باشگاه خبرنگاران تسینم «پویا» - احسان زیورعالم
برای بسیاری از تئاتربینها پر بودن تالار اصلی محراب تبدیل به یک توهم شده است. سالن مظلومی که پشت درختان چنار تقاطع ولیصعر - امام خمینی (ره)، دیگر از محرابش بر سر درش چیزی باقی نمانده است، این روزها میزبان نمایشی است که در کمال تعجب نه تنها صندلیهاش مملو از تماشاگر است که بالکنش نیز به خود تماشاگر میبیند.
گروه دماوندی با نمایش «کلهپوکها» نوشته نیل سایمون، نویسنده کمدی آمریکایی، داستان روستاییان احمق اوکراینی را به تصویر کشیدهاند. مردم منشا حماقت خود را نفرین کنت روستا میدانند. با ورود معلمی از دنیای خارج از روستا و افتادن مهر دختر پزشک روستا در دل او، همه چیز به سمتی میرود تا طلسم این حماقت شکسته شود.
نمایش سایمون مناسب نمایشهای بورلسک است. تقلید و رقص و آواز، چیزهایی است که میتواند کمدی شلوغ سایمون را مزین کنند. هومن رهنمون، کارگردان نمایش، این نکته را به خوبی دریافته است. نمایش او در وهله نخست خروج از فرم معمولی بازیگر و ورود با قالبی است که واقعیت ندارد. این شق با وضعیت روستا همخوانی دارد. در نمایشی که به دلیل موهومی در حماقت به سر میبرد، میتواند به شکل غیرمنطقی شخصیتهایی خارج از عرف داشته باشد. اگرچه در نمایش «کلهپوکها» چندان با شخصیت به معنای اعلا سروکار نداریم.
«کلهپوکها» محفل تیپهاست و فاصله میان این تیپها چندان زیاد نیست. همه به واسطه احمق بودن شبیه یکدیگرند، حال یکی بیشتر و دیگری کمتر. پس رهنمون در اینکه بازیگرانش با لباسها و گریمهای مشابهی دیده میشوند، راه درستی در پیش گرفته است. در این میان تنها یک معلم است که برجسته و بارز است. معلم برخلاف مردم روستا، لباس تیره به تن دارد و کلاه به سر میگذارد. این مساله موجب تباین میان جهان بیرون و درون روستا میشود. در اینجا خرد جدی و سیاه و سفید است و نابخردی رنگی و شاد.
رهنمون ذات کمدی نمایش سایمون را درک کرده است؛ ولی شاید برخی شوخیهای زبانی سایمون چندان در زبان فارسی خندهدار نباشد. پس او سراغ تکنیکهای تئاتر بورلسک رفته است و فضای نمایش را با موسیقی و آواز و حرکت پر کرده است. آغاز و پایان نمایش با یک آواز نسبتاً طولانی مزین شده است. مشخصه مهم آوازها و حرکات، تعداد زیاد بازیگران است و برگ برنده نمایش نیز همین است. در واقع هر جا نمایش پر بازیگر است، ریتمش تند و کمدی کار پررنگ میشود و هر جا تعداد بازیگران به حداقل نزدیک میشود، نمایش از تب و تاب میافتد و دیگر برای شوخیها، خنده چندانی نمیکنید.
شاید بخشی مهمی از این مشکل نمایشنامه بازگردد. نمایشنامهای که به شدت درگیر عشق و عاشقی است و قصهاش قرار است با یک مثلث عشقی پیش رود. با کمی دقت میشود فهمید سردترین بخشهای نمایشنامه تقابلهای دوتایی معلم و معشوق یا معلم و کنت است. در عوض صحنه نهایی که توأم با ازدواج است، با اکثریت بازیگران همراه است، شکل موفقی از یک تئاتر بورلسک را عملی میکند.
البته نمایش رهنمون خالی از ایراد هم نیست. زمان طولانی نمایش میتوانست کوتاه شود. تصویر تکراری حرکت بیکلام بازیگران - به خصوص بازیگران حرکت - میتوانست حذف شود. در فواصل میان پردهها حرکت از چپ به راست یا برعکس بسیار زیاد است. حرکتهایی که چندان به پیش بردن نمایش کمکی نمیکند و تنها تصویری از جنس حماقت مردم روستا را تکرار میکند. این مساله به جایی بازمیگردد که نمایش رهنمون از قدرت بالای زیباشناسی رنج میبرد. برای مثال در طول نمایش یک پرده سفید با سایههایی بر آن استوار است. هیچ تغییر و تبدلی ایجاد نمیشود و تا انتها کسی با پرده کار ندارد. لزوم وجود این پرده با آن سایههای بیربط چیست؟
جواب خاصی پیدا نمیشود. اگرچه فقدان پرده میتوانست عمق صحنه به نمایش دهد و اساساً به سبب نبود دکور کلی در نمایش، وجودش بیاثر و خنثی است. این عدم قدرت زیباشناسی در موسیقی نیز تداعی میشود. با وجود آنکه نمایش «کلهپوکها» به هیچ عنوام شباهتی با نمایشهای آزاد ندارد؛ ولی استفاده از یک کیبورد و اصوات کلیشهای برای صحنههای کمیک، دیگر آن زیبایی گذشته را ندارد - اگرچه به نظر هیچگاه نیز چنین ادعایی نداشته است. میشد با یک موسیقی متناسب با نمایش، برای مثال موسیقی فولکوریک اوکراینی یا روسی نمایش را تقویت کرد که به دست آوردنشان در این روزها چندان مشکل نیست.
با این حال رهنمون با «کلهپوکها» کار بزرگی کرده است. او با جوانان جویای نمایش کاری کرده است که سالهاست بزرگان تئاتر تواناییش را نداشتند و شاید با دنبال کردن رویه او، تالار محراب عاقبت از این خواب طولانیمدتش برخیزد.
انتهای پیام/
دیدگاه شما