تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴
مادر فاطمه مددکار اجتماعی بود. هنگامهی جنگ، تنها به خودش و خانوادهاش فکر نکرد. چمدانش را بست و راهی جایی شد که بیش از هر زمان دیگری به او نیاز داشتند: خانهای برای شصت کودک بیسرپرست و بدسرپرست.
بهمحض رسیدن، آغوشش را به روی بچهها باز کرد و دلش را به آنها بخشید. دنیای بچهها تغییر کرد. با مادریکردن برایشان روزهای تلخ جنگ را به لحظههایی خاطرهانگیز تبدیل کرد. کتاب در دست گرفت و برایشان از امید و عزت، قصه خواند. فیلم نشانشان داد. با آنها بازی کرد. حتی با کمک گرفتن از بچهها و دستهای کوچولویشان، کیکهایی پخت که طعمِ خاصِ مادری داد. در میان صدایِ تقوتوق پدافندها و سایهی ترس، خنده به لبهای بچهها هدیه کرد. او فقط یک مددکار نبود، مادر بود. مادر همهی آنهایی که هیچکس را نداشتند. پناهشان شد. نور شد. امید شد و امنیت تقسیم کرد.
فاطمه با چشمانی پرافتخار، گفته بود: «مادرم هیچوقت کم نمیآورد. در برابر هر مشکلی، همیشه محکم ایستاده است.»
و این ایستادگی، روایت بیصدای زنانیست که بیادعا، قهرمان هستند .
دیدگاه شما