گروه فرهنگی جهان نيوز حسام زبیراوی، امام هادى علیه السلام پس از شهادت پدر گرامیش ، در سن هشت سالگى بر مسند امامت قرار گرفت و این خود از روشن ترین كرامات و معجزات است ؛ چرا كه حیازت چنین مقام و مسئولیت خطیرى كه صرفا الهى است نه تنها از كودك كه حتى از مردان عاقل و بالغ نیز ساخته نیست . با توجه به این كه علما و محدثان شیعه پس از شهادت و درگذشت هر یك از ائمه در مسائل گوناگون به امام بعدى مراجعه مى نمودند و حتى گاهى او را آزمایش مى كردند.
همچنین بزرگان از علویان و اقوام امام كه در سن كمال بودند به خانه امام رفت و آمد و با آن حضرت معاشرت داشتند؛ غیرممكن است جز به خواست و تایید خدا و جز در ارتباط با عصمت و علم و قدرت الهى ، كودكى بتواند این مقام و مسند را در دست بگیرد و به همه سوالات پاسخ صحیح دهد و در مشكلات رهبرى كامل نماید.
امام هادى علیه السلام پس از شهادت پدر گرامیش ، در سن هشت سالگى بر مسند امامت قرار گرفت و این خود از روشن ترین كرامات و معجزات است ؛ چرا كه حیازت چنین مقام و مسئولیت خطیرى كه صرفا الهى است نه تنها از كودك كه حتى از مردان عاقل و بالغ نیز ساخته نیست
بدیهى است كه حتى مردم عادى نیز كودك خردسال معمولى را از یك امام آگاه راهبر تمیز و تشخیص مى دهند.
اجراى تقدیرات الهى
خیران اسباطى مى گوید: از عراق به مدینه رفتم و خدمت امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم . آن گرامى از من پرسید: واثق چگونه بود؟
عرض كردم : فدایت شوم در عافیت بود و من از دیگران اطلاع و آگاهى بیشترى دارم ، زیرا هم اكنون از راه مى رسم .
فرمود: مردم مى گویند: او مرده است .
چون این موضوع را فرمود، دریافتم منظور از مردم خود امام مى باشد.
آن گاه به من فرمود: جعفر متوكّل چه كرد؟
عرض كردم : به بدترین وضعى در زندان بود.
فرمود: او خلیفه خواهد شد.
آنگاه فرمود: ابن زیّات چه كرد؟
عرض كردم : مردم با او بودند و امر، امر او بود.
فرمود: ریاست بر او شوم است .
سپس قدرى سكوت كرد و فرمود: چاره اى جز اجراى تقدیرات و احكام الهى نیست . اى خیران ! بدان كه واثق مرد، جعفر متوكّل بر جاى او نشست و ابن زیّات كشته شد.
عرض كردم : فدایت شوم چه وقت ؟
فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو.
هنوز بیش از چند روز نگذشته بود كه قاصد متوكّل به مدینه رسید و جریان همان طور بود كه امام هادى علیه السلام فرموده بود.(ارشاد مفید، ص 309؛ الفصول المهمة ابن صباغ مالكى ، ص 279، با اندكى تفاوت ؛ نورالابصار شبلنجى ، ص 182.)
فرمود: اى پسر سعید! هنوز تو در معرفت ما در این پایه اى ؟! آنگاه حضرتش با دست مباركش اشاره فرمود، بستان هایى را با انواع ریاحین و باغ هاى معطر به اقسام میوه هایى دیدم كه نهرها جارى و قصرهاى مرتفع و غلامان و حوریان خوشرو كه تاكنون دیده نشده است.
از مشاهده این احوال حیران و عقلم پریشان
هنوز تو در معرفت ما در این پایه اى ؟!
كلینى و ابن شهرآشوب اینگونه نقل كرده اند:
صالح بن سعید مى گوید: در سامرّا خدمت حضرت امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم .
آن جناب را در ((خان الصعالیك )) فرود آورده بودند. آن محل ، نزول فقرا و غریبان بى نام و نشان بود. با تاثر شدید عرض كردم : قربانت گردم ! این ستمكاران در همه امور سعى در اطفاى نور شما كردند تا آن كه شما را در چنین جایى وارد نمودند.
فرمود: اى پسر سعید! هنوز تو در معرفت ما در این پایه اى ؟!
آنگاه حضرتش با دست مباركش اشاره فرمود، بستان هایى را با انواع ریاحین و باغ هاى معطر به اقسام میوه هایى دیدم كه نهرها جارى و قصرهاى مرتفع و غلامان و حوریان خوشرو كه تاكنون دیده نشده است . از مشاهده این احوال حیران و عقلم پریشان شد.
حضرت فرمود: اى پسر سعید! این از آنِ ماست .
رفتار متفاوت
در كتاب ((مناقب )) آمده است :
سلیمه كاتب گوید: یكى از خطباى متوكّل ملقب به ((هریسه )) به متوكّل گفت : تو با هیچ كس آنگونه كه در مورد على بن محمد رفتار مى نمایى ، رفتار نمى كنى . وقتى او وارد خانه تو مى شود همه به او خدمت مى نمایند و همواره براى ورود او پرده را كنار مى زنند.
متوكّل به همه درباریان دستور داد كه براى آن حضرت خدمتى نكرده و پرده را كنار نزنند.
كسى خبر داد كه على بن محمد علیهم السلام وارد خانه مى شود، پس كسى بر آن حضرت خدمت نكرده و پرده را در برابرش كنار نزد. وقتى امام هادى علیه السلام وارد شد، بادى وزید و پرده را كنار زد و حضرت وارد شد و موقع خروج هم ، چنین شد.
متوكّل گفت : پس از این براى او پرده ها را كنار بزنید، دیگر نمى خواهم باد براى او پرده را كنار بزند.
سخنرانی حجت الاسلام رفیعی/ محبت فرد مسیحی به امام هادی(ع)
دریافت.mp4
چهل حدیث نورانی از امام هادی(علیه السلام):
جبران نقص
لِبَعْضِ مَواليهِ: عاتِبْ فُلانًا وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ اللّهَ إِذا أَرادَ بِعَبْد خَيْرًا إِذا عُوتِبَ قَبِلَ:
امام على النّقى(عليه السلام) به يكى از دوستانش فرمود:فلانى را توبيخ كن و به او بگو: خداوند چون خير بنده اى خواهد، هر گاه توبيخ شود، بپذيرد. )و در صدد جبران نقص خود برآيد
جايگاه اجابت دعا
إِنَّ لِلّهِ بِقاعًا يُحِبُّ أَنْ يُدْعى فيها فَيَسْتَجيبَ لِمَنْ دَعاهُ وَ الْحَيْرُ مِنْها:
همانا براى خداوند بقعه هايى است كه دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعاكننده را به اجابت رساند، و حائر حسين(عليه السلام)يكى از آنهاست
خداترسى
مَنِ اتَّقَى اللّهَ يُتَّقى، وَ مَنْ أَطاعَ اللّهَ يُطاعُ، وَ مَنْ أَطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ الَمخْلُوقينَ. وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخالِقَ فَلْيَيْقَنَ أَنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الَْمخْلُوقينَ: هر كس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر كه خدا را اطاعت كند، از او اطاعت كنند، و هر كه مطيع آفريدگار باشد، باكى از خشم آفريدگان ندارد، و هر كه خالق را به خشم آورد، بايد يقين كند كه به خشم مخلوق دچار مى شود.
اطاعت خيرخواه
مَنْ جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ وَ رَأْيَهُ فَاجْمَعْ لَهُ طاعَتَكَ:
هر كه دوستى و نظر نهايى اش را براى تو همه جانبه گرداند، طاعتت را براى او همه جانبه گردان.
