تاریخ : 12. دى 1391 - 17:09   |   کد مطلب: 1860
جایزه گلشیری یکی از معدود جوایزی که توانسته بود به طور کج‌دار و مریز به روند خود ادامه دهد و هر ساله مبلغ آثاری در تعارض با ارزش‌های انقلاب اسلامی باشد و ...

به گزارش صبح رزن به نقل از «خبرگزاری دانشجو»؛ جوایز ادبی یکی از مهم ترین ابزار برای ایجاد رقابت در راستای خلق اثری تاثیرگذار در حوزه ادبیات داستانی است که با کمک از روش های تشویق ترغیب و بازدارندگی سعی در هدایت و خط دهی به آثار دارند.

 

در متن قیلی راجع به جایزه جلال صحبت کردیم و در این متن می خواهیم جایزه گلشیری را بررسی کنیم.

 

جایزه ای که دارای حواشی فراوان است.

 

رشد قارچ گونه جوایز ادبی در دولت دوم خرداد

 

با روی کار آمدن دولت اصلاحات و در زمان تصدی عطاءالله مهاجرانی بر وزارت ارشاد بعضی از جریانات مخرب جان دوباره گرفتند.

 

با گسترده شدن سفره تساهل و تسامح دراین دولت رشد قارچ گونه جوایز ادبی شروع شد که اکثر قریب به اتفاق آن ها درصدد معرفی و ترویج نویسندگان دین گریز مخالف نظام و بعضا برانداز برآمدند.

 

این جوایز عموما توسط عوامل سکولار عرصه فرهنگ و ناشران فعال در این حوزه مثل نشر چشمه و مرکز راه اندازی شدند

 

تاثیرگذاری دلخواه بر افکار و اندیشه های قشر فرهیخته جامعه و حتی عموم مردم از اهدافی بود که بنای جوازی چون جایزه بنیاد گلشیری را گذاشت.

 

جایزه گلشیری، یادگار نحس اصلاحات!

 

یک سال پس از فتنه 88 و تسلط نگاه لیبرالیستی بر بسیاری از سیاست‌های فرهنگی برخی از مسئولان دولتی بسیاری از جریان‌های مخالف نظام، جان تازه‌ای گرفته و به فعالیت پرداختند. در این راستا یکی از معدود جوایزی که توانسته بود به طور کج‌دار و مریز به روند خود ادامه دهد و هر ساله مبلغ آثاری در تعارض با ارزش‌های انقلاب اسلامی باشد، جایزه «بنیاد هوشنگ گلشیری» است.

 

به رغم اینکه مسئولان بنیاد، مجبور شدند محافل خود را از مراکز دولتی به منازل شخصی و به طور محدود انتقال دهند و حتی در دوره هشتم و قبل از انتخابات ریاست جمهوری دهم، با عدم برگزاری جایزه در اعتراض به سیاست‌های فرهنگی جمهوری اسلامی نقش به سزایی در فتنه از خود به نمایش بگذارند، لکن تاکنون توانسته‌اند همچنان نام خود را در عرصه ادبیات جبهه معارض انقلاب حفظ کنند و در قالب یک اپوزیسیون ادبی به فعالیت خود ادامه دهند.

مبنای بنیاد گلشیری، تعارض با انقلاب اسلامی

هوشنگ گلشیری، مبتذل‌نویس قهار، می‌خواست در مقابل سیاست‌های جمهوری اسلامی و جایزه کتاب‌های سال به تاسیس یک جایزه ادبی اقدام کند اما در سال 1379 سرطان ریه گرفت و درگذشت.

پس از مرگ او همسرش، فرزانه طاهری، به همراه تعدادی از اعضای کانون غیرقانونی و منحله نویسندگان ایران، ‌برای آنچه که خود زنده نگه داشتن راه گلشیری می‌نامند، بنیاد گلشیری را تاسیس نمودند و هر ساله اقدام به برگزاری مسابقه داستان‌نویسی و اهدای جوایز ادبی می‌کنند.

 

این بنیاد عملا به محفلی برای تبلیغ و تشویق آثار نویسندگان جوان و معارض تبدیل شده است و معمولا از آثاری که در آنها مفاهیم ضد دین و ضد اخلاق است، استقبال می‌کند.

