آخرین اخبار

تاریخ : 4. دى 1395 - 17:38   |   کد مطلب: 21422
گفت و گویی با محمدرضا رعد یکی از پژوهشگران ، فعالین حوزه فرهنگ و سبک زندگی در خصوص شب چله و فصل پر رمز و راز زمستان در شهرستان انجام داده ایم.

 

به گزارش صبح رزن،شب یلدا یا شب چله در تاریخ ایرانیان همراه با اساطیر،خاطرات و افسانه های فراوانی خودنمایی میکند.

 

این شب به عنوان طلیعه و آغازین لحظات فصل زمستان در جغرافیای فکری و فرهنگی کشورمان نقشی تایین کننده و تاثیر گذار در باورها و مردم شناسی ایرانیان دارد.

 

 

در مناطق سردسیر این جایگاه با توجه به در هم آمیختن فرهنگ مردم با سرما به طرز با شکوهی ریشه دار تر است.

در همین زمینه و مسائل مربوط به آغاز فصل زمستان و سبک و نوع مردم شناسی مردم منطقه درگزین  قدیم و شهرستان رزن گفت و گویی با محمدرضا رعد  یکی از پژوهشگران ، فعالین  حوزه فرهنگ و سبک زندگی در شهرستان انجام داده ایم.

این گفت و گو را شاید یکی از جامع ترین اطلاعات در خصوص رفتار،سبک زندگی و نحوه ی برخورد مردمان شهرستان دانست که تاکنون منتشر شده است.

 

 

استاد و مدرس هنر و فرهنگ در شهرستان رزن به ما گفت:از دیر باز به علت سرمای طولانی مدت در منطقه درگزین محوریت اشتغال عمومی در این منطقه به زراعت و دام محدود بوده، و عمدتا با کشاورزی و باغداری انگور و دامداری و عدّه بسیار قلیلی نیز به کسب و کار و دوره گردی گذران عمر می نموده اند.

محمدرضا رعد ادامه می دهد:در این منطقه مهمترین دلگرمی و آسودگی خیال و پشت گرمی سرپرست هر خانواری به ذخیره زمستانی اش بستگی داشت.

 

وی ادامه می دهد: این ذخایر عبارت بود از: محصولات ذخیره مثل گندم و جو در مخازن خانگی "کَندی" (سیلوهای دست ساز خانگی از خشت و کاه گل) و دَشو(دوشاب یا شیره انگور) و اتلیک(گوسفند پرواری خرج زمستانی) و مقداری روغن حیوانی و سیلو یا انبار علوفه دامهایش و از دامها گاو نر شخم زن (سیغیر یا اؤکّوز) که از اهمیت خاص برخوردار بوده و این موارد از نیازهای استراتژیک هر خانواده ای محسوب می شد تا "قیش آستوندان چیخه بیله" و زمستان را بدون مشکل پشت سر بگذارد.

 

 

رعد تصریح کرد:حتی در برخی از روستاهای دامنه الوند (مثل دره مراد بیگ) قبل از فرا رسیدن سرمای پائیز جارچی(پاکار) بر بالای بام مسجد می رفت و خطاب به اهالی جار می زد که: اگر هر کس به اندازه 6 ماه ذخیره زمستانی فراهم ننموده، در روستا نماند و برای نجات خود و خانواده اش به شهر برود!

 

 

وی ادامه داد: به علت طولانی بودن فصل سرما در این منطقه، کسانی که با دیگر افراد و آشنایان در روستاهای اطراف مراوده و دوستی و رفت و آمد خانوادگی داشتند به همدیگر توصیه و گوشزد می کردند که: "بو قیرخ بئیشدن، اؤ قیرخ بئیشه دؤستلوغوموز و فامیلچی لیگیمیز اولماسون". یعنی به خاطر ترس از در راه ماندن و گرفتار سرما و مشکلات شدن از این 45(نیمه پائیز) تا آن 45 (نیمه بهار) رابطه دوستی و فامیلی خود را به حالت رکود در می آوریم.

