تاریخ : 25. مهر 1396 - 8:12   |   کد مطلب: 25483
در ابتداي انقلاب كميته تصفيه سينما توسط خود سينماگران شكل گرفت و اين قابل اثبات است و نمي‌خواهيم از اسامي نام ببريم؛ ولي بودند افرادي از همين بدنه سينما علي قدر مراتبهم كه به عنوان مديران جديد سينمايي در واقع لباس مديريت پوشيدند و وظيفه پاكسازي سينما را بر عهده گرفتند

جواد محرمي
رابطه سياست با سينما موضوعي است كه بخش دوم گفت‌و‌گو با مجيد شاه‌حسيني نويسنده، استاد دانشگاه و پژوهشگر سينمايي به آن اختصاص دارد. وي معتقد است در هيچ جاي دنيا به اندازه ايران، سينماگران به سياست علاقه نشان نداده‌اند و در هيچ جاي جهان هم تا اين اندازه ژست سفارش نگرفتن از سياست گرفته نشده است.
    
به نظر مي‌رسد رفتار انقلاب اسلامي با سينماگران برخلاف آنچه تصور مي‌شود رفتار مهربانانه‌اي بوده است، اغلب افرادي كه پيش از انقلاب فعال بودند پس از انقلاب هم فعاليت كردند، البته نمونه‌هاي معدودي هم داريم كه كنار گذاشته شدند و اصلاً مجال كار پيدا نكردند و اين اتفاق هم مشكوك است. ولي در كل نگاه مهربانانه‌اي به سينماگران وجود داشت.
سينما چند سال اول انقلاب شايد همان يكي دو سال اول قدري نگران بود؛ نمي‌دانست كه انقلاب قرار است با سينما چه بكند. آيا سينما هم قرار است در زمره مكاسب محرمه تعطيل بشود؟ يا نظام جمهوري اسلامي ايران سينما را با تعريف خود مي‌شناسد، قبول دارد و به آن مجال و عرصه كار مي‌دهد. اتفاق دوم رقم خورد، ولي خيلي زود كساني در سينما فهميدند كه عجالتاً انقلاب يا اينطور بگويم مديران وقت دولت در آن يكي دو سال اول مطالبه جدي‌اي از سينما معطوف به نياز‌هاي انقلاب ندارند؛ جالب است كه سينما حتي مورد تصفيه انقلابي واقع نشد، شايد خيلي كسان بگويند نه شده، ما خبر داريم؛ اشتباه مي‌كنند؛ تصفيه انقلابي كه مي‌گوييم به چه مي‌گوييم؟ اينكه افرادي از جانب انقلاب بيايند و سينما را بر اساس معيار‌هاي انقلابي ارزش‌گذاري كنند و به افرادي اجازه فعاليت بدهند و به افرادي بگويند خسته نباشيد هرچه ساختيد كافيست. اين توسط انقلاب اتفاق نيفتاده بلكه توسط خود سينما رقم خورده است؛ يعني كميته تصفيه سينما توسط خود سينماگران شكل گرفت و اين قابل اثبات است و نمي‌خواهيم از اسامي نام ببريم؛ ولي بودند افرادي از همين بدنه سينما علي قدر مراتبهم كه به عنوان مديران جديد سينمايي در واقع لباس مديريت پوشيدند و وظيفه پاكسازي سينما را بر عهده گرفتند؛ اگر افراطي صورت گرفته يا تفريطي قاعدتاً توسط همين افراد است.
يعني انقلابيون نقشي نداشتند؟
نه انقلابيون وقت ورود به عرصه سينما و تعريف موازين انقلاب اسلامي ايران را نداشتند؛ اگر معتقدند در آن دهه اول و مثلاً در وزارت ارشاد وقت، با بعضي‌ها بد اخلاقي‌هايي صورت گرفته، اموال برخي‌ها را مصادره كرده‌اند، داخل شركت‌هاي خصوصي ريختند و فيلم‌هاي بخش خصوصي را برده‌اند، انحصارهاي خاص سينمايي و تجاري براي گروه خاصي قائل شده‌اند، منطقاً اين به انقلاب برنمي‌گردد و افرادي از بدنه همين سينما به مديريت گمارده شدند و اين رفتارها توسط آنها صورت گرفته است كه قابل اثبات است؛ اين افراد قبل از انقلاب فيلم ساخته بودند و شركت فيلمسازي داشتند.
اما محسن مخملباف كه پيش از انقلاب سينماگر نبود.
