یکی دو هفته بعد از این اتفاق ها گذرم به شهر مقدس قم افتاد. در فاصله پانصد متری یکی از درب های حرم مطهر، یک خانم بدحجاب در حال نزدیک شدن به درب حرم بود. در خلال آن سی چهل ثانیه ای که من حواسم به این خانم بود یک نفر به این خانم تذکر داد و احتمالا در بقیه این مسیر هم این اتفاق تکرار شد. در یکی از فروشگاههای این شهر هم چند خانم به یک خانم بدحجاب که لباس نازکی پوشیده بود تذکر دادند. یک بار هم شاهد بودم که یک دختر مانتویی که در حال گذر از کوچه بود توسط یک پیرمرد که از صف نانوایی جداشد و به او نزدیک شد مورد ارشاد و نهی از منکر قرار گرفت.
منظورم از سطور بالا1این است که اگر ظاهر و باطن قم - نسبتا- بهتر از شهر های دیگر است بی دلیل نیست. این موضوع هیچ ارتباط موثری به هیچ نهاد انتظامی و دلتی شهر ندارد چرا که قویترین و منسجم ترین اداره ها و نهادها در تهران وجود دارند اما می بینید که اوضاع پایتخت از لحاظ فرهنگی افتضاح است. اگر ظاهر و باطن قم بهتر از شهرهای دیگر است به این دلیل است که «مردم» قم با امر به معروف و نهی از منکر آن را حفظ کرده اند نه نهادها و اداره ها. وقتی من و امثال من جرات نمی کنیم یک تذکر لسانی ساده به یک بدحجاب و روزه خوار بدهیم نباید توقع داشته باشیم که هر روز به تعداد بدحجابان و روزه خواران محل زندگیمان اضافه نشود. و این تاوان کم جراتی است.
دیدگاه شما