به گزارش صبح رزن به نقل از خبرگزاری فارس از همدان، این روزهای مقدس شاید برای نسل جدید و دهه 70 به بعد تنها اسم، عکس و فیلم باشد اما برای مردمان دهههای قبلتر پر از خاطره است.
روزهایی که در آن همه چیز بود، جنگ، جبهه، خون، شهادت، اسارت، دلتنگی دختر برای پدر، اشکهای شبانه زن برای شوهر، دعاهای عافیت و سلامتی مادر در سجادههای همیشه عطر یاس برای فرزند، نامههای پدر برای فرزند، روزشماری خواهر برای برگشت برادر از جنگ و...بود.
روزهایی که در آن دلهره و ترس موج میزد، روزهایی که سرمایش استخوانسوز و گرمایش تبدار بود، روزهایی که همه جای خاک ایران بوی شهادت و ملکوتی شدن میداد، روزهایی که همه مردم یکدل و یکرنگ بودند. روزهایی که وقتی خبر ورود جنازههای شهدا به گوش مردم شهر میرسید زن و مرد، پیر و جوان در برف، باران و داغی تابستان خود را میعادگاه میرساندند در حالیکه که به پهنای صورتشان اشک می ریختند و آن چنان تابوت را روی دستانشان با احترام میچرخاندند که گویا جگرگوشه خودشان است.
روزهای دفاع مقدس روزهایی بود که هرگز از یاد این مردم نخواهد رفت حال اگر از خانواده شهدا، جانباز و اسرا باشی این روزها نه تنها در ذهنت بلکه در قلبت نیز حک شده و آخر شهریور هر سال برایت تکرار خاطرات است.
تصورم این است که این روزها برای دختران شهید یک رنگ و بوی دیگری دارد چون دختر بابایی است، و رنگ دلتنگیاش برای بابا با همه افراد خانواده فرق میکند، حال اگر دختر یک سردار باشی که همه مردم شهر، کشور و رهبرت به او افتخار میکند و اکنون میبینی که چقدر جایش خالیاست جنس این دلتنگی باز هم فرق میکند.
معصومه دختر دوم سردار شهید حاج ستار ابراهیمیهژیر در دلنوشتهای برایمان از این روزها میگوید:
«پدر عزیزتر از جانم آنگاه که هفته دفاع مقدس می رسد روزشمار قلبمان به شماره می افتد. به جای مادرم، حالا ما، فرزندان تو در پای تلویزیون- شبکه همدان- مینشینیم تا فیلم یا عکسی از تو ببینیم و آن را با افتخار به فرزندانمان نشان دهیم و دلتنگیمان درآید.
این روزها تداعیگر خاطراتی است که سختی و دردش را مادرم به تنهایی با پنج بچه قد و نیم قد به دوش کشید، جنگی که تو را از ما دور کرد و هنوزم که هنوز است صدای آژیر قرمز آن لرزه بر اندامم می اندازد. جنگی که بین ما و لبخند تو فاصله انداخت. جنگی که تو و دیگر سرداران ایران زمین به دفاع پرداختند، دفاعی که بخاطر حفاظت از ناموس، خاک، عشق و فرزند، جهاد و ایثار، مقدس شد و دفاع مقدس نام گرفت.
ای کاش یاد و خاطره تو و همقطارانت به همین یک هفته ختم نشود و مردمان این سرزمین فراموش نکنند که چه خونهایی برای این خاک ریخته شد و این خون ریختنهای با عشق و معرفت همچنان ادامه دارد، نمونه بارزش همین شهید سرافراز ایران شهید حججی که جنازهاش در دستان این مردم تشییع شد، جوانی پاک و راست قامت که با شهادتش پوزه داعشیان و اربابان غربی و شرقیش را به خاک مالید.
پدر عزیزتر از جانم، من به تو و بر تمام شهیدان وطنم افتخار میکنم.
اما امسال بیشتر از هر سال، تقارن هفته دفاع مقدس با ماه محرم، دلم را به درد میآورد، آنگاه که یاد حماسه عاشورا و صحرای کربلا میافتم و میدانم که یکی از بزرگترین آرزوهای تو زیارت اربابت بود و دلم بیشتر می سوزد برای مادری که از درد فراق تو ما را ترک کرد و به تو پیوست...
الهی! مددی!
بار سنگینی بر دوش داریم. کمکمان کن تا بتوانیم پرچم الله اکبر پدرانمان را بر دوش حمل کنیم و بر قله جهان برافشانیم. کمکمان کن تا رسالت و وصایای شهدای ایران که دفاع از خاک و ناموس و پیروی از ولی خداست بدرستی انجام دهیم. مددی برسان تا در روز محشر در مقابل شهدا رو سیاه نباشیم.
به امید ظهور حضرت مهدی(عج) و سایه افکندن پرچم عدل و عدالتش بر گستره جهان».
انتهای پیام/
دیدگاه شما