شعر زیبایی که در ادامه می خوانید سروده ی یک از خوانندگان صبح رزن می باشد:
ماه تابان
روز و شب را با خیالت همچو بارانم بیا
ای تمام نور هستی ماه تابانم بیا
گر تو آیی دست این بی دینیان هم روکنی
آنکه می گوید دروغی ،من که حیرانم بیا
در مشامم بوی تو ،آیا که بینم روی تو؟
قبل آنکه داغ تو بر سینه بنشانم بیا
این خزان زندگی زهری شده بر زخم من
مرحم زخم دلم ای درد و درمانم بیا
در میان کوچه ها من جای پایت دیده ام
از خجالت در درون خانه پنهانم بیا
پیر کنعان را ندیدی در پی ات مجنون شده
آنچنانی که دلش خون است می دانم بیا
صبر من را باد غارتگر به یغما برده است
آتش شک در گرفته کاه ایمانم بیا
ترس آن هرگز مدار آن جا نباشد یاریت
خود که دانی من در این جا مردمیدانم بیا
علی ذبیحی صارم
دیدگاه شما