در واقع محتوای آثار منتخب بنیاد گلشیری، تماما حول محورهایی چون ابتذال و اباحه‌گری، مخالفت و عناد با نظام، سیاه‌نمایی و القای بدبینی نسبت به جامعه و ... می‌گردد و مسلما چنین جایزه‌ای هیچ هویت علمی – ادبی برای خود به جای نگذاشته است و تنها به جریان‌سازی فکر می‌کند. همانگونه که شخص هوشنگ گلشیری هم به شاگردپروری و جریان‌سازی علاقه بسیار داشت و البته شاگردان او در این سال‌ها چه متعهدانه راه استاد (!) را ادامه داده‌اند.....

هوشنگ گلشیری؛ راس هرم ابتذال

 

یکی از رئوس مبتذل‌نویسی در عرصه ادبیات داستانی معاصر «هوشنگ گلشیری» است. در تبحر وی در اشاعه ابتذال همین بس که گلشیری در آثارش به صورت دقیق و فسادانگیزی به تشریح اعضا و اندام زنان می‌پردازد که نمونه بارز آن در کتاب شازده احتجاب است.

گلشیری کسی است که در زمان طاغوت فرصتی یافت تا از درون به حرمت‌شکنی‌های خود،‌ هماهنگ با هنر و ادبیات مستهجن و فرمایشیس دوران ستم شاهی اگر چه با نقابی از روشنفکرنمایی، شتاب و گستاخی بیشتری ببخشد و شاید اگر در بهمن ماه 57، انقلاب اسلامی چرخه طوفان تباهی را پس نمی‌راند، گلشیری چند شازده احتجاب دیگر را به کارنامه داستان‌نویسی خود می‌افزود.

 

داستان‌نویسانی چون گلشیری، هدایت، چوبک و... که واداده لمپنیسم غربی بودند در عرصه‌ای دامن زدند که بایسته و شایسته بود تا جایگاه بهترین متون ادبی و پاک‌ترین واژگان انسانی باشد اما زننده‌ترین پاره‌های ادب‌ستیز را بر شانه ادبیات‌ داستانی معاصر سوار و آن را به گود مقدس ادبیات دیرپای ایران اسلامی فرستادند.

 

آثار گلشیری در پس ردپای بی‌فرهنگی، مجموعه و ملغمه‌ای از رفع تقبیح و در نتیجه تبلیغ و ترویج محرمات مسلم دین مبین اسلام است که خط سیر آن مبتنی بر رواج فرهنگ برهنگی و سست جلوه دادن موازین و مبانی دین اسلام می‌باشد که تاثیرات سوء فرهنگی و مهم‌تر از آن، اعتقادی و دینی را به دنبال دارد.

می‌توان آثار گلشیری را حاصل دست و پا زدن فکری وی در لجن‌زار بی‌فرهنگی و بی‌دینی دانست و به عبارت دیگر منشا و قلمدان این آثار، ذهن کثیف او بوده که آبشخور قلمش محسوب می‌شود، قلمی آغشته به ابتذال که بر لوح پاک و سفید مخاطب جوان، نقش و نگار بی‌دینی، بی‌غیرتی و ابتذال می‌نگارد.

 

آغاز کار گلشیری

 

هوشنگ گلشیری در سال 1316 در اصفهان به دنیا آمد و به واسطه فردی با نام مصطفی‌پور با ادبیات آشنا شد. آشنایی با این فرد معتاد بعدها منتهی به آشنایی وی با انجمن ادبی صائب نیز گردید.

آشنایی گلشیری با این انجمن و در پی آن آشنایی با سیاسیون اصفهان، زمینه ورود هوشنگ گلشیری به حزب توده را فراهم ساخت که به همین واسطه چند روزی زندانی شد.

 

جنگ اصفهان به موازات کانون نویسندگان

گلشیری پس از مدتی، جنگ ادبی اصفهان را به موازات کانون نویسندگان ایران در تهران راه‌اندازی کرد در این باره عبدالعلی عظیمی اذعان می‌کند که گلشیری از همان ابتدای جوانی با اهالی ادبیات سرناسازگاری داشت لکن خود را روشنفکر معرفی می‌کرد و مدعی می‌شد که بیش از هم‌دوره‌ای‌های خود و پیرمردهای ادبیات، می‌فهمد! فخرفروشی این نویسنده مبتکر در برپایی جنگ اصفهان تا جایی پیش می‌رود که مدعی می‌شود حتی توانسته احمد شاملو را نیز به زانو در آورد....

