صبح رزن به نقل از گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، همسن و سال خودمان است؛ متولد تیر ۶۷. توی عکسهای قبل از جانباز شدنش قامت رشید و برافراشتهای دارد. آقا حبیب عبدالهی یک روز دلش را به دریا می زند و با رفیق صمیمیاش محمد اینانلو و چند نفر دیگر راهی سوریه می شود. میرود برای دفاع و آرمان خواهی. برای استمرار راهی که امام آغاز کرده بود. میرود تا تاریخ را رقم بزند. مثل بچههای دهه شصت در روزهای دفاع هشت ساله. متنی که میخوانید حاصل گفتوگوی صمیمانه ما با حبیب عبدالهی، جانباز مدافع حرم است درحاشیه نمایشگاه مطبوعات؛ دربارهی این روزهایش، جراحات و البته زخم صورت و چشمانش.
«پزشک معالج به من گفت میدانی یک چشمت از دست رفته؟ گفتم بله؛ الهی! رضاً به رضاک. گفت اگر هر دو چشمت را هم از دست میدادی باز هم میگفتی رضاً به رضاک؟! جرأت نکردم بگویم آره؛ گفتم نمیدانم!»
«یک روز برادرم گفت چه حالی داری؟ با این چشمت چه میکنی؟ گفتم بهیاد دیالوگ «میثم تمار» افتادم که به مختار میگفت «مواظب باش زخم چشمت فریبت ندهد!» فکر میکنم دیالوگ خوبی بود؛ زخم در این مسیر برای آدم نشانه است. میگویند کسی میخواست اعتیاد به سیگار را ترک کند؛ با سیگار پشت دستش را داغ میکرد.»
«آن برادر مسلمانی را که پشت موشک تاو نشست و ما را هدف گرفت، حلال کردم. آرزو میکنم یک روز بهراه راست برگردد.»
«چیزی به دل ندارم ولی محکم پای اعتقادم ایستادم؛ میخواهم تا آخرین نفر از تروریستها را نابود کنم؛ هرکسی که بخواهد شمشیر به روی اهل بیت(ع) بکشد؛ هرکه بخواهد دربرابر پرچم امیرالمومنین و اهداف پیغمبر که چیزی جز وحدت امت اسلام نبوده، قدم بردارد جلویش میایستم. فکر نکنید از سر کینه است، نه اینکه چون چشمم از دست رفته بخواهم انتقام آنرا بگیرم. مادرم همیشه میگوید چشم از دست ندادی، بلکه یک چشم بهدست آوردی!»
دیدگاه شما