نظریه مارپیچ سکوت مهمترین نظریه در نسل دوم نظریههای ارتباطات است. نظریه مارپیچ سکوت ناظر به فرایندی است که در آن کنشگران اجتماعی به واسطه قرار گرفتن در یک هجمه ارتباطاتی همسو، وادار به سکوت و انفعال، خود سانسوری و در نهایت همراهی با آن هجمه خواهد شد. بعدها این مفهوم در حوزه مطالعات فرهنگی توسعه یافت و نظریه «هراس اخلاقی» توسط استنلی کوهن جایگزین آن شد. در نظریه هراس اخلاقی رسانهها با تمرکز ویژه به سوژهای خاص سعی میکنند از آن سوژه خاص اهریمنی برای ارعاب افکار عمومی برسازند. این برساخت فرایند پیچیدهای دارد: ابتدا رسانه و تریبونهای همسو نسبت به چیزی که تا دیروز مسالهای نبوده ایجاد نگرانی میکنند. این ایجاد نگرانی بوسیله ترفندهای رسانهای از جمله برجسته سازی، خبرسازیهای پی در پی، حادثه بزرگ و... صورت میگیرد.
در این مسیر آنها سعی میکنند از ایجاد نگرانی به سمت ایجاد خصومت حرکت کنند. این ایجاد خصومت معمولا با ایجاد برچسبهای زبانی و... صورت گیرد تا بوسیله دوگانه سازیها (خوب/بد، زشت زیبا، دموکرات/تروریست و...) هویت سوژه به صورت مشخصتر برساخته شود و احساسات برای مواجهه با آن برانگیخته شود. برجسته کردن کاریکاتوری سوژه مرحله دیگری از ساخت این هراس اخلاقی است. به قول معروف نسبت به چیزی که تا حالا مساله نبوده است و یا مساله مهمی نبوده است از کاه کوه میسازند. در مرحله آخر سعی میکنند نوعی «اجماع گفتمانی» بوجود آورند. درگیر کردن اقشار مختلف و استفاده از ظرفیتهای افکار عمومی از جمله هنرمندان و سلبریتیها از ترفندهایی است که در این مرحله استفاده میشود.
وقتی که کار به اینجا میرسد احساسات غلیان یافته است و کنشگرانی که یا سوژه هراس اخلاقی بودهاند یا در ارتباط با هراس اخلاقی بودهاند منفعل و خودسانسور میشوند. دفاع کردن از خود، برای آنها هزینه ساز است و ترجیح میدهند سکوت کنند و یا با رسانههای هجمه کننده همراه شوند. نظریه هراس اخلاقی بعدها توسط یهودا و گود توسعه پیدا کرد و ابعاد مختلفی یافت. (برای فهم بهتر این نظریه قضیه اسیدپاشی در اصفهان را به یاد آورید. یکی دو خبرگزاری دولتی و سایت خبری با برجسته کردن موضوع سعی در ایجاد یک هراس اخلاقی عمومی داشتند و در این راه موفقیتهایی نیز کسب کردند. خبرگزاری دولتی ایسنا در این رابطه در طی چند روز بالای ۱۰۰ خبر و گزارش تولید کرد و سعی کرد این حادثه را به قشر مذهبی جامعه مرتبط کند. در این رابطه سعی کرد با گفتگو با هنرمندان و افرادی که اصلا به ماجرا ربطی نداشتند علاوه بر ایجاد اجماع گفتمانی، گفتمانهای دیگری نظیر فمینیسم و ملی گرایی شوینیستی و... را نیز دنبال کند. هراس اخلاقی اسیدپاشی آنقدر تاثیر گذار بود که خانوادههای اصفهانی تا چند روز از حضور اجتماعی دختران خود جلوگیری میکردند و فضای رعب و وحشت اصفهان را فراگرفته بود).
با این همه ولی بعدها خانم «سارا تورنتن» با نظریه دیگری تاثیر هراسهای اخلاقی را به چالش کشید. وی در نظریه «آینده هراسهای اخلاقی» بیان داشت که بازنمایی هراسهای اخلاقی آغاز حیات خرده فرهنگ هاست. آنچه که توسط رسانهها به عنوان اهریمن نشان داده میشود کم کم تبدیل به قهرمان میشوند و هراسهای اخلاقی باعث معروفیت مجانی اهریمنها میشود. نمونه وطنی این نظریه را میتوانیم در استراتژی ارتباطی «احمدینژاد» ببینیم. احمدینژاد بر موج هراس اخلاقی که رسانههای مین استریم از وی به واسطه طرح مساله هولوکاست در قامت یک «اهریمن» ساخته بود سوار شد و توانست به قول پروفسور مولانا «به یک رسانه تبدیل شود».
به عبارت دقیقتر هراس اخلاقی خودبه خود باعث افزایش حضور رسانهای سوژه خود میشود و این امکان را در اختیار او قرار میدهد تا از این فرصت رسانهای بدست آمده کمال استفاده را برای طرح خود ببرد.
