به گزارش صبح رزن به نقل از رسانه پایگاه 598 - وقتی «فرشتگان قصاب» آغاز شد، هیچ کس پیش بینی نمی کرد تا یک ساعت آینده برج میلاد شاهد چه پدیده هایی است. هوچی گران ثابت جشنواره با اطلاع از همکاری استاد حسن عباسی با پروژه، خود را آماده هجمه های پیاپی به فیلم با سوت و کف های بی مورد کرده بودند. عادت زشتی که اینبار توسط نویسندگان یکی از سایت های مشهور سکولار سینمایی آغاز شد و اگرچه در ابتدا همراهی حضار را در پی داشت، ولی اندکی بعد فیلم حقایقی را آشکار کرد که دیگر به هیچ وجه کسی به خود اجازه بی احترامی به آن را نمی داد.
از اینجای گزارش به بعد، قرار است خارج از قواعد «همزیستی مسالمت آمیز رسانه ای» نگاشته شود و تنها و تنها برای «کیف کردن بچه حزب اللهی ها» خواهد بود. تصور کنید کسانی چون رضا عطاران، صابر ابر و رضا یزدانی ساعت ده و نیم شب برای تماشای فیلم وارد سالن میلاد می شوند. به آنها بیفزایید انواع و اقسام زنان هفت قلم آرایش کرده را. فیلم آغاز می شود:
اما اندکی بعد، جمله ای روی پرده بزرگ میلاد درج می شود که همه را یا حیرت زده و یا پشیمان می کند:
مشاور فیلمنامه: حسن عباسی
هوچی گران آنقدر جا خورده اند که فراموش می کنند با کف و سوت، تنفر خود را نسبت به این فرد اظهار دارند. فیلم در اولین سکانس، علی رغم انتظار آنان که عباسی و فیلم مورد مشاوره اش را دیکتاتور زده و یک جانبه نگر می دانند، با صحنه ای از چند آمریکایی، یکی خوب و یکی بد آغاز می شود.
سینمای ایران به خصوص در سالهای اخیر نشان داده که هرگاه برای فیلمسازی به خارج از کشور می رود، افتضاحی پدید می آورد. این افتضاح با کمال تأسف، وقتی فیلم قرار است مثلاً ارزشی باشد، دوچندان شده و نگرانی انسان را تشدید می کند. فرشتگان قصاب اما با جرأت تمام، نه به ترکیه و اروپا و آمریکا، که به «افغانستان» رفته و داستان خود را از درون یک بازار صحرایی آغاز می کند. لیکن تقریباً برخلاف تمام فیلم های اینچنینی، با ظرافتی تمام نمایی منحصر به فرد، با لوکیشنی زیبا، جذاب و رنگارنگ را به رخ می کشد. البته نه منطبق با شیوه سینمای شبه روشنفکری که بیش از نیمی از فیلم، به نشان دادن در و دیوار اختصاص داشته باشد؛ بلکه همزمان، داستان خود را هم تعریف و درامش را پی می گیرد.
در ادامه شاهد جلوه های ویژه ای کم نظیر و بعضاً بی نظیر در سینمای جنگی ایران هستیم که منطبق با استانداردهای روز دنیاست. همین جاست که هوچی گران وارد عمل می شوند. عملی که بعدها آرزو کردند ای کاش هیچ گاه آن را شروع نمی کردند و صدای سوت و کف بلند می شود. چند ویژوآل افکت اولیه فیلم تمسخر می شود، صحنه هایی مانند اسلوموشن حرکت گلوله که نظیر آن را جز در شاهکارهایی چون «ماتریکس» و «ارباب جنگ» ندیده ایم. اما آنچه بچه حزب اللهی را سر ذوق می آورد، بلایی است که فیلم بر سر همین هوچی گران می آورد؛ به طوری که در نیمه پایانی فیلم، وقتی 4- 5 نفر اجیرشده ی سایت مذکور درست در همان افکت ها کف زدن را شروع می کنند، هیچ کس با آنها همراهی نمی کند...
ریتم فیلم تا نیم ساعت اول آنچنان که باید و شاید از قوت و سرعت لازم برخوردار نیست و می تواند در تدوین های آینده کوتاه تر گردد. اما از نیمه دوم فیلم، کار حسن عباسی آغاز می شود و سندی را رو می کند که احدی در سالن انتظار آن را نداشت. فیلم از یکسو سرباز وحشی آمریکایی را نشان می داد که به مردم عادی تیر می زند و از آنسو دستور فرمانده برای عدم شلیک به غیرنظامیان و تقاضای آمبولانس برای درمان مجروحین. لذا هوچی گران و حتی برخی نیروهای ارزشی نیز تصور کردند با فیلمی کلیشه ای و باخود درگیر مواجه شده اند و گروه اول به ادامه تمسخر پرداخته و دسته دوم نگران یک آبروریزی دیگر به اسم حزب الله شدند.
در شرایطی که هیچ انتظاری از «وجود یک دلیل برای قرار دادن یک پلان در فیلم» در سینمای ایران نمی رود، حرکت ماشین های آمریکایی و تلاش جوان افغانی برای نجات همسرش از درون خانه ای که تحت محاصره آمریکایی هاست، به نظر جزو صحنه های بی هدف می آید. درحالیکه همه انتظار یکی از دو کلیشه ی «آمریکایی ها همه شان بد نیستند» یا «آمریکایی ها همه شان بد هستند» را می کشند، ورود آمبولانس به همراه «حمزه دارین» بازیگر لبنانی که چندی است با ایرانیان بور خورده و حرف و حدیث هایی را هم در پی داشته، همه چیز را عوض می کند و به همه صحنه های قبلی معنا می دهد.
تصور کنید چقدر لازم است ما برای یک فرد از جنایات آمریکا بگوییم تا او قانع شود؟ اصلاً برای کسی که دل در گرو غرب باخته، چنین تغییری متصور است؟ کریمی اما بار دیگر با به نمایش کشیدن هنرمندانه یک حقیقت تاریخی و مستند از جنایات آمریکا، اینبار کاری می کند که هر غربگرایی سر خود را در سینما پایین بیندازد.
اما هیچ چیز به اندازه تماشای چهره درمانده افراد ذکر شده هنگام ورود از سالن لذت بخش نبود. بندگان مظوم خدا درمانده بودند که باید چه ژستی داشته باشند؟ به تمام اطوار و شئون گذشته خود پشت کنند و به رذالت آمریکا اعتراف نمایند و یا فیلم را تحقیر کنند و بر جنایت بدون تردیدِ ارائه شده صحه بگذارند؟ صابر ابر حاضر به مصاحبه نشد و دیگری فقط گفت «از فیلم خوشم نیامد». نگارنده از اینکه به سراغ دیگران برود، رحمش آمد!
«فرشتگان قصاب» برای همه نیروهای فرهنگی انقلاب درسی جدی بود و آن اینکه لازم نیست دست روی نقاط سوال برانگیز و غیرقابل تفاهم از رذالت ها و فجایع فرهنگی غرب بگذاریم. لازم نیست ماه ها فکر کنیم چطور می شود وضعیت واقعی زن در غرب را به مخاطب فهماند و یا چطور می شود دروغ بودن 11 سبتامبر را ثابت کرد؟ بلکه جنایاتی در تاریخ این دولت خونخوار وجود دارد که هیچ اما و اگری نمی شود روی آن آورد و کافیست کسی آنها را هنرمندانه به تصویر بکشد تا فریب خورده ترین افراد هم به خود بیایند.
اما اوج فاجعه و غصه آنجایی است که تصاویر به هم پیوسته ای که فاقد حداقلی ترین استانداردهای سینمایی اند و سه روز تمام وقت و عمر صدها تماشاگر و خبرنگار را به معنای تام کلمه «تلف» کرده اند، در بخش مسابقه «سودای سیمرغ» و «فیلم های اول» قرار می گیرند، ولی «فرشتگان قصاب» بعنوان یکی از انگشت شمار آثار آبرومند جمهوری اسلامی برای صدور تفکر خالص انقلاب، با بی مهری کامل داوران و خروج آن از تمام بخش های مسابقه و حتی عدم برگزاری کنفرانس مطبوعاتی مواجه می شود.
پایگاه 598 این موضوع را در روزهای آینده از مسئولین و داوران جشنواره فجر پیگیر می شود.
دیدگاه شما