من نمي‌خواهم از كسي نام ببرم. مخملباف كسي نبود، مدير نبود. من دارم از مديران صحبت مي‌كنم؛ مديراني كه نسل اوليه را در ارشاد وقت تشكيل مي‌دهند و طولاني‌ترين دوره مديريتي را در سينماي ايران دارند، فيلمسازان قبل انقلابند؛ شركت داشتند، پس از انقلاب هم آمدند و به هر دليلي گفتند به ما اعتماد كنيد و مديريت را آنها عهده‌دار بودند؛ هر اتفاقي افتاده در دوره آنها افتاده؛ اگر با كساني پرخاش شده، اگر با كساني بدرفتاري شده يا جايي تساهلي صورت گرفته از سوي همان سينمايي‌ها صورت گرفته است. افراط و تفريط هميشه با همند قاعدتاً توسط اين افراد است؛ نسل انقلاب اين جا مفقودند؛ گيرم كه آن افراد بگويند نه ما هم بوديم نسل انقلاب ماييم. رفتارشان مي‌گويد كه اينگونه نبوده‌اند؛ اينها سينماگراني بودند كه پس از انقلاب گفتند ما انقلابي هستيم. آمدند مثلاً ضدانقلاب‌ها را از سينما بيرون بريزند، خيلي هم با ژست انقلابي آمدند. يعني نظام جمهوري اسلامي هيچوقت فرصت نداشت كه بيايد مدير تراز خود را تربيت كند و پس از آن مديرانش را در مناصب مديريتي بگمارد و ما محصول كار آن مديران را الان شاهد باشيم؛ پس از 10 سال سينما ترسش كاملاً ريخته بود يعني مي‌دانست هميشه آدم‌هايي از جنس سينما به مديريت گماشته مي‌شوند و آنها هستند كه تصميمات جدي را مي‌گيرند.
امروز وضعيت مديريت در سينما را چه شكلي می‌بینید؟
امروز هم در سينما چنين مديراني مطلوبند؛ آدم‌هايي را كه خودشان شركت فيلمسازي داشته باشند، صدا كنند چند صباحي بر همكاران خود مديريت كنند دوباره به شركت‌هايشان بازگردند؛ اين خيلي تعريف عجيبي نيست ضمن اينكه سينما در واقع به دليل شأن رسانه‌اي كه دارد مي‌تواند بالقوه سياسي‌ترين هنر هم باشد؛ اصحاب سينما ياد گرفته‌اند در وقت‌هاي مناسب با پيوستن به لابي‌هاي سياسي بر نفوذ خود بيفزايند و بخشي از دستگاه تبليغاتي سياستمداران باشند؛ كه اين به طور مشخص از نيمه دهه 70 در كشور ما اتفاق افتاد و سينما جزوي از مكانيسم قدرت شد؛ وقتي سينماگران شروع كردند به ساختن تيزر‌هاي انتخاباتي ديگر نمي‌توانستند خيلي تأكيد كنند كه ما صنفيم؛ كدام يك از صنوف موجود به اندازه سينما با سياست پيوند خورده است؟ جز اين است كه سينما شأني رسانه‌اي دارد؟ و اين شأن رسانه‌اي را خوب مي‌شناسد و در مواقع مقتضي مي‌آيد و از اين شأن سياسي نهايت استفاده را مي‌كند. بعد حالا وقتي از او مي‌خواهند در راستاي منافع ملي حرفي را بزند مي‌گويد من كار سياسي نمي‌كنم و من صنفم؛ اينكه نمي‌شود؛ وقتي كه به نفع توست به سياست ورود مي‌كني اينجا رسانه‌اي، وقتي كه قرار است در راستاي اهداف نظام از تو مطالبه‌اي بكنند اين جا صنفي و سفارشي‌ساز نيستي و هر كاري را كه در راستاي منافع ملي قرار شد ساخته بشود با انگ سفارشي بودن مزين و از ميدان به در كنيم.
اگر كساني هستند كه مخالف پروژه‌هاي بزرگ ملي منطبق با منافع ملي در سينما هستند، به چه دليل مخالفت مي‌كنند؟
 خيلي راحت كارهايي كه در راستاي اهداف كلان نظام است متهم شد كه اين كارها سفارشي است، اين كارها شعاري است اما اين افراد با طيب خاطر تيزرهاي تبليغاتي مي‌ساختند؛ آيا اينها سفارشي نبود؟ شعاري نبود؟ از تيزر انتخابات كاري مثلاً شعاري‌تر و تبليغاتي‌تر در عالم داريم؟ بررسي كنيم ببينيم اين همه انتخابات در عالم برگزار مي‌شود، آنها هم قاعدتاً تيزرسازاني دارند؛ كدام كشور سينماگرانش تيزر انتخاباتي مي‌سازند؟ اين كار يك تخصص است. ظاهراً در كشور ما استعداد خاصي يا بگويم فرصت‌طلبي خاصي وجود داشت كه سينما ياد گرفته بود در مواقع مقتضي با سياست پيوند بخورد و به شدت سياسي بشود؛ در فتنه‌هايي كه در طول انقلاب پديد آمد شما حضور پررنگ بعضي از سينماگران را – بعضي را قيد مي‌كنم – شاهد هستيد؛ چون سينما فهميده ظرفيت سياسي دارد و مي‌تواند از اين ظرفيت سياسي و شأن رسانه‌اي در وقت مقتضي استفاده كند.
اما آن جايي كه در معرض مطالبات ملي قرار مي‌گيرد خود را عقب مي‌كشد. هشت سال يك كشوري براي اينكه زنده بماند دارد مي‌جنگد؛ سينما كجاست؟ حالا اين تعريف صنف را من درباره‌اش خيلي بحث دارم؛ صنف يعني فعاليت اقتصادي خودگردان؛ صنوفي كه الان هستند در خانه اصناف يا هرجاي ديگري كه هستند اولين تعريفشان اين است كه خودگردانند، يعني بر اساس يك چرخه اقتصادي و يك ضرورت عيني كه در جامعه وجود دارد اينها خدمتي را به جامعه ارائه مي‌كنند و بر اساس چرخش اقتصاد خودگرداني كه صنف دارد در واقع ارتزاق مي‌كنند و تازه حق و حقوق دولت و ماليات و غيره را هم مي‌پردازند. اما اين جا ما مجموعه صنوفي داريم كه نه تنها خودگردان نيست بلكه يارانه بگيرند و بر مبناي بودجه بيت‌المال فيلم مي‌سازند؛ يعني اين تعريف صنفي از سينما كه آقا ما صنفيم، هم چندان تا امروز محقق نشده است؛ حالا دلايل خودشان را دارند و دلايل را بايد از خودشان پرسيد كه چرا؟ اما عرضم اين است كه به هر حال در كشور ما، سياسي‌ترين يا اين طور بگويم سياست‌زده‌ترين مدل سينما را داشتيم اما سينماي سياسي نداشتيم؛ منظورم از سينماي سياسي سينمايي است كه در راستاي سياست‌هاي كلان نظام جمهوري اسلامي ايران انجام وظيفه كند.
بر اين مبنا تازه جاي خالي مانيفست سينمايي جمهوري اسلامي ايران مشخص مي‌شود كه اگر ما مانيفست سينمايي انقلاب اسلامي ايران را قدري دقيق‌تر و جزئي‌تر براي سينماگران تعريف مي‌كرديم شايد سينما از اين ابهام وظيفه‌اي بيرون مي‌آمد و مثلاً خدمات بيشتري را براي انقلاب اسلامي انجام مي‌داد؛ جالب است آن اتفاق هم افتاد يعني بعد از امام راحل و دوران زعامت مقام معظم رهبري، ايشان صحبت‌هاي هنري، فرهنگي، رسانه‌اي و سينمايي كم نداشتند.
