کمکم داشتیم به سوره عادت میکردیم که بساط «تحریریهی چهارم»ش هم برچیده شد. گویا نقدهای عدالتمحور سوره به مذاق رئیس وقت حوزهی هنری خوش نیامده و برای همین نسخهی ختمش را پیچیده بود. همان روز یکی از دوستان میگفت که وحید جلیلی به جناب «بنیانیان» گفته بود که حاضریم حتی بدون دریافت حقوق هم کار کنیم. اما مدیریت محافظهکار حوزهی هنری را چه توان در افتادن با نهاد قدرتمندی چون رسانهی ملی یا شورایعالی انقلاب فرهنگی و الخ. این شد که سوره، در نیمهی راه ماند و از دلش البته «راه» متولد شد.
باری، اخراج بچهها از سوره و حوزهی هنری، اگر چه در «ظاهر» تأسفبرانگیز و ناراحتکننده بود اما موجب شد تا «حزبالله» باز هم بفهمد که برای تبلیغ انقلاب اسلامی، باید در ابتدا «ناامید» شود. ناامیدی از نهادهای رسمی و دولتی. این ناامیدی خود، اولِ «امید» بود. اولِ «راه». به قول استاد رحیمپور ازغدی برای کار در راه انقلاب اسلامی نباید منتظر نهادهای محافظهکار ِ رسمی شد. اصلا نهادهای رسمی نتوانستند خود انقلاب اسلامی را بفهمند تا چه رسد به تبلیغ در راه آرمانهای آن.
این چنین شد که وحید جلیلی و دوستانش، به فکر راهاندازی مجوعهای فرهنگی خارج از دایرهی نهادهای رسمی و دولتی شدند. چیزی که ما امروز آن را به نام «دفتر مطالعات جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی» میشناسیم. «راه» به جای سوره، راه افتاد. با همان دغدغهها و آرمانها: تشکیل جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی از داخل تا خارج. از تهران تا لبنان. از آفریقا تا آمریکا.
شاید اگر آن روزها مسئولین تراز اول فرهنگی کشور میدانستند که «بچه حزباللهی» به همین راحتی میدان را خالی نمیکند و در نمیرود، هیچگاه بساط وحید جلیلی را از حوزهی هنری بر نمیچیدند. حداقل فایدهاش این بود که وحید جلیلی مجبور بود برای حفظ آبروی حوزهی هنری هم که شده، مقداری در نقدهایش احتیاط بیشتری کند. اما حالا دیگر وحید جلیلی ِ بُریده از همهی نهادهای رسمی و دولتی میتوانست با خیال راحت نقدها و مطالبات خود را از مسئولین فرهنگی کشور پیگیری کند.
شاید اگر وحید جلیلی در دلِ همان نهاد رسمی میماند نه «راه»ی متولد میشد نه دفتر مطالعات فرهنگیای، نه برگزاری کلاسهای فیلمنامهنویسی و تدوین و مستندسازی، نه تولید دهها محصول فرهنگی، و نه حتی جشنوارهای به نام «جشنوارهی مردمی فیلم عمار» که حالا شده آینهی دق همان مسئولین فرهنگی تکنوکرات و البته طبقهی بیخاصیت روشنفکر. اما همهی اینها شد و حالا دیگر دفتر مطالعات جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی، چیزی فراتر از نشریهای به نام سوره است.
واقعیت این است بسیاری از همنسلیهای من که «مرتضی آوینی» را درک نکردهایم و از او چیزی جز «روایت فتح» و نریشنهای آسمانیش نمیدانستیم، «سوره»ی وحید جلیلی موجب آشنایی بیشتر ما با آوینی شد. بازنشر و بازخوانی برخی از مطالب و مطالبات و آرمانهای سید شهیدان اهل قلم در سورهی دوران سردبیری وحید جلیلی موجب شد تا خیلی از بر و بچههای دانشجو و طلبهی جوان، به سمت سایر دستنوشتههای شهید آوینی گرایش پیدا کنند. خواندن همان چند شماره از سورهی وحید جلیلی کافی بود تا نگارنده به شوق خواندن سایر مطالب شهید آوینی، همهی آثار این شهید را با هم بخرد. جلیلی باعث شد تا عَلَم بر زمینماندهی حزبالله در عرصهی هنر و ادبیات، مجددا برافراشته شود.
