همین چند لحظه ی پیش مادری به زور پسر کو چک خود را از آن چیزی کودک میخواست دور می کرد و کمی آنطرفتر (دوبس دوبس) ماشینی مدل بالا که چند جوان در آن بودند ... چقدر از این صحنه تضادها به یاد دارم. هنوز صدای گریه پسر بچه در گوشم است.و باز فاصله. فقر. و تضاد طبقاتی چقدر صحنه ی مشمئزکننده ایست شرم یک پدر با جیب پر از خالی از فرزند و گریه کودک پر از شهوت و خواستن خرید در آغوش مادر. در بازار شب عید و ضربه های کودک بر سینه ی مادر بیچاره چقدر صحنه ی رقت انگیزی است.چه دردی بالاتر از حقارت پدر در مقابل فرزند و شکستن غرور پدری که باید مظهر غرور باشدو آنوقت صدا و سیمایی که دائم تبلیغ مصرف و خرید می کند. در کجای اسلام به خرید بیشتر توصیه شده که شما چنین می کنید؟ در کجای تاریخ ایران نوروز را چنین با تجمل برگزار می کردند که ما برگزار می کنیم؟ نوروز جشن برابری ها بود نه جشن فاصله ها. جشن رسیدن بود نه نرسیدن . پدران و مادرانی را می شناسم که یک ماه قبل از نوروز به جای شادی عزا می گیرند چه می کنیم با هویتمان؟در کجای تاریخ ایران آفتاب پرست و لاک پشت سر سفره هفت سین میگذاشتند؟
میرزایی
دیدگاه شما