این مدرس دانشگاه ادامه داد:شاید به همین خاطر باشد که برخی ضرب المثلها و اصطلاحات نیز در این ناحیه بوجود آمده اند، مثلا می گفتند: "شاقّولّادماغا قوزوی وار- شیقیلّادماغا قیزین". این شرح حال افرادی بود که از وضعیت و تمکن خوبی برخوردار بودند. یا گفته می شد: "اگر خدا بیله یه قوز(کنایه از مال دنیا) ویردی شاقّولاّد، قیز (کنایه از برکت و زایش) ویردی شیقّیلّاد، اوغلان(کنایه از پشتوانه و قدرت و کمک) ویردی، بؤرکؤیو قؤز قوی، همی شاقّولّاد و همی شیقّیلّاد. یا گفته می شد: "فلان کسین نمه غصه سی وار، نه وئیجینه گلیری؟ او بیراما کیمین خرجین قویوب باشونوی آستونا" یعنی فلانی چه غمی دارد؟ او مخارج زندگی زمستانی خود را تا عید زیر سرش گذاشته است؟!

 

 

وی افزود: اعتقاد پدر بزرگان و مادر بزرگان بر این بود که از ابتدای پائیز ایام پیش رو را به دسته 18 تایی تقسیم می کردند.، باورشان بر این بود که آب و هوای منطقه قابل پیش بینی و اعتماد نبوده و لذا باید احتیاط لازم را نمود تا محصولات باغی و جالیزی خود را نیز تا آن زمان جمع آوری نمایند تا با یخ زدگی و خسارت مواجه نباشند و کاشت غلات را قبل از هیجدهم مهر می بایستی انجام می دادند.

 

وی دلیل این امر اینگونه بر شمرد که:چون به دلیل سرمای زودرس در شب هیجدهم پائیز یخ بستن ناگهانی آب در طبیعت منطقه از سالیان دور محتمل بوده است.

رعد اشاره میکند :  اگر طبیعت در هیجدهم مهر با یخ زدگی مواجه نمی شد، انتظار یک 18 روز دیگر یعنی سی و ششمین روز پائیز (6 آبان) را قریب به احتمال دانسته و انتظار سرمای شب سی و ششم پائیز را می کشیدند.

وی اظهار کرد:پس از سپری شدن 36 روز از پائیز اگر با سرمای زود رس و یخبندان مواجه نمی شدند، آنگاه دوره زمانی مذکور  قبلی را نصف کرده و لذا در پایان دوره 9 روزه یعنی چهل و پنجمین روز پائیز (15 آبان) منتظر یخبندان و بارش برف می شدند و بزرگان می گفتند: "قیرخ بئیش وقت و وَدادو" یعنی 45 روز از پائیز که برود حدّ و مرز زمستان آغاز شده است.

 

 

اگر مردم منطقه در 15 آبان هم با بارش برف و یخ مواجه نمی شند طول دوره زمانی 9 روز را باز هم نصف کرده و در پنجاهمین روز پائیز سرما و یخبندان به انتظار می نشستند.

 

رئیس سابق اداره ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان تاکید کرد: این مرحله از پائیز یک وعده و نشانگاه زمستانی حتمی محسوب می گردید و چهل روز مابقی پائیز خود یک چله(چهله) انتظاری پیش درآمد زمستان طولانی و مانده تا چله بزرگ محسوب می شد و عمده مردان منطقه این ایام را تا آخر پائیز به عنوان کارگر ساختمانی یا فصلی به شهرهای مناطق گرمتر برای کار و تامین کمک مخارج زندگی می رفتند تا پس انداز و خریدی برای عائله خود فراهم نمایند.

 

 

وی با اشاره به محوریت بزرگترها در دوران گذشته ادامه داد:معمولا بزرگترها به جوانترها توصیه می کردند که: از زمستان نباید ترسید چون به دنبال آن بهار فرا می رسد بلکه باید از پائیز ترسید که به دنبال آن زمستان خواهد آمد. همچنین می گفتند: "یایو یالان قیشی گرچک". یعنی اگر سال تابستان نداشته باشد زمستان داشتنش حتمی است. یا "یاغو یالان قیشی گرچک" یعنی اگر بشنوی یاغی ها حمله کرده اند شاید این خبر صحت نداشته باشد اما اگر شنیدی زمستان در حال هجوم آوردن است، در صحت این خبر شک نداشته باش.  یا اگر سرمای زمستانی چندان خودش را نشان نمی داد و آب و هوا نسبتا مساعد نشان می داد بزرگتر ها می گفتند: قیش اگر بیر گون اولا، گنه اؤز ایشینی گؤرر. یا اگر می دیدند هوا بسیار سرد است، برای کاستن از توقعات می گفتند: قیش گرک قیش لیگین ائیلیه.