دوستی با دختر انگلیسی و توهین به پیامبر

 

وقتی گلشیری با انجمن فرهنگی ایران و انگلستان ارتباط برقرار می‌کند، مدتی را با دختری انگلیسی به نام باربارا به سر می‌برد. وی در همین ایام در نوشته‌های خویش نسبت به ساحت پیامبر اسلام به اسائه ادب پرداخت و اوج بی‌دینی با بهتر است گفته شود عنادش با دین را مشخص ساخت.

 

گلشیری که به تدریس در دبیرستان مشغول بود به دلیل فعالیت در حزب توده به شش ماه حبس و 5 سال محرومیت از تدریس محکوم می‌شود لکن پس از چند روز آزاد می شود و در اسناد ساواک چنین است که وی در دفاعیات خود به شدت از رژیم دیکتاتور و منحوس پهلوی حمایت کرده و می‌گوید: «.. با عنایت به اینکه بنده هیچ علاقه‌ای به هیچ مکتب یا نحله سیاسی ندارم و از اینکه به هر نحو و هر صورت به عنوان نویسنده سیاسی قلمداد شوم سخت هراسانم تقاضای برائت از اتهامات منتسبه را دارم؛ جاوید شاه، ‌پاینده ایران»

شخصیتی مبارز؟!

 

همفکران گلشیری در تلاشند که از شخصیت وی در قبل از انقلاب، فردی مبارز و مخالف رژیم بسازند اما اسناد موجود نشان‌گر این است که گلشیری در اوایل دهه پنجاه مورد توجه دستگاه فرهنگی طاغوت قرار گرفت و با حمایت‌های فراوان مهرداد پهلبد و مهدی بوشهری، شوهر اشرف پهلوی و وزیر فرهنگ و هنر دربار، مشهور و آثارش تبلیغ شد.

 

این نویسنده مورد حمایت دربار در سال 56 و در زمان اوج‌گیری انقلاب اسلامی به آمریکا رفت و پس از شرکت در طرح بین‌المللی نویسندگی آمریکا به ایران بازگشت و سپس به اصفهان عزیمت کرد.

 

وی در اوج شکل‌گیری انقلاب اسلامی پس از بازگشت به ایران، بی‌توجه به فعالیت انقلابیون و جنایات رژیم طاغوت برای سرکوب آنان در سخنرانی خود در جمع نویسندگان لائیک کانون نویسندگان ایران می‌گوید: «این جلسات به نزدیک شدن افراد به هم کمک می‌کند. همه ما الان شدیدا به طور صنفی کانون می‌اندیشیم.... اگر ما در وقایع عام مملکت، خود را درگیر کنیم و حوادثی مثل کشتار قم و تبریز را تفسیر کنیم کاری غلط است.»

 

عناد با جمهوری اسلامی

 

گلشیری پس از انقلاب اسلامی و در سن 42 سالگی با «فرزانه طاهری»، 21 ساله ازدواج می‌کند.  وی در اوج شکل‌گیری انقلاب اسلامی برای دوری از فعالیت‌های انقلابی و در مخالفت با انقلابیون به کانون نویسندگان ایران می‌پیوندد و در کانون اقدامات شدیدی علیه نظام جمهوری اسلامی انجام می‌دهد.

 گلشیری در بیانیه‌های کانون پس از انقلاب- که به قلم وی نوشته می‌شد- از نظام جمهوری اسلامی به عنوان نظام فاشیستی و ارتجاعی نام می‌برد و با ادعای مبارزه با امپریالیسم، تحریم روزنامه صهیونیستی «آیندگان» توسط امام خمینی(ره) را با بی‌شرمی، آغاز فاشیسم می‌نامد.

 

 وی با همکاری رضا براهنی، محمود دولت‌آبادی، سیمین بهبهانی، غلامحسین ساعدی، باقر پرهام و .... درصدد احیای کانون نویسندگان برآمد و سعی داشت با شعارهای تند و افراطی، رهبری کانون را به عهده گیرد اما موفق نشد و با آغاز اختلافات درونی کانون، همراه با بعضی از اعضاء محفلی خصوصی تشکیل داد که در این محافل به صحبت علیه انقلاب اسلامی و ضد جنگ تحمیلی پرداخت.