شاخص‌ترين آن در سال 85 در ملاقات مشهور ايشان با تعاريف آن روز سينماي ايران اتفاق افتاد؛ به نظرم سؤال پاسخ داده نشده‌اي در اين عرصه وجود ندارد؛ هر زمان كه بنده مي‌خواهم در مورد آراي مقام معظم رهبري يا امام راحل در حوزه فرهنگ و هنر صحبت كنم، با اينكه با اين نظرات ناآشنا نيستم اما بر خودم فرض مي‌دانم كه به مطالب آن بزرگواران مجدداً رجوع كنم و لااقل از منبع موجود مثل صحيفه نور يا كتاب ارزشمند «دغدغه‌هاي فرهنگي و خاكريز‌هاي فرهنگي» كسب فيض كنم تا راوي صادقي باشم براي مطالبي كه آن بزرگواران مي‌گويند. حقيقت اين است كه مطلب مبهمي در اين عرصه وجود ندارد مطالبات دو رهبر بزرگ اين انقلاب در مورد سينما آنقدر صريح و دقيق است و آنقدر ساده و شفاف بيان شده كه جايي براي انكار يا عذر باقي نمي‌گذارد؛ آيا مطالبات رهبران يك انقلاب در زمره مانيفست فرهنگي هنري آن انقلاب نمي‌تواند باشد؟ آيا منتظريم مثلاً شوراي عالي انقلاب فرهنگي جلسه‌اي تشكيل بدهد؟ آيا مجلس بايد چيزي را تصويب كند؟
فكر نمي‌كنيد اين فرمايشات احتياج به تئوريزه شدن بيشتري دارند؟
اصولاً مانيفست تعريفش مشخص است و توسط انسان صاحبنظر صورت مي‌گيرد؛ قانون نيست كه مجلس بخواهد آن را تصويب كند؛ بنيانگذاران هر انقلابي شأن تعيين افق‌هاي فرهنگي آن انقلاب را دارند؛ در مورد ما اين كار به وضوح انجام شده است. تبيين هم بله، با ماست؛ وظيفه ماست كه تا آن جا كه مي‌توانيم در حوزه مصاديق ورود پيدا كنيم و اين مطالب را منتشر كنيم اما حقيقت اين است كه گوش شنوايي هم بايد وجود داشته باشد؛ اگر كسي بنا را بر نشنيدن بگذارد نه در واقع اصل اين مرام‌نامه‌ها و نه شرح و حواشي آن شنيده نخواهد شد. زماني من مي‌گويم كسي براي من توضيحي نداده است، زماني بنا دارم كه هيچ توضيحي را نشنوم؛ حقيقت اين است كه سينمايي كه مي‌گويد من سفارش‌پذير نيستم دروغ مي‌گويد چون بخش‌هايي از اين سينما تأكيد مي‌كنم بخش‌هايي از آن دقيقاً دارد بر مبناي سفارشات كشورهاي خارجي در اين كشور فيلم مي‌سازد؛ كسي كه اينگونه فيلمسازي مي‌كند طبعاً با مانيفست هنري و سينمايي آن كشور نمي‌تواند كاري داشته باشد؛ چون سفارش خود را منطقاً از آن سوي مرزها مي‌گيرد.
آقاي دكتر! حضرت امام(ره) در زمان حياتشان روي صدور انقلاب تأكيد داشتند؛ اين نشان مي‌دهد كه ايشان روي بعد بين‌المللي انقلاب هم خيلي نظر ويژه‌اي داشتند، اما به نظر مي‌رسد كه حضور بين‌المللي آثار سينمايي ما در اين نزديك به چهار دهه به جاي اينكه از داخل مديريت شود، از آن طرف آب مديريت شده است، جشنواره‌هاي خارجي دارند مديريت مي‌كنند، جوري مديريت مي‌كنند كه فيلمساز ما براي پسند آنها فيلم بسازد.
اگر بخواهم منصفانه پاسخ شما را بدهم بايد بگويم بخش‌هايي از سينماي ما اينگونه رفتار كرده‌اند.
نوعي مديريت معكوس؟
بخش‌هايي از سينماي ما به جاي اينكه در صدد صدور انقلاب اسلامي ايران در ساحت فرهنگي باشند، اتفاقاً فرهنگ غرب را در كشور ما رواج دادند، اما اين بخش‌هايي از سينماست؛ بالاخره ما بچه‌مسلمان‌هايي هم داشته‌ايم كه آثار درخوري را در داخل كشور توليد كرده‌اند و اين محصولات اتفاقاً به جشنواره‌هاي خارجي رفته و در آن جا در حد خودش مخاطب داشته است.
اين را از اين جهت مي‌گويم كه حكم كلي نداده باشم؛ ما فيلم خوبي مثل «بچه‌هاي آسمان» يا «باران» را هم داريم كه بالاخره اينها هم مخاطب بين‌المللي خود را دارند و به هرجايي بروند بخشي از فرهنگ انقلاب اسلامي ايران را مي‌توانند منتقل كنند اما جالب است فعاليت‌هاي خوب ما خيلي زود توسط دشمن شناسايي مي‌شد و يك پاتك فرهنگي عليه ما صورت مي‌گرفت؛ شما نگاه كنيد فيلمي به نام «باران» وقتي ساخته مي‌شود كه در اين فيلم شما مي‌بينيد به نوعي مثلاً يك دختر افغاني براي اينكه بتواند كار بكند لباس پسرانه مي‌پوشد و درعين حفظ حجاب و آن چيزي كه بر او واجب است، تظاهر مي‌كند كه پسر است و مدتي كار مي‌كند. بلافاصله اين سوژه سرقت مي‌شود و يك فيلمساز افغانستاني به شدت تحت تأثير رسانه‌هاي خارجي كه يك جوري تحت آموزش خانه فيلم مخملباف در افغانستان هم بوده به نام صديق برمك فيلمي مي‌سازد به نام اسامه كه حالا عكس اين ماجرا را داريم كه اين بار دختركي افغاني مجبور است تظاهر كند به پسر بودن در شنيع‌ترين شكل و بدترين سرنوشت ممكن بر سر او مي‌آيد؛ اين فيلم ظاهراً در افغانستان ساخته شده و در ابتداي فيلم به اصطلاح هم كپشن «خانه فيلم مخملباف» را مي‌بينيم هم آرم شير مترو گلدوين ماير را؛ تيتراژ پاياني‌اش را هم نگاه كنيد، اسامي همه ايراني است يا اكثراً ايراني است و در لابراتوار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي وقت اين فيلم كارش انجام و تدوين شده است.
مي‌خواهم عرض كنم كه اتفاقاً تجربه خوب داشتيم اما تجربه‌هاي خوب ما خيلي زود شناسايي مي‌شد و اردوگاه فرهنگي رقيب پاتك آن را عرضه مي‌كرد و اتفاقاً كساني از داخل كشور در حد وزارت ارشاد وقت با اين پروژه‌ها همكاري مي‌كردند؛ يك بار وزارت وقت توضيح بدهد پروژه اسامه چگونه با امكانات او ساخته شده كه آرم شير مترو گلدوين ماير و كپشن خانه فيلم مخملباف را دارد و پيام هم كاملاً يك پيام ضد ديني است و در عين حال از امكانات اين جا هم بهره‌اي برده است.
حقيقت اين است كه من اتفاقاً مي‌خواهم بگويم در سينما، در سينماي بعد از انقلاب مصاديق مثبت هم داريم اما همه اين مصاديق مثبت ضرورتاً به سياست‌هاي فرهنگي مديران آن دوره بازنمي‌گردد؛ زماني بوده كه مديران به شأن مديريتي خود واقف بودند و نيامدند كه با سينما همكار بشوند، نيامدند كه يك شركتي باز كنند و در آن شركت تا آخر عمر ارتزاق كنند؛ همان چيزي كه حضرت آقا چند سال پيش در صحبت‌هايشان در هفته دولت مطرح مي‌كنند؛ به حوزه مديريتي خود طمعي نداشتند، آمده بودند كه واقعاً در خدمت سينماي انقلاب اسلامي ايران باشند؛ مواقعي هم بوده كه اين تعريف وجود نداشته، يا از بين سينماگران افرادي به مديريت برگزيده شدند يا افرادي مدير شدند كه بعداً به سلك سينماگران بپيوندند و با آنها همكار بشوند يعني در واقع شغلشان اين بشود.
كارنامه اين ادوار يكي نيست و عرض من اين است كه در هر صورت به نظر مي‌رسد كه آن توقعي كه از انقلاب اسلامي ايران مي‌رفت كه سينماي آن در راستاي اهداف كلان انقلاب اسلامي ايران انجام وظيفه كند در بسياري از مقاطع مهم تاريخي اين اتفاق نيفتاده است؛ مثلاً ما الان چند سالي هست كه كشورمان يكي از ظالمانه‌ترين حصرهاي اقتصادي را دارد تحمل مي‌كند؛ ببينيم عكس‌العمل عمومي سينماي كشور ما چيست؟ حالا به موارد خاص و نادر كاري نداريم.
عكس‌العمل عمومي اين است كه دقيقاً متناسب با دستگاه فرهنگي رقيب دارند اين تحريم را ‌هاي‌لايت مي‌كنند، برجسته مي‌كنند؛ مدام از فقر مردم، به ستوه آمدن مردم، و اين كه عن‌قريب است آستانه تحمل ديگر لبريز شود و ديگر كسي نتواند اين شرايط را تحمل كند، مي‌گويند؛ اين جا دقيقاً دارد بخشي از ماجرا اتفاق مي‌افتد، كشوري كه شرايطي به مراتب بدتر از اين را در هشت سال دفاع مقدس با افتخار تحمل كرد و از آن گردنه عبور كرده و با افتخار اجازه نداده ذره‌اي از سرزمين ما در اشغال بيگانگان باقي بماند، حالا در شرايط اقتصادي‌اي كه با دوران دفاع مقدس قابل مقايسه نيست، قطعاً شرايط بهتري دارد ولي سينما مدام ساز نااميدي كوك مي‌كند.
يا اتفاقاتي كه در منطقه مي‌افتد؛ دور تا دور ما.
يعني انگار داريم يك جوري نقشه ناتمام دشمنمان را تكميل مي‌كنيم؛ ديگري واژه دشمن است. وقتي به صحبت‌هاي حضرت آقا رجوع مي‌كنيم در صحبت‌هايشان صراحتاً از دشمن فرهنگي صحبت مي‌كنند ولي جالب است كه در سينما مي‌بينيم كساني اصلاً مفهوم دشمن را قبول ندارند؛ معتقدند دنيا عرصه تلاقي آزاد انديشه‌هاست، دشمني وجود ندارد، همه مي‌توانيم با هم گفت‌وگو كنيم، كسي به كسي ظلم نمي‌كند اگر هم جايي بر ما ظلمي روا مي‌شود لابد تقصير خودمان بوده است؛ كساني هنوز در توهماتشان به سر مي‌برند؛ دنيا را دنياي گفت‌وگوها مي‌دانند؛ كدام گفت‌وگو؟ يكي از كلاس‌هاي درسي كه خداوند براي نسل جديد ايراني گذاشته اين است كه اوج روح استكباري غربي‌ها را در قبال ملت ما به وضوح ببيند و در يك كارگاه تاريخي اين روح را تجربه كنند؛ زماني بود كه غرب مزورانه با نرمخويي با ما صحبت مي‌كرد، وزير امور خارجه امريكا كه يك خانمي بود به نام مادلين آلبرايت، به مناسبت كودتاي 28 مرداد مثلاً به اين ننگ اعتراف مي‌كرد كه بگويد بدترين كاري كه ما در اين مملكت كرديم طراحي كودتاي 28 مرداد بوده، بعداً امريكايي‌هاي ديگري تعريض مي‌زدند كه البته ايراني‌ها كودتا كردند، خود ايراني‌ها اين كار را انجام دادند ما فقط مشورت داديم و جالب است اين وزير خارجه مزور نمي‌گفت كه دقيقاً 12 سال قبل از واقعه 28 مرداد، ايالات متحده امريكا سرزمين عزيز ما را اشغال نظامي كرده است و چرا كرده؟ چرا در دو جنگ جهاني كشور ما اشغال شده در حالي كه در هر دو جنگ ما رسماً اعلام بي‌طرفي كرديم.
ولي سينما اصلاً به اين موضوعات كاري ندارد...
ما تا سال 27 اصلاً سينما نداريم؛ يعني توليد سينمايي نداريم؛ اتفاقاتي در دوره پهلوي اول افتاده، چند فيلمي ساخته شده، كلاً سينما تعطيل شده؛ امريكايي‌ها كه به ايران مي‌آيند هيچ تلاشي براي راه‌اندازي سينماي ايران كه نمي‌كنند هيچ، فيلم‌هاي خودشان را نمايش مي‌دهند و بعد، بدترين مدل سانسور را در ايران حاكم مي‌كنند؛ خانمي به نام ميس كوك، اگر نامش را درست گفته باشم، مسئول سانسور تماشاخانه‌هاي ايران است در شهرباني وقت؛ شما مي‌دانيد كه تماشاخانه‌هاي آن روز فقط فيلم نشان نمي‌داد، تئاتر هم نشان مي‌داد حتي پيش‌پرده‌خواني در تئاترهاي آن روز مجوز ميس كوك را مي‌گرفت؛ يعني شعر را مي‌بردند ايشان مي‌خواند اگر صلاح مي‌دانست زيرش مهر تأييد مي‌زد و آن شعر در تماشاخانه‌اي خوانده مي‌شد به عنوان پيش‌پرده. امريكايي‌ها وقتي در ايران بودند اولاً بايد توضيح دهند چرا ايران را اشغال كردند و چرا به خود اجازه دادند حتي در كار سانسور آثار هم دخالت كنند. جالب است بدانيد حتي پس از تمام شدن دوره اشغال رسمي نيز براي مدتي خانم ميس كوك مسئول مستقيم سانسور تماشاخانه‌هاي ايران است؛‌ همان‌ها الان دارند از موج سانسور در فضاي فرهنگي كشور وااسفا مي‌گويند.
چه چيز را سانسور مي‌كردند؟
به خاطرات استاد عزت‌الله انتظامي رجوع بفرماييد؛ اين خاطرات در فضاي اينترنت موجود است؛‌ كه اين خانم امريكايي به چه چيزهايي حساس بود و اصلاً چه اندازه اين شغل را بلد بود؛‌ چه اندازه مي‌توانستند سر وي كلاه بگذارند و... به هر حال خاطرات ايشان خواندني است و در نهايت اينكه چه چيزهايي را سانسور مي‌كردند. هرچه خلاف مسائل متفقين تشخيص داده مي‌شد منطقاً نبايد در تماشاخانه‌هاي ما ارائه مي‌شد؛ اين فضا، فضاي عجيبي است؛ حال اگر وزير امور خارجه امريكا در يك اقدام مزورانه به حضور امريكا در كودتاي 28 مرداد سال 32 اعتراف مي‌كند، ابتدا توضيح دهد كه چرا در شهريور 1320 ايران را اشغال كردند؟ چرا در هشت سال دفاع مقدس اينطور عليه منافع و مصالح ملي ما جنايت كردند؟ يعني مي‌خواهم بگويم كه سينماي ما اگر معطوف به منافع ملي فيلم مي‌ساخت بايد اين مقاطع تاريخي را پررنگ مي‌كرد اما وقتي سينماگر ما دغدغه گرين كارت دارد و خود و خانواده محترمش مي‌خواهند راحت مسير تهران- كاليفرنيا را بروند و بيايند طبعاً به اين موضوع ورود نمي‌كنند.
حتي شايد حاضر باشند خلاف منافع ملي خود فيلم بسازند؛ آيا همه سينماگران ما چنين صفتي دارند؟ خير؛ من قاعده كلي نگفتم؛ عرض مي‌كنم منطقاً در كشوري كه انقلاب كرده است اين حق وجود دارد كه براي همه رسانه‌هاي خود از جمله سينما شرح وظايف كند؛ چنين اتفاقي نيفتاده است، سينما گفته است به ما اعتماد كنيد همه اين كارها را ما انجام مي‌دهيم؛ فعلاً اين امر محقق نشده است و در بدترين شرايط تحريم تعداد فيلم‌هايي كه در رهيافت قالب دشمن در داخل كشور ما ساخته مي‌شوند از تعداد فيلم‌هايي كه معطوف به مصالح ملي است، بيشتر است. بايد پرسيد چرا؟ اتفاقاً الان خداوند اين توفيق را براي نسل جوان ما مهيا كرده است، كه اوج روح استكباري غرب را ببيند كه غرب حتي با پيشرفت علمي كشور ما موافق نيست؛ چقدر شرط و شروط مي‌گذارند و دنيا، دنياي گفت‌وگوي آزاد نيست؛ البته كساني كه طرفدار غرب و بوق‌هاي غرب در داخل ايران هستند همواره توجيهات خود را دارند و به دوره‌اي حواله مي‌دهند كه ما با امريكا بد صحبت كرده‌ايم يا مثلاً از ديوار سفارت امريكا كساني بالا رفته‌اند و حالا امريكا حق دارد به واسطه اين رفتار، چنين رفتار مستكبرانه‌اي با ما داشته باشد. اين افراد حافظه تاريخي ضعيفي دارند و تاريخ را خوب نخوانده‌اند. از اشغال ايران چيزي نمي‌گويند؛ از جنايات امريكا در ايران چيزي نمي‌گويند؛ همين افراد نگران آبرو و وجهه امريكا در داخل كشور هستند و مدام جوانان را توصيه مي‌كنند امريكا را درك كنيد، چراكه مشكلات جهاني خود را دارد. كساني هستند كه انگار دغدغه و دلشوره براي امريكا بيشتر دارند؛ براي مشكلات امريكا دغدغه بيشتري دارند.
اگر اجازه دهيد از منظر ديگر به مسئله نگاه كنيم؛ ما سينمايي به نام سينماي روشنفكري داريم كه اين سينما قبل از انقلاب نيز بروز و ظهور داشته اما شايد وجه تمايزي با سينماي فارسي داشته است؛ به طور مثال در سينماي فارسي ابتذال بسيار رواج داشته است اما سينماي روشنفكري در قبل از انقلاب هم شايد خيلي مسئله ابتذال در آن بارز نبوده است؛ اين سينما بعد از انقلاب نيز مسير خود را ادامه مي‌دهد و اتفاقي كه مي‌افتد اين است كه عنصر قهرمان از فيلم‌هاي ايراني حذف مي‌شود.
مي‌دانم به كجا مي‌خواهيد برويد؛ سينماي ضد قصه، سينماي ضد قهرمان و... سينماي روشنفكري ما با اين مسئله مشكل دارند.
مي‌خواهم به اين برسم كه يكي از مفاهيم انقلاب اسلامي مس‍ئله جهاد است؛ اگر ما بخواهيم مسئله جهاد را در فيلم پررنگ نشان دهيم شايد با استفاده از عنصر قهرمان بتوانيم نشان دهيم؛ فكر نمي‌كنيد كه حذف عنصر قهرمان از سينماي ايران كه به واسطه روشنفكران در سينما اتفاق افتاد رويكردي حساب‌شده و البته مشكوك است؛ يعني اين فكر شده و برنامه‌ريزي اتفاق افتاده است؟
حتماً همين‌طور است؛‌ آنچه به عنوان سينماي روشنفكري در سينماي كشور و حتي جشنواره مي‌شناسيم ميراث فرح پهلوي است؛ يعني سومين زن شاه كه مثلاً جزو اپوزيسيون چپ خارج از كشور بود. او وقتي به كشور بازمي‌گردد طي يك فرايند خيلي مشكوك تا مقام ملكه ايران بالا مي‌رود، نه خود او بلكه مشاوريني كه دارد سياستگذار اصلي فرهنگي كشور مي‌شوند. مدلي از مديريت فرهنگي در ايران رايج مي‌شود كه به توليد فيلم‌هايي خاص با تعريف خاص بينجامد. اين تعريف را بيش از همه در كانون فكري كودك و نوجوان و بعد در مدرسه عالي تلويزيون مي‌بينيم كه جزو توليد فرهنگي فرح بودند. در يكي ليلي امير ارجمند و در ديگري رضا قطبي در تلويزيون حضور دارد. اين دو فضا به طور جدي در كنار جشن‌هاي فرهنگ و هنر شيراز فضاي فرهنگ كاملاً غربي و اروپايي را در ايران با تعريف فرانسه ايجاد مي‌كند؛ فرح به شدت تحت تأثير فرهنگ فرانسه بود؛ مشاوريني كه به او مشورت مي‌دادند همين صفت را داشتند؛ تا جايي كه حتي تجهيزات فني راديو و تلويزيون وقت را طبق شيوه فرانسه مي‌چينند.
چرا در آن زمان هاليوود مطرح نبود؟ عنصر قهرمان در سينماي هاليوود پررنگ بود؛ من مي‌گويم گمان نمي‌كنيد اين از پيش از انقلاب فكر شده بود؟
بله؛ همين را مي‌گويم كه اتاق فكر از قبل از انقلاب وجود داشت؛ جنس سينمايي كه فرح وارد ايران مي‌كند سينماي مثلاً رئاليست فرانسه است؛ اولاً رئاليسم تنها مكتب هنري نيست كه در تاريخ هنر موجود باشد؛ اگر هم رئاليسم را فرضاً كساني برترين مكتب هنري برشمرند، كه قطعاً اين‌طور نيست باز رئاليسم نحله‌هاي مختلفي دارد. تلخ‌ترين نحله، رئاليسم قرن 19 فرانسه است كه نهايتاً به ناتوراليسم يا به قول خودشان ناتورئاليسم اميل زولايي مي‌رسد؛ به نظر مي‌رسد اين جنس از رئاليسم تلخ و سياه فرانسوي بيش از همه به عنوان نحله مطلوب سينماي ما از قبل از انقلاب به رسميت شناخته شد و تا امروز امتداد يافته است. سينماي ما از آن دوره آرمان‌خواه نبود و اگر مي‌خواست آرمان‌خواهي كند تا حد فيلم فارسي، قيصر، انتقام فردي، تقليدهاي ناشيانه مثلاً از سينماي هند به او اجازه آرمان‌خواهي مي‌دادند؛ اما رئاليسم مقلد فرانسه را خيلي پررنگ و جدي در سينماي ما نهادينه كردند؛ آن نوع رئاليسم كه فرانسوي‌هاي قرن 19 به آن معتقد بودند، كه بر آن خيلي تأكيد مي‌كنند؛ مي‌خواهم بگويم اين مكتب با يك قرن تأخير وارد ايران شد.
منبع: روزنامه جوان
 

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن