علیمحمد مودب
شاعر و فعال فرهنگی
چند سالی است که جشنواره فیلم فجر را تحریم کردهام! چند سال پیش یکی دو تا فیلم را رفتم و دیدم و بسکه بیهوده بودند دیگر دلم نمیآمد وقتم را آن جا تلف کنم. البته در این مدت طبعا فیلمهای خوب هم ساخته شدهاند و خدا خیر بدهد سازندگانشان را، اما به نظرم خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج! سینمای ما خشت اولش کج است و جشنواره فجر هم در ادامه این خشت کج برآمده است. برای دیدن تصویر خودمان در آینه سینما باید همت بیشتری داشته باشیم و خانهای بسازیم در شان ملت ایران. ملت که گفتم منظورم «ملت»ـی است که در تعبیر «بسم الله و بالله و علی مله رسول الله» آمده است . وگرنه من به این اصطلاح وطن که غربیها انداختهاند در دهان روشنفکران ما و از این منجنیق دارد مدام شلیک میشود به قلعه افهام ما، اعتقادی ندارم. و خود آن ها هم اعتقادی ندارند که بین اینهمه کشور اروپایی لغو ویزا شده است و آلمانیها کمر پول ملیشان را شکستند برای تقویت پول واحد اروپایی یعنی یک ایثار ملی! آن هم در حد کامیکازه و انتحاری و اینها، در ثانی به تعبیر استاد معلم آن که «حب الوطن از خلق به ایمان می خواست / محو این کنگره را از بن دندان می خواست!» وطن در تفکر ما این نیست!
بگذریم. امسال جشنواره فجر برایم جذاب شده بود چون شنیده بودم از دوستان که چند فیلم خوب هست مثل «تنهای تنهای تنها» که گویا به همت برادران احسان و ادریس عبدی پور – که خدا خیرشان بدهد- در بوشهر ساخته شده و با هزینهای اندک و یا «سر به مهر» هادی مقدم دوست -که خدا به زندگی و فکر و ذکرش برکت بدهاد- و یا …
خلاصه جشنواره برایم در این حد جذاب شد که بنشینم و اختتامیه را از شبکه نمایش ببینم. مانی حقیقی که اصلا از فیلمها و مصاحبههایش خوشم نمیآید جزو هیئت داوران بود و خوشحال شدم که دیدم جزو داوران است چرا که مملکت فقط مال من نیست بالاخره مال او هم هست و من حق ندارم از دیدن قیافهاش حالم به هم بخورد و باید با همدیگر تعامل و همکاری هم داشته باشیم، بخاطر کشورمان و سرنوشت مشترکمان وگرنه قطر و عربستان میآیند و گلشیفتهوار نفت و مفت ما را در آغوش میکشند و آقایی منطقه را مال خود میکنند و هی هم پول خرج میکنند تا امثال من و مانی حقیقی توی خیابان هی بدویم دنبال هم و همدیگر با به انحای مختلف در نت و خیابان و اینها تعقیب و محاکمه کنیم و … انگلیس و رفقاش هم که در یکی دو قرن اخیر زبان فارسی را در هند برانداختهاند و دارد در افغانستان هم همین کار را میکنند، برای ما یک سری شبکه فارسی زبان میزنند و در آن به شیکترین صورت سخنچینی میکنند و دو به هم زنی تا ما هی در خیابانها دنبال هم بدویم و بدویم و بدویم و در نتیجه قطر که یک قطره کشور هم نیست بشود آقای جهان اسلام و … بگذریم.
(و ما ادراک که چه جالب است قیافه روشنفکری که چشمهایش صبح از تماشای بیبیسی و چیچیچی فارسی پف کرده!)
در ادامه پگاه آهنگرانی که قبلا برای شبکه دولتی انگلیس کار کرده بود و به خاطر این کار بازداشت هم شده بود، جایزه گرفت که خوشحال شدم که رویکرد دولت ما جذبی است و میخواهند سرنوشت گلشیفته غیردولتی! تکرار نشود و من از بازی آهنگرانی خوشم میآید هر چند از آن مسخره بازی خوشم نیامد، گلشیفته را هم دوست داشتم بخاطر بازی درخشانش در میم مثل مادر. یک بنده خدایی که به نظرم تهیهکننده بود جایزه بهترین فیلم را برای دهلیز گرفت و بعد کنایه ای به هیئت داوران زد و رفت که به نظرم کار نادرستی بود. خب وقتی پذیرفتهای و آمدهای حق نداری متلک بیندازی و این نباید رویه باشد و کسی نباید به خود اجازه بدهد به این راحتی هم جایزه بهترین فیلم را بگیرد و هم به کارگردان دیگری و هیئت داوران متلک بیندازد و کامشان را تلخ کند به طوری که داور برافروخته شود و بیاید جوابش را بدهد، بنده خدا- آن طور که رفقای ما گفته اند- تو فیلم ساخته ای درباره قصاص و لابد با هنر تلاش کردهای بگویی هر چند حق شماست ولی خب در عفو لذتی است که در انتقام نیست. بعد این طور مسخره میآیی همکار کارگردانت را که جایزه گرفته و داور را میرنجانی، یک ذره فکر کن ببین چه کار داری میکنی و آیا سر و ته ماجرا به هم دست تکان نمیدهند!؟ ولو با نیت خیر!