از سال ۲۰۰۱ به این سو مجموعه عملیاتهای غرب برای ایجاد یک هراس اخلاقی از اسلام با پدیده حمله به برجهای جهانی در نیویورک کلید خورد. این هراس اخلاقی باعث شد که شرایط زیست اجتماعی و فرهنگی مسلمانان در غرب سختتر شود و فعالیتهایشان محدودتر شود. قوانین مختلف در اروپا برای جلوگیری از ورد حجاب اسلامی به مراکز آموزشی و ساخت مساجد و مخالفت با ذبح اسلامی و... از جمله کارکردهای همین هراس اخلاقی پسا ۱۱ سپتامبری بود. به خصوص بعد از حساسیتهایی که در غرب برای مساله افزایش نسبت تعداد مسلمانان فراهم شد، هر از چندگاهی به واسطه یک صحنه سازی (استرالیا و پاریس دو نمونه اخیر این صحنه سازیها بودند) این پروژه هراس اخلاقی از اسلام یا اسلام فوبیا یا به عبارت عامتر اسلام هراسی جانی تازه مییابد و سوژههای جدیدی را میبلعد.
ولی با این حال طبق نظر خانم تورنتن این پروژهها نه تنها باعث کند شدن حرکت اسلام گرایی در اروپا و آمریکا نگردید بلکه باعث گسترش بیشتر خرده فرهنگ اسلامی و توجهات به اسلام در دنیایی که عطش معنویت و استعلا دارد شد. بعد از یازده سپتامبر قران به پرفروشترین کتاب در سطح جهان تبدیل شد و تعداد بیشتری در اروپا به سمت اسلام گرویدند.
اگرچه قدرتهای جهانی بواسطه ایجاد این هراسهای اخلاقی، افکار عمومی غربی را برای حمله به افغانستان و عراق اقناع کرد ولی همان حملات باعث نوعی واکنش رادیکالیزه در جهان اسلام گردید و بعدها زمینه ساز آنچه بهار عربی/اسلامی نامیده میشد شد و برخی منافع منطقهای قدرتهای جهانی را به خطر انداخت.
اکنون که به واسطه نمایش حمله به نشریه هتاک چارلی هبدو بار دیگر پروژه هراس اخلاقی از اسلام و مسلمانان جانی تازه گرفته است به نظر میرسد همزمان توجهات نسبت به اسلام افزایش خواهد یافت و در این موقعیت بهترین تدبیر استفاده و سوار شدن بر این موج جهانی است. اینجاست که درایت رهبر انقلاب برای نامه نگاری مستقیم با جوانان غربی در این نقطه عطف تاریخی بهتر فهم میشود.
با توجه به رقابت دو مکتب اسلامی شیعه و سنی در جذب اسلام آورندگان جدید که به دلایل مختلف اغلب به نفع اهل سنت بوده است، این ابتکار رهبر انقلاب در توجه دادن تازه مسلمانان به مذهب شیعه نیز قابل توجه است.
فارغ از محتوی نامه رهبر انقلاب که در آن دعوت به مواجهه و تامل مستقیم و بدون واسطه جوانان اروپایی با اسلام محوریترین موضوع است نامه نگاری شخصیتها خود به عنوان یک رسانه قابل توجه است. خطاب دادن جوانان نیز به عنوان سرمایههای تحول اجتماعی از دیگر نکات برجسته این نامه است. پیش از این رهبر انقلاب بارها از روحیه آرمانخواهی، حق پذیری و عدالتخواهی جوانان به عنوان ویژگیهای مثبت دوران جوانی یاد کرده بودند.
همانطور که حدس زده میشد رسانههای جریان اصلی و وابستگان منطقهای آن با سکوت سعی در سانسور کردن این نامه برآمدند ولی انتشار اولیه آن در شبکههای مجازی که مخاطبان آن بیشتر جوانان هستند نشان از سیاست گذاری دقیق برای انتشار این نامه بود. شبکههای اجتماعی مجازی در قضیه غزه نشان دادند که امکان تاثیرگذاری و خنثی کردن اثرات رسانههای جریان اصلی حامی رژیم صهیونیستی را دارند و موج جهانی محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی تا آنجا پیش رفت که حتی رییس جمهور فرانسه از حضور نتانیاهو در تجمع همبستگی با چارلی هبدو در پاریس دلخور بود.
با توجه به اینکه پیک استفاده از شبکههای اجتماعی اینترنتی در ساعات آغازین شب است انتشار این نامه در ساعات آغازین شب در فضای اینترنت و تلاش کاربران ارزشی برای هات کردن و ترند کردن آن در این شبکهها نشان از فهم درست ظرفیت این شبکهها دارد.
*دانشجوی دکتری جامعهشناسی فرهنگی
دیدگاه شما