اوصاف پروردگار
إِنَّ اللّهَ لا يُوصَفُ إِلاّ بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ أَنّى يُوصَفُ الَّذى تَعْجِزُ الْحَواسُّ أَنْ تُدْرِكَهُ وَ الاَْوْهامُ أَنْ تَنالَهُ وَ الْخَطَراتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَْبْصارُ عَنِ الاِْحاطَةِ بِهِ. نَأى فى قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فى نَأْيِهِ، كَيَّفَ الْكَيْفَ بِغَيْرِ أَنْ يُقالَ: كَيْفَ، وَ أَيَّنَ الاَْيْنَ بِلا أَنْ يُقالَ: أَيْنَ، هُوَ مُنْقَطِعُ الْكَيْفِيَّةِ وَ الاَْيْنِيَّةِ، أَلْواحِدُ الاَْحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ:
به راستى كه خدا، جز بدانچه خودش را وصف كرده، وصف نشود.
كجا وصف شود آن كه حواس از دركش عاجز است، و تصورّات به كُنه او پى نبرند، و در ديده ها نگنجد؟ او با همه نزديكىاش دور است و با همه دورى اش نزديك. كيفيّت و چگونگى را پديد كرده، بدون اين كه خود كيفيّت و چگونگى داشته باشد. مكان را آفريده بدون اين كه خود مكانى داشته باشد. او از چگونگى و مكان بر كنار است. يكتاى يكتاست، شكوهش بزرگ و نام هايش پاكيزه است.
اثر بخش خداست، نه روزگار
لا تَعْدُ وَ لا تَجْعَلْ لِلاَْيّامِ صُنْعًا فى حُكْمِاللّهِ:
از حدّ خود تجاوز نكن و براى روزگار هيچ اثرى در حكم خدا قرار نده.
نتيجه بى اعتنايى به مكر خدا
مَنْ أَمِنَ مَكْرَ اللّهِ وَ أَليمَ أَخْذِهِ، تَكَبَّرَ حَتّى يَحِلَّ بِهِ قَضاؤُهُ وَ نافِذُ أَمْرِهِ، وَ مَنْ كانَ عَلى بَيِّنَة مِنْ رَبِّهِ هانَتْ عَلَيْهِ مَصائِبُ الدُّنْيا وَ لَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ:
هر كه از مكر خدا و مؤاخذه دردناكش آسوده زِيَد، تكبّر پيشه كند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فراگيرد، و هر كه بر طريق خداپرستى، محكم و استوار باشد، مصائب دنيا بر وى سبك آيد و اگر چه مقراض شود و ريز ريز گردد.
تقيّه
لَوْ قُلْتُ إِنَّ تارِكَ التَّقِيَّةِ كَتارِكِ الصَّلوةِ لَكُنْتُ صادِقًا:
اگر بگويم كسى كه تقيّه را ترك كند مانند كسى است كه نماز را ترك كرده، هر آينه راست گفته ام.
شكر و شاكر
الشّاكِرُ أَسْعَدُ بِالشُّكْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتى أَوْجَبَتِ الشُّكْرَ لاَِنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّكْرُ نِعَمٌ وَ عُقْبى:
شخص شكرگزار، به سبب شكر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتى كه باعث شكر شده است. زيرا نعمت، كالاى دنياست و شكرگزارى، نعمتِ دنيا و آخرت است.
دنيا جايگاه آزمايش
إِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنْيا دارَ بَلْوى وَ الاْخِرَةَ دارَ عُقبى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْيا لِثَوابِ الاْخِرَةِ سَبَبًا وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْيا عِوَضًا:
همانا كه خداوند دنيا را سراى امتحان و آزمايش ساخته و آخرت را سراى رسيدگى قرار داده است، وبلاى دنيا را وسيله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلاى دنيا قرار داده است.
ستمكار بردبار
إِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ يَكادُ أَنْ يُعْفى عَلَيْهِ بِحِلْمِهِ. وَ إِنَّ الُْمحِقَّ السَّفيهَ يَكادُ أَنْ يُطْفِىءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفْهِهِ:
به راستى ستمكار بردبار، بسا كه به وسيله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شود و حقدار نابخرد، بسا كه به سفاهت خود، نور حقِّ خويش را خاموش كند
آدم بى شخصيّت
مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأْمَنْ شَرَّهُ:
كسى كه خود را پست شمارد، از شرّ او در امان مباش.
جايگاه سود و زيان
أَلدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ:
دنيا بازارى است كه گروهى در آن سود برند و دسته اى زيان ببينند.
حسد و خودخواهى
أَلْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَ الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داع إِلَى الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ، وَ الْبُخْلُ أَذَمُّ الاَْخْلاقِ وَ الطَّمَعُ سَجِيَّةٌ سَيِّئَةٌ:
حسد نيكوييها را نابود سازد، و دروغ، دشمنى آوَرَد، و خودپسندى مانع از طلب دانش و خواهنده خوارى و جهل گردد، و بخل ناپسنديده ترين خُلق و خوى است، و طمع خصلتى ناروا و ناشايست است.
پرهيز از تملّق
قالَ أَبُوالْحَسَنِالثّالِثِ(عليه السلام) لِرَجُل وَ قَدْ أَكْثَرَ مِنْ إِفْراطِ الثَّناءِ عَلَيْهِ: أَقْبِلْ عَلى شَأْنِكَ، فَإِنَّ كَثْرَةَ المَلَقِ يهْجُمُ عَلَى الظِّنَّةِ وَ إِذا حَلَلْتَ مِنْ أَخيكَ فى مَحَلِّ الثِّقَةِ، فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلى حُسْنِ النِّيَّةِ:
امام هادى(عليه السلام) به كسى كه در ستايش از ايشان افراط كرده بود فرمودند: از اين كار خوددارى كن كه تملّقِ بسيار، بدگمانى به بار مى آورد و اگر اعتماد برادر مؤمنت از تو سلب شد از تملّق او دستبردار و حسن نيّت نشان ده.
جايگاه حُسنِ ظنّ و سوءظنّ
إِذا كانَ زَمانُ الْعَدْلِ فيهِ أَغْلَبَ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أَنْ يَظُنَّ بِأَحَد سُوءً حَتّى يَعْلَمَ ذلِكَ مِنْهُ، وَ إِذا كانَ الْجَوْرُ أَغْلَبَ فيهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَيْسَ لاَِحَد أَنْ يَظُنَّ بِأَحَد خَيْرًا ما لَمْ يَعْلَمْ ذلِكَ مِنْهُ:
هر گاه در زمانه اى عدل بيش از ظلم رايج باشد، بدگمانى به ديگرى حرام است، مگر آن كه [ آدمى ] بدى از كسى ببيند. و هر گاه در زمانهاى ظلم بيش از عدل باشد، تا وقتى كه [آدمى] خيرى از كسى نبيند، نبايد به او خوشبين باشد.
بهتر از نيكى و زيباتر از زيبايى
خَيْرٌ مِنَ الخَيْرِ فاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَميلِ قائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ، وَ أَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راكِبُهُ:
بهتر از نيكى، نيكوكار است، و زيباتر از زيبايى، گوينده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدى، عامل آن است، و وحشتناكتر از وحشت، آورنده آن است.
توقّع بيجا
لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدَرْتَ عَلَيْهِ، وَ لاَالْوَفاءَ لِمَنْ غَدَرْتَ بِهِ، وَ لاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إِلَيْهِ، فَإِنَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ:
از كسى كه براو خشم گرفته اى ، صفا و صميميّت مخواه و از كسى كه به وى خيانت كرده اى ، وفا مطلب و از كسى كه به او بدبين شده اى ، انتظار خيرخواهى نداشته باش، كه دل ديگران براى تو همچون دل تو براى آنهاست.
برداشت نيكو از نعمتها
أَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ الَْتمِسُوا الزِّيادَةَ فيها بِالشُّكْرِ عَلَيْها، وَ اعْلَمُوا أَنَّ النَّفْسَ أَقْبَلُ شَىْء لِما أَعْطَيْتَ وَ أَمْنَعُ شَىْء لِما مَنَعْتَ:
نعمت ها را با برداشت خوب از آنها به ديگران ارائه دهيد و با شكرگزارى افزون كنيد، و بدانيد كه نفس آدمى رو آورنده ترين چيز است به آنچه به او بدهى و بازدارنده ترين چيز است از آنچه كه از او بازدارى.
خشم به زيردستان
أَلْغَضَبُ عَلى مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ:
خشم بر زيردستان از پستى است.
عاقّ والدين
أَلْعُقوقُ ثَكْلُ مَنْ لَمْ يَثْكَلْ:
نافرمانى فرزند از پدر و مادر، داغِ داغ ناديدگان است.
تأثير صله رحم در ازياد عمر
إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثُونَ سَنَةً فَيَكُونُ وُصُولاً لِقَرابَتِهِ وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَيَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَةً وَ ثَلاثينَ سَنَةً، وَ إِنَّهُ لَيَكُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ سَنَةً فَيَكُونُ عاقًّا لِقَرابَتِهِ قاطِعًا لِرَحِمِهِ، فَيَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَ سِنينَ:
چه بسا شخصى كه مدّت عمرش مثلاً سى سال مقدّر شده باشد به خاطر صله رحم و پيوند باخويشاوندانش، خداوند عمرش را به 33 سال برساند. و چه بسا كسى كه مدّت عمرش 33 سال مقدّر شده باشد، به خاطر آزردن خويشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.
نتيجه عاقّ والدين
أَلْعُقُوقُ يُعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ يُؤَدّى إِلَى الذِّلَّةِ:
نارضايتى پدر و مادر، كمىِ روزى را به دنبال دارد و آدمى را به ذلّت مى كشاند.
بى طاقتى در مصيبت
أَلْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ إِثْنانِ:
مصيبت براى صابر يكى است و براى كسى كه بى طاقتى مى كند دوتاست.
همراهان دنيا و آخرت
أَلنّاسُ فِى الدُّنْيا بِالاَْمْوالِ وَ فِى الاْخِرَةِ بالاَْعْمالِ:
مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
شوخى بيهوده
أَلْهَزْلُ فَكاهَةُ السُّفَهاءِ وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ:
مسخرگى، تفريح سفيهان و كار جاهلان است.
زمان جان دادن
أُذْكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَىْ أَهْلِكَ، وَ لا طَبيبٌ يَمْنَعُكَ وَ لاحَبيبٌ يَنْفَعُكَ:
وقت جان دادنت نزد خانواده ات را به ياد آر كه در آن هنگام طبيبى جلوگير مرگت و دوستى نفع رسانت نباشد.
نتيجه جدال
أَلْمِراءُ يُفْسِدُ الْصِّداقَةَ القَديمَةَ وَ يُحَلِّلُ الْعُقْدَةَ الْوَثيقَةَ وَ أَقَلُّ ما فيهِ أَنْ تَكُونَ فيهِالْمُغالَبَةُ وَ الْمُغالَبَةُ أُسُّ أَسْبابِ الْقَطيعَةِ:
جدال، دوستى قديمى را تباه مىكند و پيوندِ اعتماد را مى گشايد و كمترين چيزى كه در آن است غلبه بر ديگرى است، كه آن هم سبب جدايى مى شود.
حكمت ناپذيرى دل فاسد
أَلْحِكْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ:
حكمت، اثرى در دلهاى فاسد نمى گذارد.
درك لذّت در قِلَّت
أَلسَّهَرُ أَلَذُّ لِلْمَنامِ وَ الْجُوعُ يَزيدُ فى طيبِ الطَّعامِ:
شب بيدارى، سبب لذّتبخشى خواب، و گرسنگى سبب خوش خوراكى در طعام ناب است.
اسير زبان
راكِبُ الْحَرُونِ أَسيرُ نَفْسِهِ، وَ الْجاهِلُ أَسيرُ لِسانِهِ:
كسى كه بر اسب سركش، سوار است، اسير هواى نفس خويش، و نادان، اسير زبان خويش است.
تصميم قاطع
أُذْكُرْ حَسَراتِ التَّفْريطِ بِأَخْذِ تَقْديمِ الْحَزْمِ:
افسوسِ كوتاهى در انجام كار را با گرفتن تصميم قاطع جبران كن.
خشم و كينه توزى
أَلْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ، وَ الْعِتابُ خَيْرٌ مِنَ الْحِقْدِ:
خشم و تندى، كليدِ گرانبارى است و خشم، بهتر از كينه توزى است.
ظهور مقدَّرات
أَلْمَقاديرُ تَريكَ ما لا يَخْطُرُ بِبالِكَ:
مقدَّرات چيزهايى را بر تو نمايان مى سازد كه به فكرت خطور نكرده است.
خود خواهان مغضوب
مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيْهِ:
هر كه از خود راضى باشد، خشمگيران بر او زياد خواهند بود.
تباهى فقر
أَلْفَقْرُ شَرَهُ النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ:
فقر، مايه آزمندىِ نفس و سببِ نااميدى زياد است.
راه پرستش
لَوْ سَلَكَ النّاسُ وادِيًا شُعَبًا لَسَلَكْتُ وادِىَ رَجُل عَبَدَاللّهَ وَحْدَهُ خالِصًا:
اگر مردم به راه هاى گوناگونى روند، من به راه كسى كه تنها خدا را خالصانه مى پرستد خواهم رفت.
آثار گوشتخوارى
مَنْ تَرَكَ اللَّحْمَ أَرْبَعينَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ وَ مَنْ أَكَلَ اللَّحْمَ أَرْبَعينَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ:
كسى كه چهل روز گوشت نخورد بد خُلقى پيدا كند، و كسى كه چهل روز پى در پى نيز گوشت خورد اخلاقش بد شود.
يگانگى خدا
لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَىءَ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْياءَ بَديعًا وَ اخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الاَْسْماء:
خداوند از ازل تنها بود و چيزى با او نبود، سپس اشياء را به صورت نوظهور آفريد و براى خودش بهترين نام ها را برگزيد.
فروتنى
أَلتَّواضُعُ أَنْ تُعْطِىَ النّاسَ ما تُحِبُّ أَنْ تُعْطاهُ:
فروتنى آن است كه با مردم چنان كنى كه دوست دارى با تو چنان باشند.
چرا اطلاعات ما درباره امام هادی کم است؟
اما عوامل مختلفی دست به دست هم دادهاند و باعث شدهاند که اطلاعات ما دربارهی ائمهی اطهار و بهویژه سه تن از این بزرگواران بسیار محدود باشد؛ یعنی امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهمالسلام. در واقع ما نسبت به این دورهی زمانی دچار فقدان اطلاعات کافی هستیم. مهمترین دلایل این محدودیت اطلاعات تاریخی دربارهی زندگانی این سه امام و بهویژه امام هادی علیهالسلام از این قرار است:
نخست: عمر کم این بزرگواران. مدت عمر ایشان در قیاس با دیگر ائمه علیهمالسلام کمتر بود و همین مسأله در محدود بودن اطلاعات ما از این بزرگواران مؤثر بوده است. این موضوع در مورد امام جواد و امام عسکری علیهماالسلام نیز صدق میکند. امام جواد علیهالسلام را در سن بیستوپنج سالگی به شهادت رساندند و امام عسکری علیهالسلام را در سن بیستوهشت سالگی.
عامل دوم، محصور بودن ایشان است. این امامان ما در حصر و تحت کنترل شدید بودند و به طور طبیعی مردم نمیتوانستند با ایشان ارتباط برقرار کنند. در نتیجه مطالبی هم که از ایشان مورد ثبت و ضبط قرار گرفته، اندک و محدود است. حتی وکلای امام هادی علیهالسلام و کسانی که رابط آن بزرگوار با مردم بودند، در قالب چهرههای ناشناس مانند دستفروش و دورهگرد و با احتیاط بسیار به خانهی حضرت میآمدند و سؤالات خود را میپرسیدند و از آن حضرت کسب تکلیف میکردند.
حتی با وجود «زراقی» که حاجب و وزیر خلیفه و از شیعیان نفوذی به دستگاه خلافت بود، باز هم ارتباط با امام هادی علیهالسلام بهراحتی صورت نمیگرفت. تا آنجا که نقل شده یکی از یاران امام برای اینکه از حال امام خبر بگیرد، نزد حاجب آمد، اما نمیدانست که حاجب شیعه است. صبر کرد تا اطراف حاجب خلوت شود. حاجب که منظور او را فهمید و به او گفت:
آمدهای تا از مولایت خبر بگیری؟ او پاسخ داد که مولای من خلیفه است. حاجب گفت: ساکت باش. من هم عقیدهی تو را دارم و این امام بزرگوار امام من و تو است. آن صحابی امام گفت: من خوشحال شدم وقتی دیدم حاجب هم شیعه است. بعد صبر کردند تا فرصت مناسبی فراهم شود. سپس حاجب او را همراه پسربچهای نزد امام فرستاد. وقتی امام علیهالسلام به سؤالات او پاسخ دادند، به او گفتند که بهسرعت از آنجا بیرون برو، زیرا بودنت در آنجا برایت خطر دارد.
بنابراین ارتباط با امام هادی علیهالسلام حتی با وجود شیعیان نفوذی در دستگاه خلفای عباسی بهسختی صورت میگرفت و با خطرات بسیاری همراه بوده است. همین مسأله باعث شده که اطلاعات تاریخی چندانی از ایشان ثبت و ضبط نشده باشد.
عامل سوم این است که تواریخ را عمدتاً افراد غیر شیعه نوشتهاند و اساساً زمانه، زمانهی شیعیان نبود. حکومت عباسی با قدرت و قوت بر امور نظارت میکرد و بسیاری از مورخان تنها به شرطی میتوانستند دست به قلم ببرند که چیزی بنویسند که دستگاه خلافت میخواهد. بنابراین یا باید باب میل آنها مینوشتند یا اینکه چیزی نمینوشتند و مثلاً از مسألهای صرف نظر میکردند. هر مسألهای که دستگاه خلافت خوشش نمیآمد و از جمله هرگونه تبلیغ دشمنان دستگاه و ترویج آیین آنان نباید ثبت و ضبط میشد. بنابراین اگر هم کسی میخواسته مطالبی را از اهل بیت علیهمالسلام و بهخصوص در این موقع از امام هادی علیهالسلام ثبت و ضبط کند، از ترس دستگاه خلافت از این کار منصرف میشد.
عامل چهارم هم آن است که بیشتر مورخان به مسائل سیاسی و عرصهی سیاست عالم اسلام توجه داشتند. مثلاً بیشترین اطلاعات ما از زندگانی پر برکت امام رضا علیهالسلام مربوط به آن مقطع کوتاه ولایتعهدی ایشان است. چون ولایتعهدی یک مسألهی سیاسی بوده و به دستگاه خلافت هم مرتبط میشده، مورد توجه قرار میگرفته و راجع به آن قلمفرسایی میشده است. اما ما در مورد بقیهی عمر مبارک امام در دوران امامت ایشان اطلاعات چندانی نداریم و بهندرت مطالبی در این دوره در تاریخ وجود دارد. بنابراین با توجه به آن که امامان ما و از جمله امام هادی علیهالسلام در عرصهی خلافت و حکومت حضور نداشتند، مطالب مربوط به ایشان هم از طرف مورخان به صورت مفصل مورد ثبت و ضبط قرار نگرفته است.
مداحی شهادت امام هادی(ع)
محمود کریمی/ای نجل جواد ابن رضا حضرت هادی(ع)
دیدگاه شما