 این نویسنده فاسدالاخلاق همراه تعدادی از نویسندگان همفکر خود بیانیه‌ای را در حمایت از کاندیداهای سازمان مجاهدین خلق و منافقین صادر کردند آن‌ها بعد از مدتی حمایت خود از ترورهای کور منافقین و گروه فرقان در شهرهای ایران را نیز اعلام کردند.

 گلشیری در ادامه فعالیت‌های خود در مخالفت با نظام اسلامی در سال 1373 اقدام به جمع‌آوری امضاء از نویسندگان، جهت اعتراض به ممیزی نمود که منجر به بیانیه‌ای از 134 نویسنده با عنوان «ما نویسنده‌ایم» شد؛ سپس به آلمان رفت و با بهره از امکانات خانه‌ هاینریش بل به نگارش کتاب موهن جن‌نامه پرداخت.

 ارتباط با نیروهای ضد انقلاب خارج از کشور به مأموریت از کانون نویسندگان ایران و همکاری با بنیاد فراماسونری پر با دریافت کمک‌های مالی فراوان از سوی شورای فرهنگی وابسته به کشور سوئد جهت انتشار آثار خود از دیگر فعالیت‌های هوشنگ گلشیری است.


 گلشیری از نگاه اعضای ارشد کانون

 

گلشیری، مبتذل نویس قهاری بود که کیس شخصیت وی موجب دوری‌اش از سایر نویسندگان شده بود لکن در سال‌های آخر عمرش تنها نقطه اشتراکش با اعضای کانون نویسندگان ایران- ضدیت با اسلام و اخلاق- منجر به همکاری او با کانون شد و زمینه همکاری افراد نظیر محمد علی سپانلو، محمود دولت‌آبادی، رضا براهنی و .... را با وی فراهم ساخت هر چند این افراد نیز نتوانستند قلم مبتذل و دین گریز گلشیری را پنهان کنند در بین این افراد محمود دولت‌‌آبادی، ضمن اشاره به تاکید بیمارگونه گلشیری بر مسائل جنسی، می‌گوید: گلشیری در آثار خود اسیر مسائل جنسی است؛ بی‌هیچ درک عمیق انسانی از رابطه زن و مرد،

 

 رضا براهنی که به روایت ساواک فردی فاسد الاخلاق معرفی می‌شود نیز درباره قلم مبتذل گلشیری می‌گوید:
گلشیری کسی بود که هیچ حد و مرزی را برای خود در ادبیات قائل نبود و هر چه فکر می کرد حتی از هرزه‌گی‌ها و شهوت‌رانی‌ها بر قلم جاری می‌کرد و متعهد بود وجب به وجب اندام و شهوت‌رانی‌ها را با ریزه‌کاری‌های هنرمندانه بازآفرینی کند و بر واقعیت‌گرایی ویژه خودش هویت ببخشد.

 

شاگردپروری گلشیری

 

بعد از بروز اتفاقاتی که عناد گلشیری با نظام اسلامی را عیان ساخت از دانشگاه اخراج گردید و در کنج عزلت به نوشتن روی آورد. او که میل زیای به شاگرد پروری داشت، اقدام به برگزاری کلاس‌های داستان نویسی نمود که همین یکی از عوامل تاثیرگذاری او بر ادبیات داستانی دهه دوم پس از انقلاب است.

 گلشیری با تدریس ادبیات داستانی در دفتر مجله مفید و سپس با اجاره محلی در تهران و برگزاری کلاس‌های آموزشی، جلسات آزاد ماهانه برای تربیت نویسندگان جوان داشت که اغلب آنان افکار مبتذل و دین گریز استاد خود را به ارث برده‌اند و امروزه در قالب ادبیات داستانی ارائه می‌دهند.


 محتوای آثار گلشیری

 

قلم مبتذل و ضد دین گلشیری نکته غیرقابل انکاری است که خود او نیز در برخی از اسناد و مکتوبات به جا مانده از وی به آن اذعان داشته است و از تمایل خود به مطالب ضد اسلام سخن به میان می‌آورد. در واقع ابتذالات اخلاقی فراوان و ترویج فساد و فحشا شاکله آثار گلشیری محسوب می‌شود.

 آثار این نویسنده قبل از دوم خرداد سال 76 غیرقابل چاپ بود لکن با حضور جناب مهاجرانی در وزارت ارشاد دولت اصلاحات! و به لطف سیاست تساهل و تسامح! کتاب‌های این نویسنده یکی پس از دیگری منتشر و سپس به کرات تجدید چاپ شد.

 آثاری نظیر «شازده احتجاب، نیمه تاریک ماه، جبه خانه و آینه‌های دردار» از جمله مبتذل‌ترین آثار گلشیری است که در سایه دولت اصلاحات بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به چاپ رسیدند. از آنجا که طی چند سال اخیر آثار مبتذل گلشیری، به طور قانونی، جایی در بازار کتاب ندارد، لکن آثار شاگردان وی و منتخبین بنیاد منحوسش توانسته است بار ابتذال عرصه کتاب را به دوش کشد!

 اسطوره‌سازی از مبتذل نویس قهار

 

امروزه دیده می‌شود که همفکران هوشنگ گلشیری در کانون نویسندگان ایران و دیگر پایگاه‌های دشمن در بدنه فرهنگی جامعه، در حال مرجع سازی و مطرح سازی وی به عنوان یکی از مفاخر ادبیات هستند از جمله آنکه یکی از مجلدهای مجموعه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران نمونه‌ای از اقدامات انجام شده است که به بررسی و تبلیغ آثار و ابعاد شخصیت چنین فردی پرداخته و او را به عنوان الگوی داستان نویسی برای نسل امروز و از بزرگ‌ترین افتخارات ادبیات معاصر معرفی کرده است.

 مکتب گلشیری، مخرب‌تر از همکشیان او

 

 هوشنگ گلشیری در سال 1379 پس از ابتلا به بیماری سرطان ریه در بیمارستان ایرانشهر جان سپرد.

 

 باید گفت که گلشیری نویسنده‌ای پرکار نبود اما انگیزه کار تشکیلاتی، نوعی حزب‌گرایی ادبی و میل به شاگردپروری داشت و عامل اصلی تاثیرگذاری او بر ادبیات داستانی دهه دوم پس از انقلاب ایران، همین امر بوده است.

 حرکتی که گلشیری در جنگ اصفهان آغاز کرد، در قلمرو ادبیات داستانی و کلیت شرایط فرهنگی، حاصلی جز تعمیق پریشانی، واقعیت ستیزی، ترویج ظاهرگرایی وهم‌آلود، تعهد گریزی و آرمان ستیزی ویرانگر نداشت.

 در سال‌های پس از انقلاب به خصوص پس از پذیرش قطعنامه، به صورت یک جریان ادبی فرمالیست، تکنیک زده، ظاهرگرا، تفکر ستیز و غفلت آفرین ظاهر گردید.

 

 این رویکرد را می‌توان مخرب‌ترین و خطرناک‌ترین گرایش ویرانگر برای فرهنگ، تفکر و هویت فرهنگی جامعه و البته نیرومندترین بستر ادبی برای ترویج اباحه‌گری و یقین زدایی نئولیبرالی- که به شدت مطلوب و مورد توجه امپریالیزم جهانی، سرمایه‌داری داخل و نیروهای مدافع نظام جهان سلطه است و بسترساز جریان هویت زدایی تهاجم فرهنگی علیه آرمان‌گرایی انقلابی و ایمان دینی دانست.

 آنچه که برجنبه ویرانگر و رویکرد فرمالیستی گلیشری می‌افزاید، کار فعال تشکیلاتی، حزبی و جریان‌سازی از طریق شاگردپروری در قلمرو ادبیات داستانی معاصر است؛ که موجب تعمیق و شدت یابی پریشانی و انحطاط نشات گرفته از هویت برزخی شبیه مدرنیته آن به صورت گسترده و آفت زا شده است به خصوص که این روند از سوی دست اندرکاران بنیاد گلشیری همچنان ادامه دارد.

 در واقع مکتب مبتذل گلشیری، ظرفیت مخرب بسیاری برای یقین، ایمان، هویت معنوی، آرمان‌گرایی، تعهد اعتقادی و ادبی دارد و این ظرفیت بسیار بیشتر از رویکرد رئالیسم متمایل به چپ سایر اعضای کانون نویسندگان چون محمود دولت آبادی و یا حتی رئالیسم وهم آلود و مضطرب غلامحسین ساعدی است هر چند، قدرت و ارزش و توان ادبی آثار گلشیری، در بسیاری موارد، پایین‌تر از همفکران اوست.

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن