپس به شاگرد گفت: «راست بگو بدانم این سخن را چه کسى به تو یاد داده است؟» شاگرد گفت: «به دلم افتاد که از تو بپرسم». استاد گفت: «این سؤال، سؤال بسیار مهم و سخن بسیار عمیق و بلند پایهاى است، و از تو بعید است چنین سخنى سر زند».شاگرد گفت: «این سخن را از امام حسن عسکرى علیه السّلام شنیدهام».استاد گفت: «اکنون حقیقت را گفتى، چنین مسائل جز از خاندان رسالت شنیده نمىشود» آنگاه استاد، تقاضاى آتش کرد، و تمام آنچه را درباره تناقض آیات قرآن نوشته بود، به آتش کشید و سوزانید و نابود کرد؛ و از این طریق موجب پشیمانی «کندی» شد به نقل از نگاهى بر زندگى چهارده معصوم علیهم السلام، ص: ۴۹۲». مناقب آل أبی طالب، ج ۴، ص ۴۲۴.
با توجه به عصر و خصوصیات زمانی آن ایام، امام علیه السلام سعی داشتند شیعیان و جامعه اهل ایمان را به چه اموری توجه دهند؟
یکی از مباحث محوری ایشان مسئله امامت است، امام علیه السلام سعی بلیغی در نهادینه کردن این اصل عظیم در جامعه آن روز مسلمین داشت تا امامت در نظام اسلامی جایگاه واقعی خویش را داشته باشد و در این رابطه مطالبی از امام یازدهم یافت می گردد.
اهتمام حضرت به تعقل و تبعیت از احکام مسلم عقلی
حضرت در نامه ای اختلاف شیعه را مدّ نظر قرار داده و محور پذیرش حق را در این نامه بیان می کند و این مسئله بسیار مهم است که محور معارف دین، بهاء دادن به عقل است ؛ اگر مسئله عقل و تبعیت از احکام مسلم عقل در انسان شکل بگیرد، مسئله هدایت قطعا تحقق می یابد؛ اما اگر مسئله عقل در کار نباشد، دیگر مسائل هم شکل نمی گیرد .قرآن کریم نیز به «عقل و تعقل» بسیار عنایت دارد و در تعالیم اهل بیت نیز در مناسبتهای مختلف به مسئله عقل تکیه کرده اند ، در زمان امام صادق علیه السلام کسی خدمت امام می رسد و سئوال می کند، الان آنچه که از ناحیه خدای متعال بر انسانها حجت است چیست ؟ می فرمایند عقل؛« علل الشرائع-ترجمه ذهنى تهرانى، ج۱، ص: ۴۲۱».
همچنین موسی بن جعفر علیه السلام مباحث مفصلی درباره عقل خطاب به هشام دارند ؛ و در خطبه ای توحیدی ایشان به عقل نیز اشاره شده است. ، حضرت جایی دیگر با اشاره به جایگاه امامت می فرمایند : مردم درباره من سه دسته می شوند، یک دسته که در راه اهل نجاتند و ایشان در جهت بصیرت هستند و به اصل و فرع اتصال دارند و در امامت من هیچگاه شک نمی کنند، دسته دوم حق را از اهلش نگرفته اند ؛مانند کسی که سوار بر موج دریا است و هر جا این موج برود بسوی او می رود و دسته سوم عده ای که شیطان بر آنها غلبه کرده است و کار ایشان رد اهل حق است. و حضرت در اینجا به مسئله امامت و جایگاه آن پرداخته اند .
امام بالاترین آیت خداست
امام علیه السلام در نامه ای که به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری می نویسد، درباره اختلاف در زمانشان نسبت به مسئله امامت مطالبی بیان می کنند در ادامه می فرماید: «وَ أَیُّ آیَةٍ أَعْظَمُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أَمِینِهِ فِی بِلَادِهِ وَ شَهِیدِهِ عَلَى عِبَادِهِ مِنْ بَعْدِ مَنْ سَلَفَ مِنْ آبَائِهِ الْأَوَّلِینَ النَّبِیِّینَ وَ آبَائِهِ الْآخِرِینَ الْوَصِیِّینَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ تحف العقول، النص، ص: ۴۸۴» هیچ آیه ای بالاتر از حجت خدا بر خلقش نیست و حجت الهی امین خداست در بلاد حق و شهید حق تعالی بر بندگانش است.
حضرت در این نامه خطابات عجیبی دارند و به امامت خویش تاکید می کند البته امام علیه السلام در ابتدا رابطه عاطفی امام و ماموم را بیان می کنند و می فرماید :«وَ نَحْنُ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ نِعْمَتِهِ أَهْلُ بَیْتٍ نَرِقُّ عَلَى أَوْلِیَائِنَا وَ نَسُرُّ بِتَتَابُعِ إِحْسَانِ اللَّهِ إِلَیْهِمْ وَ فَضْلِهِ لَدَیْهِمْ وَ نَعْتَدُّ بِکُلِّ نِعْمَةٍ یُنْعِمُهَا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَیْهِم؛ تحف العقول، النص، ص: ۴۸۴» ما اهل بیتی هستیم که حالت رقت بر دوستانمان داریم و با وارد شدن نیکی های پی در پی بر ایشان خوشحال می شویم و بر هر نعمتی که خدای متعال بر ایشان وارد می کند.! توجه داریم حضرت در این حدیث شریف به تثبیت مسئله امامت پرداختهاند و مسئله امامت در هر عصری از مسائل مهم نزد اهل بیت علیهم السلام بوده است و به انحاء مختلف به این مسئله می پرداختند .
در زمان امام صادق، حضرت عده ای از شاگردان خویش را برای دفاع از مسئله امامت تربیت کرده بودند در زمان امام هادی علیه السلام، حضرت با مطرح کردن زیارت جامعه کبیره باب جدیدی در شناخت امام و مسئله امامت بروی طالبان حقیقت گشودند، اما در زمان امام عسکری علیه السلام حضرت در مضیقه و دشواری خاصی بودند، اما از جایگاه امامت غافل نبودند چرا که مسائل دیگر دین بر این اساس دور می زند.
تبلور ولایت ائمه در کلام امام حسن عسکری علیهالسلام
در همین راستا علامه مجلسی روایتی را از آن حضرت نقل می کند که در آن به جایگاه ولایت کلیه(ع) ائمه اشاره شده است ، حضرت در این روایت می فرماید: « قَدْ صَعِدْنَا ذُرَى الْحَقَائِقِ بِأَقْدَامِ النُّبُوَّةِ وَ الْوَلَایَةِ وَ نُورُنَا سَبْعُ طَبَقَاتٍ أَعْلَامُ الْفَتْوَى بِالْهِدَایَةِ فَنَحْنُ لُیُوثُ الْوَغَى وَ غُیُوثُ النَّدَى وَ طَعَّانُ الْعِدَى وَ فِینَا السَّیْفُ وَ الْقَلَمُ فِی الْعَاجِلِ وَ لِوَاءُ الْحَمْدِو َ الْحَوْضُ فِی الْآجِلِ وَ أَسْبَاطُنَا حُلَفَاءُ الدِّینِ وَ خُلَفَاءُ النَّبِیِّینَ وَ مَصَابِیحُ الْأُمَمِ وَ مَفَاتِیحُ الْکَرَمِ فَالْکَلِیمُ أُلْبِسَ حُلَّةَ الِاصْطِفَاءِ لِمَا عَهِدْنَا مِنْهُ الْوَفَاءَ وَ رُوحُ الْقُدُسِ فِی جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاکُورَةِ وَ شِیعَتُنَا الْفِئَةُ النَّاجِیَةُ وَ الْفِرْقَةُ الزَّاکِیَةُ وَ صَارُوا لَنَا رِدْءاً وَ صَوْناً وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلْباً وَ عَوْناً وَ سَیَنْفَجِرُ لَهُمْ یَنَابِیعُ الْحَیَوَانِ بَعْدَ لَظَى النِّیرَانِ لِتَمَامِ آلِ حم وَ طه وَ الطَّوَاسِینِ مِنَ السِّنِینَ وَ هَذَا الْکِتَابُ دُرَّةٌ مِنْ دُرَرِ الرَّحْمَةِ وَ قَطْرَةٌ مِنْ بَحْرِ الْحِکْمَةِ وَ کَتَبَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْعَسْکَرِیُّ فِی سَنَةِ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۲۶، ص: ۲۶۴»
ما به قله های حقایق با قدمهای نبوت و ولایت رسیده ایم ، حضرت جنبه های وساطت فیض را با تعبیرات مختلفی در این مقام بیان می کنند و در ادامه می فرماید : حق متعال شمشیر و قلم را به ما داده است و در آخرت هم «لواء حمد» با ایشان است ، پیامبر (ص) در قیامت با «لواء حمد» ظاهر می شوند و مقام محمود با لواء حمد ظهور می یابد .
مقام محمود همان رسیدن به نهایت درجه ولایت الهی است و خدای سبحان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله را ستایش کرده است و آن حضرت را با این مقام معرفی می کند «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً، سوره اسراء آیه ۷۹» از این مقام در روایات به «شفاعت کبری» تعبیر شده است که این شفاعت کبری را گاهی با مسئله "لواء حمد" مطرح کرده اند این تعبیرات کنایی است و پیامبر اکرم این پرچم را به علی بن ابیطالب می دهند تا همه خلائق تحت لواء این انسان های والا جمع شده و به نتایج وجودیه خویش برسند .
معنای شفاعت کبری چیست؟
هر شخص از انبیا و اولیا به هر درجه ای از مقامات معنوی که بخواهد برسد، باید از طریق این خاندان برسد ، عده ای نزد امام باقر علیهالسلام میرسند و از مسئله شفاعت پیامبر اکرم سئوال میکنند حضرت میفرمایند: «و ما من أحد إلا و یحتاج إلى شفاعة محمد یومئذ، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۸، ص: ۴۸ »
در روز قیامت هیچ کس نیست مگر آنکه به شفاعت پیامبر اکرم (ص) محتاج است و این همان ظهور لوائ حمد و شفاعت کبری است ، امام عسکری علیه السلام در این حدیث به این جایگاه اشاره می کنند و در ادامه می فرمایند : «وَ أَسْبَاطُنَا حُلَفَاءُ الدِّینِ وَ خُلَفَاءُ النَّبِیِّینَ وَ مَصَابِیحُ الْأُمَمِ وَ مَفَاتِیحُ الْکَرَمِ فَالْکَلِیمُ أُلْبِسَ حُلَّةَ الِاصْطِفَاءِ لِمَا عَهِدْنَا مِنْهُ الْوَفَاءَ وَ رُوحُ الْقُدُسِ فِی جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاکُورَةِ» فرزندان ما خلفاء دین هستند و در ادامه نمونه هایی هم از ولایت خویش بیان می کنند ؛ و آن اینکه حضرت موسی لباس برگزیدگی برای تکلم با حضرت حق پوشید و انتخاب شد چون فهمیدیم که او وفای به عهد می کند و به مقام ولایت ما وفا داری را اظهار می کند و لذا به مقام کلیم رسید باز می فرماید : روح القدس در اینجا مراد عیسی علیه السلام است از میوه های باغهای دسته نخورده ما تناول کرده است .
اینها بخشی از مطالب بلند معرفتی حضرت در معرفی مقام امامت بود.
مکتب اخلاقی امام حسن عسکری علیه السلام
حضرت سفارش خاصی به نمار شب می کنند که تاثیر خاصی در رسیدن انسان به حق تعالی دارد؛ خدا به بیداری شب سفارش می کند، تا انسان به مقام محمود برسد، امام این حقیقت را با تعبیر شفاف تری بیان می کنند ، و آن سیر معنوی را می توان از کلام امام استفاده کرد و عرفان عملی نیز به این امر تاکید می کند : « انّ الوصول الى اللّه (عزّ و جلّ) سفر لا یدرک الّا بامتطاء اللیل، سفینة البحار، ج۴، ص: ۱۷۹» رسیدن به خدا با مرکب راهوار شب اتفاق می افتد در سوره سجده در احوال مومنین راستین آمده ست «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۱۶) فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، سجده آیه ۱۷ » ملازم بستر استراحت و خواب نیستند ، بلکه از بستر خواب براى عبادت برمىخیزند در حالى که همواره پروردگارشان را به علت بیم [ از عذاب ] و امید [به رحمت] مىخوانند و از آنچه آنان را روزى دادهایم ، انفاق مىکنند .«قطعاً هیچ کس نمىداند چه چیزهایى که مایه خوشحالى آنان است به پاداش اعمالى که همواره انجام مىدادهاند ، براى آنان پنهان داشتهاند. لذا بیداری شب برای عبادت و ارتباط با خدا اثر خاصی در باز شدن درهای معنویت انسان دارد.
ارتباط با عالم غیب به صورت خاص و قلبی نیاز به محدود شدن تعلقات گوناگون وجودی انسان نسبت به دنیا و شئون دنیا دارد و کم کم این تعلقات باید بریده شود و یک تعلق بیشتر در وجود انسان بروز و ظهور نکند و اطاعت و عبادت نقش مهمی در این جهت دارد و موجب قطع تعلقات روحی انسان به اشیا ء و متعلقات اطراف او دارد .
بیداری شب هم به نوعی از خواب شیرین دست برداشتن است و زمینه ای است که انسان از این تعلق مادی ببرد.
چون روح انسان فعالیت دیگری ندارد، آمادگی بیشتری برای توجه به عالم غیب دارد، اتصال به عالم غیب متفرع بر این است ک فعالیت های روزمره از کار بیفتد و قلب به عالم غیب تمرکز کند ، بیداری شب همراه با عبادت، بهترین زمینه برای ایجاد این تمرکز است و هر چه بیشتر توجه محقق گردد حقایق بیشتری بر او منکشف می گردد و از این کشف «قلبی حقایق غیبی و توحیدی» به وصول تعبیر می کنند و این وصول به عالم غیب جز با شب و مرکب قرار دادن آن اتفاق نمی افتاد و آن نور چشمی که در سوره سجده بیان کردند متوجه همین معناست ؛ یعنی انسان با بیداری شب چشم قلبش به عالم غیب باز می گردد. لذا برای بیداری شب چقدر فضائل بیان کرده اند و بزرگان ما هم به این مسئله سفارشات خاصی داشته اند ؛ این بیداری شب از اختصاصات پیامبر اکرم (ص) بوده و بر ایشان واجب بوده است چرا که او به مقام محمود رسیده بود .
مراد از این وصول به مقام محمود چیست؟
از این انقطاع در مناجات شعبانیه به «صعق» و «بی هوشی» یاد شده است که وصول با آن حاصل می شود ؛ در تعبیرات عرفانی از این صعق به فنا تعبیر می کنند؛ به این معنی که شخص در توجهات خویش به باطن عالم به مقامی می رسد که از غیر خدا توجه اش بریده شود و این بریده شدن توجه به این است که انسان تحولات خاصی در روحش ایجاد شود و به عالم کثرت به عنوان و اقعیتی جدای از احاطه وجودی خدای متعال توجه نکند و این توجه به احاطه وجودی خدا به توجه بر دیگر اشیاء غلبه کند؛ پس فنا به این معناست که توجه این شخص از این ظاهر به باطن عالم منعطف شود ، در مناجات شعبانیه از این حالت تعبیر به انقطاع شده است .
لذا توجه به «مقام امامت» و «ولایت کلیه» امام از معارفی هستند که امام حسن عسکری علیه السلام مورد توجه و تاکید قرار داده اند، و با توجه به فرمایشات ایشان، کسی اگر بخواهد به کمال حقیقی برسد باید در مسیر این خاندان باشد و یکی از راههای عملیاتی شدن اتصال به توحید با توجه به کلام امام نماز شب است.
فرازی از نامه امام به اسحاق بن اسماعیل
یکی ار نکاتی که امام علیه السلام در نامه به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری به آن توجه می دهند مسئله توجه به حمد است ، انسان به هر نعمتی که میرسد باید حمد الهی کند و تا حمد الهی نکند نتوانسته از نعمت الهی استفاده کند و این مرتبه ای از معرفت خاص توحیدی است که اگر انسان بخواهد به کمال واقعی برسد باید به مقام حمد برسد و مقام محمود هم همان به مرتبه مخصوص حمد رسیدن است ! یعنی رسیدن و یافتن اینکه هر چیزی که هست ظهور کمال الهی است که مال اوست و از او ظهور یافته و به او قائم است و تعبیر امام این است : « وَ لَیْسَ مِنْ نِعْمَةٍ وَ إِنْ جَلَّ أَمْرُهَا وَ عَظُمَ خَطَرُهَا إِلَّا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ عَلَیْهَا مُؤَدٍّ شُکْرَهَا وَ أَنَا أَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ أَفْضَلَ مَا حَمِدَهُ حَامِدُهُ إِلَى أَبَدِ الْأَبَدِ بِمَا مَنَّ اللَّهُ عَلَیْکَ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ نَجَّاکَ مِنَ الْهَلَکَةِ وَ سَهَّلَ سَبِیلَکَ عَلَى الْعَقَبَة، تحف العقول، النص، ص: ۴۸۴» هر نعمتی اگر چه بزرگ باشد الا اینکه حمد خدای متعال شکر آن نعمت را ادا میکند و تا حمد نباشد آن نعمت، نعمت نمی باشد و حقیقت حمد هم این است که : همه حمد برای خداست و این دیدگاه عمیقی در حقیقت توحید است و کسی که بخواهد به کمال معرفت و توحید برسد باید ارتباط خاضعانه با خدا داشته باشد و یکی از نمونه های آن نماز شب است.
اسم اعظم الهی در کلام امام حسن عسکری علیه السلام
در رابطه با همین مباحث معرفتی حضرت بیاناتی دارند که قابل توجه است امام درباره "بسم الله الرحمن الرحیم" تعبیری دارند و میفرمایند :«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ مِنْ سَوَادِ الْعَیْنِ إِلَى بَیَاضِهَا؛ الأصول الستة عشر (ط - دار الحدیث)، ص: ۱۶۰» بسمالله الرحمن الرحیم نزدیک ترین اسم به اسم اعظم از سیاهی چشم به سفیدی چشم است.
رابطه سیاهی و سفیدی چقدر است؟ سفیدی به سیاهی احاطه دارد و بالاترین نزدیکی، نزدیکی احاطی است؟! خدای متعال ظهورات مختلفی دارد، اسم الهی همان ظهورات اوست، منتهی برخی ظهورات از نظر مرتبه وجودی به ذات نامتناهی حق نزدیکتر است و آن ظهور اتمش که اسم اعظم است این "بسم الله الرحمن الرحیم" محتوی آن اسم اعظم است و اگر کسی با توجه آن را بگوید به مقام خلّت می رسد .
از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: «وقتى که فرستادگان و ملائکه الهى به نزد ابراهیم آمدند، ابراهیم گوساله بریانى به نزدشان آورد و به آنها تعارف کرد، آنها گفتند: ما از آن نخواهیم خورد تا وقتى که نحوه ابتدا و انتها کردن طعام را به ما بیاموزى، ابراهیم گفت: در شروع خوردن بسم اللَّه بگویید و بعد از فراغت از طعام الحمد للَّه بگویید، آن وقت جبرئیل (ع) متوجّه یاران خود که چهار نفر بودند، گردید و گفت: براستى که حقّ است خداوند او را خلیل خود بگیرد؛ قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص: ۱۵۵» و این مقام مقام قرب خاص است و این قرب خاص جز با شهود حقائق توحیدی حاصل نمی گردد و البته به صرف گفتن نیست .شخص می تواند با توجه به حقیقت "بسم الله الرحمن الرحیم" اسم اعظم را درک کند اسم اعظم، رسیدن به ظهور تام الهی است.
دیدگاه شما