تفاوت نگاه وحید جلیلی با بسیاری از مسئولین فرهنگی و نهادهای رسمی کشور در همانی است که خود او بارها به آن اشاره کرده است. نگاه «فرصت محور» در برابر نگاه «تهدید محور». اکثر مسئولین فرهنگی کشور دارای نگاه تهدید محور هستند. آنها فقط میتوانند متوجه تهدیدها و خطراتی که انقلاب اسلامی با آن مواجه است بشوند. چه از نوع داخلی و چه از نوع خارجی. آنها «دشمنشناسان» خوبی هستند. مختصات «جبههی دشمن» را میدانند. فراماسونری و شیطانپرستی و عرفانهای نوظهور و جنبش سبز و زرد و قهوهای را خوب میشناسند. اما از شناخت «جبههی خودی» غافلاند. در حالیکه وحید جلیلی معتقد است «فرصت»هایی که انقلاب اسلامی به وجود آورده و در پیشرو دارد به مراتب بیش از تهدیدها است. اتفاقا برای اقتدار، پیشرفت و تبلیغ انقلاب اسلامی، این «فرصت»ها است که در اولویت قرار دارند نه «تهدید»ها! این موضوع دقیقا همان چیزی است که بارها توسط حضرت روحالله و سیدنا القائد نیز بیان و توصیه شده است.
از این زاویه، با همهی حقی که آوینی بر گردن بچه حزباللهیها دارد – و اگر به برخی از دوستان برنخورد- باید بگویم که وحید جلیلی کارهایی را انجام داد که شهید آوینی از عهدهی انجام آن بر نیامد. (البته شهادت زودهنگام آوینی، شاید یکی از این دلائل بود) اگر شهید آوینی با «انتشار» سوره و «تولید» روایت فتح، علم حزبالله در حوزهی هنر و ادبیات را بلند کرد، جلیلی اولا علم بر زمینماندهی آوینی را بلند کرد؛ ثانیا و از آن مهمتر جلیلی فراتر از تولید، دست به «جریانسازی» در حوزهی هنر و ادبیات انقلاب زد.
حرکت به سمت تشکیل جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی در سراسر کشور، برگزاری کلاسهای گوناگون هنری، تربیت نیروهای انقلابی متخصص و بالاخره برگزاری «جشنوارهی مردمی فیلم عمار» آن هم نه در تهران، که در سراسر کشور، موضوعات بسیار مهمی است که جلیلی با توکل به خدا و اهل بیت(ع) و با روحیهی «انقلابیگری»، آنها را انجام داد و کار را بدانجا رساند که رسانهی ملی که تا سال گذشته هیچگونه خبری از آن منتشر نمیکرد، حالا مجبور است برای پاسخ به افکار عمومی جامعه، اخبار این جشنواره را هر شب پوشش دهد. و بیتردید تا چند سال دیگر خواهید دید که حتی هنرمندان طیفهای روشنفکری نیز مجبورند برای زنده ماندن خود در عرصهی هنر، در این جشنواره شرکت کنند.
البته اینها به این معنی نیست که وحید جلیلی و اقدامات او، عاری از معایب و اشکالاتی نیست. اتفاقا او و دوستانش برای آنکه به درد همان نهادهای رسمی فرهنگی مبتلا نشوند، باید دائما «خود نظارتی» و «ارزیابی» داشته باشند. ولی یقینا حجم محاسن و اقدامات خوبی که او انجام داده است آن قدر هست که معایب در برابر آنها، خیلی به چشم نیاید.
همهی این سیاهه بر آن بود تا به اندازهی خود و از طرف همهی دوستان انقلابی اهل رسانه، از وحید جلیلی تشکر کند و خدا قوتی به او بگوید. از خداوند میخواهیم که هر روز بر توفیقات وحید جلیلی و بچه حزباللهیهای اهل رسانه بیفزاید و در این راه، امثال او را مستدام بدارد.
دیدگاه شما