تاریخ : 21. فروردين 1395 - 13:44   |   کد مطلب: 17459
هم به عنوان کسی که سال‌ها درکنارش زندگی کرده وشاهد سیروسلوکش درپیش ازانقلاب وبعداز آن بوده،هم به عنوان کسیکه نوشته‌هایش را درهردو دوره مطالعه کرده،وهم به عنوان کسی که ازدوراو رادرک مقام یک متفکر میبیند،معتقدم تنهایک آوینی داریم که سیرتکاملی را طی کرد.

به گزارش صبح رزن، ممکن است مریم امینی را بیشتر به واسطه نسبت همسری با مرتضی آوینی بشناسند و کمتر درباره شما چیزی بدانند. لطفا درباره خودتان کمی توضیح دهید؛ از تحصیلات و دل‌مشغولی‌هایتان، قبل و بعد از ازدواج با آوینی.

من فارغ‌التحصیل رشته ریاضی کاربردی در مقطع کارشناسی از دانشگاه شریف هستم. اما به همان شکل مرسومی که درباره بسیاری از افراد پیش می‌آید، این رشته تحصیلی، با وجود جایگاه دانشگاه و علاقه نسبی‌ام به آن لزوما منطبق با به‌قول شما دل‌مشغولی اصلی‌ام نبوده است. از آنجا که همیشه زمینه‌های هنری و فلسفه برایم جذابیت بسیاری داشته، سال‌ها بعد از آن و در سال ٨٢، زمانی که دو فرزند بزرگ‌ترم ازدواج کرده بودند، تحصیلاتم را در رشته زبان‌شناسی دانشگاه تهران ادامه دادم و در این رشته نیز مدرک کارشناسی ارشد گرفتم. زبان‌شناسی را به این قصد انتخاب کردم که به فلسفه راه پیدا کنم که البته شرایط این رشته با تصوری که از آن داشتم همخوانی چندانی نداشت.

از آشنایی خود با آوینی بگویید. گفته شده قبل از ازدواج هم با هم مراودات فرهنگی داشتید. اشتراکات فکری و علاقه‌مندی مشترک شما با آوینی در چه ارتباطی بود و آیا همین نقاط مشترک دلیل ازدواج شما بود؟
نخستین دیدار ما توسط یک دوست مشترک شکل گرفت، دیداری که منجر به آشنایی اولیه‌مان شد... اما پس از آن، و در تداوم این ارتباط، بی‌تردید تجربه‌های مشترک روحی نقشی کاملا پررنگ و عمده‌ داشت؛ همان چیزی که نهایتا منجر به ازدواجمان شد... اساسا علاقه به مقولات هنری مثل سینما و موسیقی و خصوصا ادبیات و شعر ما را به هم نزدیک می‌کرد. من سال‌ها پیش از آن روزها و از همان زمانی که به دبیرستان می‌رفتم، به ادبیات علاقه‌مند بودم؛ یادم است شب‌ها تا صبح بیدار می‌ماندم و رمان می‌خواندم و صبح هم، همان‌طور خوابیده‌- ‌نخوابیده به دبیرستان می‌رفتم. رمان‌های داستایفسکی و تعدادی از داستان‌های کافکا را اولین‌بار در همان دوران خواندم. همین زمینه علایق ادبی، جاذبه‌ ایشان را برای من بیشتر می‌کرد؛ ایشان در آن دوران هم زیاد می‌نوشتند. نوشته‌هایشان را با هم می‌خواندیم و در یک فضای مشترک روحی سهیم می‌شدیم.

در دوره زندگی مشترک، آیا با آوینی همکاری داشتید؟ علاقه‌مندی شهید به غیر از فیلم و آنچه می‌نوشت، در چه زمینه‌هایی بود؟
زندگی مشترک ما یک سال پیش از انقلاب شروع شد و اولین فرزندمان در خرداد ٥٨ به دنیا آمد. من در آن زمان دانشجو بودم و درس و رسیدگی به فرزندمان مجالی برای مشارکتم در امور فرهنگی باقی نمی‌گذاشت. تا سال ٦٣ صاحب سه فرزند شده بودیم. تدوین مستندهای جهاد سازندگی و بعدتر، تدوین و نوشتن متن و گویندگی برای برنامه‌های هفتگی مستند روایت فتح سبب شده بود ایشان بیشتر شب‌ها را هم در منزل نباشند؛ طبیعتا من مشغله زیادی داشتم و نمی‌توانستم با ایشان همکاری کنم. با پایان جنگ و شروع‌به‌کار ایشان در ماهنامه سوره، دوره جدیدی آغاز شد. فرصتی برای باهم‌بودن داشتیم و درباره مقالاتی که می‌نوشتند و مباحثی که در آنجا مطرح می‌شد، گفت‌وگو می‌کردیم. در این دوره بود که دغدغه‌های فرهنگی‌شان را پی گرفتند. سینما، خصوصا بعد از تجربه عملیِ ساختنِ بیش از صد مستند، به یک دغدغه جدی تبدیل شده بود و در این راستا برای بازبینی نظراتشان درباره سینمای غرب، پیگیر آثاری بودند که نسخه ویدئویی آنها به‌سختی فراهم می‌شد. برای نوشتن مقاله «عالم هیچکاک» شب‌ها یک بار فیلم‌ها را با هم می‌دیدیم و من دیالوگ‌هایش را ترجمه می‌کردم. یک بار دیگر هم به‌تنهایی و با تمرکز بیشتر آنها را تماشا می‌کردم. در آخرین سال پیش از شهادت، این نوع امتداد پیدا‌کردن افکار و دغدغه‌های هنری و خصوصا سینمایی‌شان تا محیط خانه و گفت‌وگوکردن درباره آن به‌وضوح بیش از گذشته شده بود تا آنجا که زمینه را حتی برای فعالیت مستقل من در حوزه نوشتاری سینما و نوشتن نقد فیلم فراهم کرده بودند.

چقدر از تصاویر و قرائت‌هایی که از شخصیت مرتضی آوینی ترسیم و بازگو شده، به حقیقت نزدیک‌تر است؟ اصلا چرا ایشان تا قبل از تاریخ شهادت به این درجه از شهرت نرسیده بود؟
به نظر می‌رسد مقصود شما از عبارت این درجه از شهرت، مشخصا معطوف به روزگار فعلی است. در زمان فعالیت فرهنگی سیدمرتضی آوینی، نه شهرت معنای مستقل و جایگاهی را داشت که در سال‌های اخیر به‌واسطه تعدد اقسام رسانه‌های دیجیتال و غیردیجیتال، پیدا کرده و نه اساسا جامعه طالب چنین شهرتی بود. علاوه بر این مرتضی آوینی به نحوی باطنی و جدی از شناخته‌شدنِ ساده نیز پرهیز می‌کرد چه رسد به شهرت. تا قبل از پایان‌گرفتن جنگ، اشتغال اصلی‌ او مستندهای روایت فتح بود که بدون تیتراژ از تلویزیون پخش می‌شد. قرار نبود نقش و نام افراد گروه برنامه‌ساز مشخص شود. حتی در زمان پخش دومین دوره روایت فتح که در سا‌ل‌های پس از جنگ و تحت‌عنوان «شهری در آسمان» از تلویزیون پخش می‌شد و دیگر آمدن نام افراد در تیتراژ پایانی برنامه، قبح سابق را نداشت و مرسوم شده بود، همچنان به همان شیوه قدیمی اکتفا می‌کرد که در آن نامی از افراد سازنده نمی‌آمد و صرفا نوشته می‌شد کاری از گروه روایت فتح و به ادامه این شیوه اصرار داشت. آن شهرتی که مورداشاره شماست، اساسا مربوط به بعد از شهادت ایشان است. این مستندها و خصوصا صدای شهید جایی ماندگار در قلب و روح عامه مردم پیدا کرده بود که بعد از شهادتش به شکل یک سوگواری جمعی عظیم ابراز شد. اهالی فرهنگ، به‌ویژه اصحاب مطبوعات هم بعد از شوکِ واردشده و مواجهه با چهره مشهور جدیدی که نه می‌توانستند نادیده‌اش بگیرند و نه می‌توانستند تخریبش کنند، باید موضع‌گیری می‌کردند. اکثر مخالفان تفکری که در ماهنامه سوره ارائه می‌شد، به نفعشان بود که در جبهه تمجیدکنندگان قرار بگیرند.
در پاسخ به بخش دوم سؤالتان، معمولا با یک قرائت رسمی مواجهیم که هم حقیقی است و هم نیست. حقیقی است چون بخشی از شخصیت او را به‌درستی نمایان می‌کند، و غیرحقیقی است چون سایر وجوه را پنهان می‌کند.

وقتی خبر شهادت را شنیدید، واکنش شما چه بود؟ برای ادامه مسیر زندگی خود و فرزندانتان چه تصمیمی گرفتید؟ فضایی را که بعد از شهادت آوینی به راه افتاد، چطور تفسیر می‌کنید؟
خبر را کم‌کم به من دادند. اول گفتند یک پایش را از دست داده. خدا را شکر کردم که ذهنش سالم است، حنجره‌اش سالم است. به گمانم از ابتدا شیفته روحش بودم. دست و پا می‌توانست که مهم نباشد. بعد که تمام خبر را شنیدم، روی پله‌های داخل خانه نشستم و فکر کردم که او هست، برای همیشه. عکسش رفته روی مین و معدوم شده. از خودش آموخته بودم که به عکس دل نبندم.خبر را موقعی دادند که بچه‌ها مدرسه بودند. همه ذهنم متوجه این شد که چطور به آنها بگویم، به بچه‌های هشت، ٩ و ١٤ ساله. تازه این پیش از آن بود که مرتضی آوینی مشهور را بشناسم. قبل از تعطیلی مدرسه به‌نوبت رفتم دنبالشان و در راه خانه به‌هرحال یک‌جوری بهشان گفتم. اما بعد به خانه‌ای رسیدیم که نمی‌شناختیمش. نمای خانه پر شده بود از پلاکاردهای سیاه.بعد از آن تمام تلاشم این بود که محیطی امن برایشان ایجاد کنم. ایجاد امنیت روانی در خانه بعد از این ضربه سهمگین و در شرایطی که آن میزان هیاهوی غیرقابل‌درک برای بچه‌هایی در این سنین در بیرون وجود داشت، به نظرم خیلی مهم بود. در ضمن می‌خواستم تبدیل شوند به انسان‌هایی که استقلال فکری و شخصیتی داشته باشند. برای رسیدن به این منظور هم چاره‌ای نبود جز نوعی خلوت‌گزینی و بودنِ در سایه.

بعد از شهادت چه اتفاقی رخ می‌دهد که چهره آوینی را برجسته‌تر از زمان حیات او جلوه می‌دهد؟ شما این موضوع را قبول دارید؟ ثانیا، چرا تا زمان شکل‌گیری قرائت رسمی از آوینی، خانواده وارد عمل نشد تا مانع از ایجاد این کلیشه شود؟ البته فرزند شما یعنی کوثر آوینی حفظ وضعیت زندگی در شرایط عادی و طبیعی از طرف شما را دلیل این موضوع عنوان کرده است. اما حقیقت چیست؟آیا دلیل عدم ورود، همین بزرگ‌نمایی یکباره درباره آوینی نبود و اینکه احتمالا شما هنوز به تحلیل درستی از این شرایط جدید نرسیده بودید؟
اولا من با این نظر شما موافق نیستم که درباره شهید آوینی بزرگ‌نمایی اتفاق افتاد. برعکس، او بزرگ بود و بزرگی‌اش بعد از شهادت از پرده بیرون افتاد. احتمالا منظورتان این است که تصویر خاصی از او بزرگ شد. بله، تصویری از او را که مطابق میلشان بود، قاب گرفتند و بزرگ کردند. رویکردشان هم سیاسی بود. به لحاظ سیاسی به نفعشان بود که این تصویر را قاب بگیرند، محدود و محصورش کنند. این بزرگ‌ترین ظلم در حق یک متفکر و هنرمند است. اینکه تغییر را که ذاتِ تفکر است، نفی کنند و از یک متفکر یک ایدئولوگ بسازند. فرهنگ در کشور ما به‌شدت سیاست‌زده است و به همین دلیل وقتی از تغییر در تفکر شهید آوینی صحبت می‌شود، گروهی هراسان می‌شوند و جبهه‌ می‌گیرند. گویی مصداق تغییر و تکامل، موافقت یا مخالفت با فلان جناح سیاسی است.در آن دوران، رسانه‌ها هم این‌قدر تکثر نداشتند. حضور در هریک از رسانه‌های موجود به‌منزله حمایت از نوعی تفکر سیاسی رادیکال تلقی می‌شد و من حاضر نبودم در این بازی‌ها شرکت کنم، آن‌هم به قیمت تضعیف سلامت روانی خانواده.

درعین‌حال آمادگی قرارگرفتن در شرایطی را نداشتم که شهید آوینی را با آن میزان خلوص و پرکاری و ازخودگذشتگی و فعالیت‌های بی‌نظیر فرهنگی در جهت پیشبرد اهداف انقلاب، از خود رانده بود.
البته تفکر بنا بر ماهیت خود تاب محدودیت ندارد و قاب‌ها را می‌شکند. امروز بعد از ٢٣ سال و با وجود تمام کلیشه‌سازی‌ها هنوز درباره شهید آوینی و نظراتش بحث می‌کنیم و نظراتش را چالش‌برانگیز می‌یابیم. این به معنی زنده‌بودن تفکر و جانگرفتن آن در قاب خاطره‌ها و پشت ویترین‌هاست.