وی افزود:قدیمی ها بر اساس گاه شماری قدیمی سی روز آخر پائیز یعنی ماه آذر را بر اساس تقسیم بندی (قوس آیی) ماه یا برج قوس (نهمین برج فلکی از دائرةالبروج) می دانستند و معتقد بودند که سرمای ماه قوس بسیار نافذ و استخوان سوز خواهد بود "شاید هم به همین خاطر می گفتند: "جؤجه نی پائیزین آخرینده سایالّار" یعنی جوجه را آخر پائیز می شمارند".

مردم پژوه در شهرستان رزن اضافه کرد:آنها معتقد بودند که اگر برفی در این ماه بر زمین بنشیند، به عنوان پشتوانه و پایه برف زمستانی بر روی زمین ماندگار و بارشهای بعدی زمستانی نیز بر روی آن نشسته اضافه می شود و برف تا آخر زمستان و حتی بخشی از بهار مهمان طبیعت خواهد بود اما اگر در ماه قوس برفی زمین را نپوشاند در زمستان هرچقدر برف زیادی هم ببارد چندان دوامی نخواهد آورد.

رعد اضافه کرد:در جامعه قدیمی تا چند دهه پیش مردم کرسی را محور و پرگار خانه می پنداشتند و همگی به دور کرسی جمع می شدند و خوردنی و پذیرای ها روی کرسی قرار داده می شد. شب آخرین روز آذرماه که بلندترین شب سال است، شب چله یا یلدا نامیده می شود.

ای سنت دیرینه ایران شب چله                    قارپوز کسرم آدیوه قربان شب چله

 

وی با اشاره به حضور کرسی های شکیل در خانه های روستاییان در منطقه رزن و درگزین افزود:در شب چله همه به خانه بزرگ خاندان خود جمع می شوند.

دور کرسی جای سوزن انداختن نبود. حافظ و شاهنامه و رنگارنگ کریمی و دیوان فانی یا امیر ارسلان و گلستان و ... می خوانند. یا به قصه های عامیانه بزرگترها گوش فرا می دهند. یا آواز محلی (بئیش) می خوانند. عقیده برخی بر این بود که اگر لحاف کرسی پارگی و سوراخ داشته باد و از آن پنبه بیرون زده باشد در چله برف زیاد می بارد.

 

 

رعد با بیان اینکه تنقلات و خوردنی های شب چله بسیار اهمیت داشته است می افزاید:در سالهای نه چندان دور عمده اقلام پذیرائیها (شبچراز یا شبچره) "شؤمشؤراز" در خانه ها را گردو و بادام، مویز و کشمش، سنجد، قوورقا (گندم بوداده و برشته شده) قیسی و توت خشک، قاووت و ریچال(کدوی پخته شده در شیره انگور) باسلوخ (ویژه کدبانوهای خوش سلیقه) که از مغز گرده و شیره انگور و آرد گندم یا نشاسته تهیه می شود، تشکیل می داد.

 

 

وی خاطرنشان کرد:در "شؤمشؤراز" شب یلدا علاوه بر موارد مذکور انار و هندوانه هم به آنها اضافه می شد. انار و هندوانه را مادر بزرگهای خوش سلیقه "آبا"(واژه اصیل ترکی) در داخل کاه یا آرد تا آخر پائیز در "ایچه ری اؤو" (اندرونی) نگهداری می کردند.

 

 

 

مدرس با سابقه ی مدارس استان همدان القاب مادربزرگها و پدر بزرگها و حضورشان در شب چله یک اصل اساسی می داند و ادامه می دهد:

لازم به ذکر است عده ای پدر بزرگ را "آتا" و مادر بزرگ را "آبا" و برخی ها ننه، بعضی هم "خنّه" (خانم ننه) می نامیدند. گاهی میوه هایی مثل سیب پائیزه و شیرینی محلی اگیردک(نوعی نان سرخ شده در روغن از خمیر فطیر که به جای آب از شیر تازه در آن استفاده می گردد) و دانه های انگور شانی ریخته شده در سرکه محلی آورده می شد اما انار و هندوانه حتما جزو مهم ترین اقلام پذیرایی شب یلدا در هر خانه ایرانی می باشد.

 

از آجیل امروزی در شب یلدا خبری نبود بلکه بیشتر از گردو و بادام و سنجد استفاده می شد .اعتقاد عامه بر این است هرکس در شب یلدا هندوانه بخورد در زمستان سردش نخواهد شد و به سلامت زمستان را پشت سر خواهد گذاشت و در تابستان آینده نیز تشنگی نمی تواند او را آزار دهد.

 

 

 

وی افزود:برخی از مردان جوان از مادر بزرگان خوش سلیقه خود می خواستند تا برایشان ترشی "قیلّه سی" (انگور) بیاورد. آنها آنچنان حبه های انگور را با حرص و ولع می خوردند سرکه اش را هم سر می کشیدند که حتی از یک حبه آن هم نمی گذشتند.

"اووینگ" یا آونگ شاخه مو که خوشه انگور بر روی آن آویزان بوده و در انباریها تا زمستان نگهداری می شد، قلم دیگری از پذیرایی یلداست که رعد از آن نام میبرد.

 

 

وی بردن هدایای ویژه برای عروسهایی که تازه به نامزدی در آمده بودند را از دیگر اقدامات قدمای شهرستان رزن  عنوان گرد و افزود:در این منطقه اگر پسر خانواده نامزد داشت خانواده داماد آینده برای نو عروس خود خؤن( مجمعه بزرگی که در آن هدیه طعام و خوردنی و یا پوشیدنی گذاشته و روی آن را با شال قرمز رنگی می پوشانند(خوانچه) مخصوص شب یلدا آماده کرده و به خانه پدری عروس خود می بردند.

 

سپس طبق های آماده را بر سر افرادی که معین شده قرار داده و روانه خانه عروس می کنند و مادر عروس پس از تحویل طبق‌ها، هدایای مانند پول، شیرینی، جوراب پشمی دست بافت و یا دستمال به آنها می دهد. فردای این شب مادر دختر تمام طبق‌ها را در اتاق میهمان چیده و از زنان فامیل برای صرف میوه و شیرینی دعوت می کند.

وی یکی دیگر از مراسم شب چله مردم را  کشتن گوسفند مخصوصی به نام «اتلیک» نام برد و افزود:. روستائیان این گوسفند را در فصل تابستان از بین گوسفندان خود جدا کرده و به خوبی آن را پروار می کنند تا برای زمستان خوب چاق و چله شود.

رعد ادامه داد:گوسفند پروار را سر می بریدند و از آن غذای بسیار لذیذی برای شام شب چله تهیه می‌کردند. این شام را در اصطلاح محلی «اتلیک شامو» می‌نامند.

 

در ضیافت این شام معمولاً هر خانواده همسایه ها و بستگان نزدیک خود را دعوت می‌کند. و با پیازداخ و خرد کردن سیب زمینی و جگر و دل و قلوه گوسفند شام مخصوصی تهیه می کنند.

برخی سیب زمینی را نیز سرخ می کنند که به آن «جگر سوغانداغی» می گویند. گاهی گوشت با "جزلاق" تهیه می کنند در واقع همان غذای جغول بغول معروف است. مابقی گوشت گوسفند در محلی مطمئن و تمیز و سرد آویزان می شد و هر روز بخشی از آن به عنوان آبگوشت و یا دیگر غذاها به مصرف خانواده می رسید.

وی تصریح کرد:در برخی مناطق فارس نشین استان همدان شب یلدا فالی به نام فال سوزن می گیرند به این ترتیب که همه حضار دورا دور اتاق می شینند و زنی سالمند به طور پیاپی شعر می خواند. دختر بچه ای هم پس از اتمام هر شعر بر یک پارچه نبریده و آب ندیده سوزنی می زند و مهمان ها بنا به ترتیبی که نشسته اند شعرهای پیرزن را فال خود تلقی می کنند.

این معلم هنر قصه گویی را یکی از مهمترین دلمشغولی های این شب در منطقه معرفی و تصریح کرد:اگر قصه گوهای محل به هر خانه می رفتند آن خانه مملو از جمعیت اقوام و آشنایان می شد. قصه دیو وپری و ملک جمشید و شاه عباس(جنت مکان) نقل مجلس بود.

 

وی اضافه کرد:مردان پوستین (کولجه) بر دوش و کلاه بر سر ابهت خاصی بر جمع می دادند. خواندن آواهای محلی بئیش به نوبت در بین مردان رایج بود و در پایان هر مصرع و بندی اظهار ارادت حضار از زن و مرد با الفاظ "ساغ اول آغزوی آغروماسون، اوغلویوی تویو اولسون" برای خواننده ابراز محبت و از او تشکر به عمل می آوردند و در پایان خواننده آواز نیز در جواب به حضار عرض می کرد "ساغلوقویوزا". "سیزده ساغ اولون، اوغلویوز تویوندا". در جمع شادمانه ها معمولا شعرهایی از داستان تیلیم، خسته قاسم، ورقه، سیدی، کوراوغلی و یا شاه اسماعیل به انتخاب خواننده یا به درخواست یکی از بزرگان حاضر خوانده می شود و گاه این آواز به صورت نوبتی بین مردان خوانده می شود.

 

مردان جوان در خواندن آواز محلی سعی می کردند که از دیگران عقب نمانده و حد اقل چند شعر محلی را برای خواندن در آستین خود داشتند.

 

آن طور که رعد از سبک زندگانی مردمان پاک شهرستان قدیم رزن می گوید ؛مضمون اشعار یا عاشقانه بوده و در فراق یار می باشد یا مضمون پند و حکمت و مذهبی و شجاعت و مردانگی داشته که موجب سرور دل حاضران می گردد و گاه خنده های طولانی به خاطر یک خاطره یا مزاح و مطایبه لحظات طولانی موجب زایل شدن غم و غصه از حاضران می شد.

وی با بیان تقسیم بندی های زمستان در درگزین قدیم اظهار کرد:نیاکان ما عمر چله بزرگ را چهل شبانه روز یعنی تا دهم بهمن دانسته و خلق و خوی چله بزرگ را به پسر بزرگ خانواده تشبیه می کنند و می گویند: چله بزرگ آرام و سر به زیر است و سرما و کولاک و طوفانهای شدید بار نمی آورد. اما آنها چله کوچک را به پسر کوچک خانواده تشبیه نموده و وی را خیلی شرور و بی قرار و شلوغ کار می پندارند.

 

رعد خاطرنشان کرد: وقتی هوا بسیار سرد و برف و بورانی می شد برای بیان میزان شدت سرما و بوران می گفتند: "بو اؤودن اؤ اؤوه گئیدیلمیری". یعنی از این خانه به خانه بغل دستی نمی توان رفت. همچنین مردان و زنان کهنسال را عقیده بر این بود که تا سی و ششمین شب زمستان(ششم بهمن ماه هر شب بر سرما و میزان عمق نفوذ یخبندان سطح و زیر زمین افزوده می شود و از شب سی و ششم زمستان "اوغرون نفس" (نفس دزده) می زند و کم کم زمین از زیر سطح خود گرم می شود و در این زمینه داستانکی می گویند که:

وی با بیان یکی از اساطیر قدیمی در منطقه شهرستان رزن کنونی  و درگزین قدیم صیاد نام دارد ؛ گفت:در اوایل زمستان پسر صیاد به شکار رفته بود که در کوهستان گرفتار برف و کولاک می شود و برای رهایی خود از سرما زدگی، قطعه سنگی را به دوش خود می کشد و شبانه روز دائم در کوهستان با خود به این طرف و آن طرف می برد تا بواسطه فعالیت شدید بدنش همچنان گرم بماند تا سرما به وی کارگر نیافتد.

 

فاصله سنگ و بدنش یخ بسته و به پشت پسر صیاد چسبیده بود. او شبانه روز  به همین شیوه و به امید نجات به این رویه ادامه می داد تا اینکه شبی در حین راه رفتن متوجه می شود که قطعه سنگ بواسطه ذوب شدن یخ بین سنگ و بدنش از پشتش جدا شده و به زمین افتاد، از همان لحظه نور امید نجات از سرمای کوهستان در دلش روشن شد و به زنده ماندن امیدوارتر گشت. پدرش که در خانه نگران فرزند گم شده اش بود در نیمه های شب سی و ششم زمستان با خود گفت: اگر پسرم تا الان نمرده باشد دیگر زنده خواهد ماند و بدین طریق در دل پدر نیز بارقه نور امید روشن شد.

وی در ادامه گفت:به دنبال چله بزرگ، چله کوچک شروع می‌شد که مدت آن ۲۰ روز بود و از دهم بهمن تا پایان ماه ادامه داشت .

 

 

رعد افزود:از ششم تا چهاردهم بهمن (4 روز از چله بزرگ و 4 روز از چله کوچک) به طول هشت شبانه روز را چارچار(چهار چهار) می نامیدند. که در اصطلاح عامیانه گفته می شد: "چارچاردا اوزاخ یؤلوی اؤو ایچینده بو کشه دن او کشه یه دی" یعنی در چارچار راه و مسافرت طولانی خودت را از این طرف کرسی تا آن طرف کرسی خانه قرار بده و تغییر مکان بیشتر از آن درد سر ساز خواهد بود.

 

وی گفت:آنقدر برف پشت بامها را به کوچه ها و داخل حیاطها می ریختند و سطح کوچه ها بالا می آمد که گاهی با پشت بامها هم سطح شده و مردم از پشت بامها رفت و آمد می کردند. و یا داخل کوچه ها از زیر برف تونل می زدند. در پشت بامها بازیهای محلی بین بچه ها رونق زیادی داشت.

این فرهنگی متولد روستای کرفس خاطرنشان کرد:آنها معتقد بودند که پانزدهم بهمن یا به عبارتی 45 روز از زمستان رفته "آشکار نفس گله ر" یا نفس آشکار میزند و کم کم زمین بخار می کند و این امر را نشان دهنده نفس کشیدن زمین می پنداشتند. و به هنگام صاف بودن آسمان مردها دقایقی در جاهای آفتاب روی معابر تجمع و به صحبت می پرداختند.

وی همچنین در تشریح بخش دیگری از تقسیم بندی های تاریخی و فلکی ادامه داد:قدیمی ها به اسفند ماه یک تقسیم بندی زمانی سه ده روزه قائل بودند. شامل: 1- ده روز اول(اهمن بهمن- هاموسونوی عهدسی من) یعنی من عهده دار تحمیل سرما به شما، به اندازه تمام ایام گذشته زمستان خواهم بود. تصور نکنید که چون نفس آشکار زمین را مشاهده کرده اید پس زمستان تمام گشته است؟! نه زمستان هنوز ادامه دارد. 2- ده روز دوم را "قری" یا پیر زن می نامیدند. و اگر هوا صاف و دلپذیر نشان می داد، گفته می شد: "قری چیخیب داغ باشونا" پیر زن به بالای کوه رفته است.

رعد اضافه کرد: اما اگر سرما و کولاک رخ می داد، می گفتند: "قری گیریب کُلبیه" یعنی پیره زن سردش بوده و از ترس سرما به داخل سوراخ هواکش تنور پناه برده است. 3- ده روز سوم اسفند ماه را "ائیشه پئیشه" دانسته و می گفتند: "ائیشه پئیشه، یا سیغیرلر چیخه ایشه یا دا ایتلر داراشا لشه". یعنی در این ده روز یا کشاورزها برای کار گاوهای شخم زن را از آغل ها به بیرون می کشند یا سگها به دور لاشه دامهایی که از گرسنگی مرده اند، جمع می شوند.

 

سپاس فراوان از فرصتی که استاد در اختیار ما برای انجام این مصاحبه گذاردند.

 

 

دیدگاه‌ها

چله ارتباطی با "چهل" و "چهله" نداره یک علتش اینه که چله کوچک بیست روزه ! دوم اینکه در فارسی تشدید وجود نداره اما در ترکی برخی واژه ها با پشت سر هم آمدن حرف "ل" مفهوم استمرار رو در خودش می گنجونه مثل پلله مثل قلله مثل گیلله و مثل چیلله !!! از طرفی اسم ترکی این شب چله هست و اسم فارسیش یلدا نیازی نیست هر دو اسم ریشه فارسی داشته باشه وقتی اسم فارسی موجود هست
باتشکر فراوان ازشما بسیار کامل جامع والبته آموزنده بود
با عرض سلام و تشکر از نظر دوستان عزیز علی الخصوص جناب بهرامی بزرگوار: نکته قابل توجه برای این عزیز و ایضا خودم. 1- مگر چهلستون اصفهان بیش از بیست ستون دارد که به چهل ستون معروف است؟ 2-اگر در زبان فارسی تشدید وجود ندارد واژه های بچّه، فرّ،درّه،ارّه، گلّه،پلّه و ...متعلق به کدام زبان می باشد؟3- عنایت داشته باشید که ما به دنبال بررسی ریشه کلمات نبودیم بلکه هدف اصلی بیان باورهای موجود در فرهنگ عامه می باشد و حتی در خیلی از موارد ممکن است باورهای موجود در فرهنگ عامه ریشه علمی و یا واقعیت نداشته باشد. ممنون از توجه دوستان. خاک پای همه همشهریان عزیز- رعد

دیدگاه شما