بعد هم یک عده جایزه گرفتند و تکه انداختند و اینها که به نظرم همه نادرست است. مثلا خانم ملکجهان خزاعی که آمده بود جایزه یک نفر دیگر را اعلام کند، بیهیچ ربطی حرفی درباره اینکه چرا فلانی جایزه نگرفت زد، هر کسی سلیقهای دارد، خب بنده خدا این کار تو اهانت به هیئت داوران است به هر حال یک قراردادی و قانونی شده که یک عده داور باشند و اینها هم که کم آدمهایی نبودهاند. یکی دو تاشان از بهترین کارگردانان کشورند و بهروز افخمی هم با اینکه آخرین اثرش یک افتضاح بود و از عواملی که باعث شد من جشنواره فیلم فجر را تحریم کنم به هر حال فیلم خوب در کارنامه دارد و…. خب این چه ادبیاتی است؟ شما معلم اجتماع میدانید خودتان را؟ و روشنفکر!؟ عجبا! این کارها که با کارهای امروز سیاسیون ما خیلی تفاوتی ندارد! اینها بعد میآیند میگویند مثلا چون رئیس جمهور ما قانونگرا نیست من قبولش ندارم، خب تو برای چند میلیون جایزه که حق خودت میدانی اعتبار قانونی را که خودت پذیرفتهای زیر پا میگذاری، چرا ایشان را محق نمیدانی که برای چیزهایی مهمتر و بالاتر که حق میداند یا حق خودش میداند، همین کار را بکند؟!
یکی از بدترین قسمتهای اختتامیه و رسوایی واقعی روشنفکری ما وقتی بود که قرار بود کاندیداهای بهترین بازیگر مرد معرفی شوند، اینجا بود که حبیب رضایی هنرمندی خود را بروز داد و باعث شد من این پست را بنویسم! طرف خجالت نمیکشد! قرار شده تو فقط یک دو خط چند تا اسم را بخوانی و خدا را شکر که توان و مقدورات تو بیشتر از این نیست،-ضرب المثلی هم هست که نمینویسمش- آن وقت جنابعالی کی هستی که اسم فیلم را حذف میکنی؟ خب بنده خدا لااقل به اکبر عبدی احترام بگذار! بازیگری که واقعاً حقش بود سیمرغ بگیرد، و به خاطر همین فضای منحوس نگرفت! عجیب نیست بازیگری که آنقدر طنز بازی کرده که تا قیافهاش را میبینی میخندی، موفق شده نقشی را بازی کند که کاملا برعکس این ذهنیت است و به گواهی گریههای مخاطبان در سینما -به قول مبین اردستانی از رفقای ما- از پس بر آمده، بعد سیمرغ نگیرد!؟ خب معلوم است که همین فضای سنگین دست هیئت داوران را بسته البته احتمالاً! خدا عالم است!
بعد از این صحنه زشت که تعریف کردنش هم زشت است! به فکر افتادم که بابا یک جشنوارهای که در آن به همکار دولت دشمن و متخاصم که در ادبیات سیاسی معنیاش مشخص است هم جایزه میدهند و اینقدر با تساهل برخورد میکنند، و یا به تعبیری با بزرگواری، چرا شاهد این صحنه زشت است؟ واقعا این جماعت که مدعی تساهل و روشنفکری و تحمل مخالفاند اگر کار دستشان بود چه میکردند؟ طرف زورش میآید اسم را بخواند آن هم نه به احترام کارگردان که به احترام دو هیئت داوری بخوان! بخوان برادر! چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس پف کند، ریشش بسوزد! بخوان که فردا نامهات را به دستت میدهند و میگویند بخوان! بخوان!
(خوب است من هم بنویسم ای وزارت ارشاد مثل قصه جعلی یهود بنی قریظه عمل کن با این گروه، یعنی به فتوای جناب سعد بن معاذ همان کن که خودشان در چنین مواردی عمل می کنند.)
خب حالا فرض کنید این جایزههای بالای بیست میلیونی دست آقای روشنفکر و گلی به اسم حبیب رضایی یا هرچه بود! واقعا چه میشد؟ آدم از فکرش هم میترسد! اینها کیاند دیگر؟ خیلی عجیب است! خیلی خیلی! تو در جشنواره ی دهانت که چار تا دندان سالم و مصنوعی و یک دو لب ناقابل بضاعتت است و همنوازی چند تار صوتی، دلت نمیآید اسم (مسعود ده نمکی) یک بنده خدایی را ببری که برای اعتقاداتش و برای حفظ تو و امثال تو بارها تا پای مرگ رفته، او هم به تو نقد دارد و تو هم به او و من هم به هر دو تایتان!، و حالا هم به هر حال فیلم ساخته و از میلیونها تماشاچی در چند سال پیاپی خسته نباشی و خداقوت گرفته! و آخرین کارش هم به گواهی دو هیئت انتخاب و داوری در این حد، جزو بهترینهای امسال است و آن وقت این همه بغض و کینه! بابا روشنفکر! بابا تحمل مخالف ! ای ول ایوله ای ول! روشنفکرا رو ای ول! روشنفکر ما رو ای ول!
بعد هم آقای «حمید فرخنژاد» در همین فضای کاملاً روشنفکرانه در همین راستا آمد و از همین حرفها زد و خوشحال هم بود که یک عده دارند تشویقش میکنند، یک عده که میدیدشان و هیچ فکر نکرد که خب عده و گروههای زیادی هستند که شما نمیبینیشان و عدههای زیادی هستند که شما را میبینند مثلا ملائکه بیشمار الهی و …
دیدگاه شما