دعواهای مخالفان و موافقان شهید تا چه اندازه رنگی از واقعیت دارد؟ تأثیرگذاری مجله سوره در فضای آن زمان، چه میزان بود که بتواند به این دعواها منجر شود؟ گفته شده سوره در آن مقطع اغلب خمیر شده است؟
در آن دوره سوره، تنها نشریه فرهنگی متعلق به جبهه انقلاب بود که پشتوانه فکری محکمی داشت و فارغ از تیراژ و میزان فروش در میان اصحاب مطبوعات اعتبار پیدا کرده بود و واکنش‌های طیف‌های مختلف فرهنگی را برمی‌انگیخت. انتظار موافقان این بود که مجله سوره در مسائل فرهنگی بر اساس یک تقسیم‌بندی خودی و غیرخودی موضع‌گیری‌کند، درحالی‌‌که آوینی آیین‌نامه‌ای عمل نمی‌کرد، راه بحث و گفت‌‌وگو را باز می‌گذاشت و معتقد به ایجاد فضایی برای تبادل افکار در مجله بود. این برای نشریات ایدئولوژیکی که آوینی را با خود همسو می‌دانستند، قابل‌تحمل نبود. خودشان را معیار تشخیص حق از باطل می‌دانستند و خودشان طبعا حق بودند. این تقسیم‌بندی هم که رادیکال بود و دو وجه بیشتر نداشت، در نتیجه بر پیشانی مجله سوره و سیدمرتضی آوینی بی‌پروا مهر باطل زدند.

آیا شما چهره‌ای از آوینی را قبول دارید که در زمان دولت آقای هاشمی رفسنجانی مخالف سیاست‌های فرهنگی است و یکی، دو سال نزدیک به شهادت، این مخالفت تغییر ماهیت می‌دهد؛ که ظاهرا به دلیل حشرونشر‌های درون مجله سوره بوده است.
چنین چیزی را اصلا قبول ندارم. اصولا معتقد نیستم که تغییر ماهیتی در نظراتشان رخ داده. تفکراتشان بسط و گسترش پیدا کرده و در این سیر تکاملی طبعا به صورت نظرات متفاوت جلوه کرده و ابراز شده است.در مجله سوره آدم‌هایی از طیف‌های مختلف رفت‌‌وآمد داشتند اما تا آنجا که می‌دانم او بود که آنها را جذب کرده بود و نه برعکس. در واقع او بود که توانست برای مدتی کوتاه جمعی ناهمگون را برای کار در مجله دور هم جمع کند که بعد از شهادتش آن جمع از هم پاشید.

آیا شما هم با دخترتان هم‌نظر هستید که آوینی قبل از انقلاب همان آوینی بعد از انقلاب است که در حال طی‌کردن یک سیر تکاملی بوده است؟ یعنی آوینی قبل و بعد از انقلاب تغییر نکرده و فقط سیر تکاملی را طی کرده است؟
هم به عنوان کسی که سال‌ها در کنارش زندگی کرده و شاهد سیر و سلوکش در پیش از انقلاب و بعد از آن بوده، هم به عنوان کسی که نوشته‌هایش را در هر دو دوره مطالعه کرده، و هم به عنوان کسی که از دور او را در مقام یک متفکر می‌بیند، معتقدم تنها یک آوینی داریم که سیر تکاملی را طی کرده است. بله، نظر من و دخترم در این مورد یکسان است.

اوضاع نشر واحه چگونه است؟ با مؤسسه شهید آوینی یا مؤسسه روایت فتح ارتباطی برقرار شده یا وضعیت به همان شکل سابق است؟
به‌تدریج داریم کار را گسترش می‌دهیم. تعدادی از جامع‌ترین و پخته‌ترین نوشته‌های آوینی در قالب تک‌نگاری زیر چاپ است که در نمایشگاه کتاب امسال ارائه می‌کنیم. خواسته‌ایم تصاویر متعددی از او در قاب‌هایی متفاوت دیده شود تا شاید در کنار هم آوینی واحدی را بسازند. با مؤسسه شهید آوینی، ارتباطی نداریم. با مؤسسه روایت فتح هم به فراخور نیاز ارتباطات محدودی داشته‌ایم.

منبع:شرق

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن