تاریخ : 1. خرداد 1396 - 12:50   |   کد مطلب: 23344
شهدا مظهر ایثار و فداکاری هستند بنابراین خبرگزاری ایسنا به منظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت اقدام به بازخوانی وصیت‌نامه‌های شهدای استان کرده است.

به گزارش صبح رزن به نقل از  ایسنا، منطقه همدان، وصیت‌نامه شهدا حاوی نکاتی است که اسوه اخلاق، ایثار و رشادت است و این موضوع می‌تواند به عنوان مهمترین عامل برای مقابله با تهاجم فرهنگی مورد اهتمام بیش از پیش قرار گیرد.

حال دست به انتشار گزیده وصیت‌نامه شهید «حسین کیانی» معاون گردان 152 لشکر 32 انصارمی‌زنیم.

بسم الرحمن الرحیم

خداوندا ما آمدیم که دین تو را یاری کنیم و راه حسین(ع) را برویم. آمدیم تا مظلومان جهان را نجات بدهیم. آمدیم تا فرهنگ قرآن را معرفی کنیم. آمدیم تا کربلا را معرفی کنیم. آمدیم تا با باطل جنگ کنیم.

اگر پدران و برادرانمان باشند آمدیم تا عدالت و ایمان را به جهان بگوییم که پیرو حسین هستیم که در برابر 30 هزار نفر تسلیم نشد. آمدیم بگوییم ای دنیا ما رهبری داریم که رفاه و آسایش خودش را در جنگ و در کشته شدن می‌داند و می‌فرماید اگر تمام دنیا به من حمله کنند نمی‌ترسم.

رهبری داریم که به عشق شهادت زندگی می‌کند. آمده‌ایم که ولایت را زنده کنیم. آمده‌ایم تا شکم باطل را بشکافیم تا حق زنده بماند.

با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و با سلام به شهیدان تاریخ و با سلام و درود به تمام رزمندگانی که برای رضای خدا پا به جبهه‌ها می‌گذارند.

وصیت‌نامه برادر حاج حسین کیانی ساکن روستای کیان

اینجانب خودم را مسئول می‌دانم پیامی و صحبتی برای برادران هم دین خودم بنویسم، هر چند کوچک‌تر از آنیم که سفارشی به برادران دینی در هر جا که هستند، داشته باشم.

برادر و خواهر، اسلام در برابر تمام کفر ایستاده است. امروز اسلام مظلوم است و مسأله جنگ و جهاد برای ما حل نشده است، به قول علی(ع) ایمان بر چهار پایه است و پایه اصلی جهاد است. تمام دنیای غرب و شرق خودشان را آماده کرده‌اند برای نابودی جهاد. اگر ما لذت معنوی را درک کنیم، اگر ما قدرت، عدالت و شجاعت اسلام را درک کنیم، اگر ما خدا را بشناسیم، چه باک، ترس ما در این است که ما شناخت نداریم.

شهیدان رفتند و ما زبونان ماندیم. به قول امام عزیز شکست و پیروزی برای ما مهم نیست، رضای خدا مهم است. لکه‌دار شدن مهم است. برادران حزب‌الله هوشیار باشید که منافقان زیرک اگر نفوذ کنند نه اسلامی می‌ماند و نه دینی.

یکی از زاهدان احمق کمر علی را شکست. برادران اتحاد و وحدت داشته و به آن عمل داشته باشید. امروز اسلام قریب است. بیشتر بدبختی‌های ما در جهان اسلام و انحراف‌های دنیای اسلام گریز از عمل است.

برادران و خواهران، نماز بدون جهاد باطل است. جهاد است که به انسان‌های تاریخ ارزش می‌دهد. برادران حزب‌الله این بیماری را دوا کنید، این تفرقه‌ها را اصلاح کنید، جنگ ریاست نکنید. این نهضت را اصلاح‌طلبان آغاز کردند نه فرصت‌طلبان.

مومنین باید حکومت کنند تا فرصت‌طلبان. باید ایمان باطنی داشته باشیم. توکل کنید به خدا. کسی که برای خدا کار کند در پیمودن راه حق چه جنبه مثبت و چه جنبه منفی به خود تزلزلی راه ندهد. مطمئن باشید اگر خدا را درنظر داشته باشید، اگر زندگی با خدا باشید، اگر همه چیز را فراموش کنیم جز خدا و جز جهاد در راه او، آنوقت می‌بینید چقدر قدرت داریم.

برادران شعار ندهید. عمل کنید. مسئول خون شهدای اسلام هستیم. مرگ راهی است که باید رفت چه بهتر در راه خدا باشد. فرهنگ ما فرهنگ شهادت است، ما با یاد حسین(ع) و راه حسین(ع) و با خون حسین(ع) زنده هستیم. ای کسانی‌که با جنگ ریاست می‌کنید. ای فرصت‌طلب، ای سودجو، ای نامجو، در منطق علی(ع) نیست، از پستی روح است.

برادران و پدران روح شما کوچک است. برو درد خودت را دوا کن. یک روز در برابر خداوند محاکمه می‌شوی. این ذلت است، این خاریست. برادران هجرت از کفر به خانه ایمان. مگر امام(ره) نگفت جنگ بین مومن‌ها نیست. اگر جنگ باشد برای خدا نیست، بت‌پرستی است، ریاست آفت دین است، انسان مسلمان و دست‌پرورده امام(ره) و اسلام در برابر همه جلوه‌های ظلم و فساد حساس است، هرگز بی‌تفاوت نیست.

ای انسان یک روز باید رفت. باید کوچ کرد. مگر امام(ره) نمی‌گوید آن مذهبی که جنگ در آن نیست ناقص است. قرآن همه بشر را دعوت می‌کند به مقابله برای رفع فتنه. دیگر مگر نهضت ما مذهبی نیست پس چرا خوابیده‌اید. ای راحت‌طلب‌ها، ای کسانی‌که حجاب دارید، نه گوش شنوا دارید، نه چشم بینا.

ای که صبح تا غروب خم و راست می‌شوید، ای زورگویان زرپرست، فردای قیامت جواب رسول خدا را چه می‌دهید. ما ملت اگر امام(ره) را دوست داریم به خاطر ارزش‌های اسلامی اوست، به خاطر انسانیت اوست، پس چرا حرف این حسین زمان را گوش نمی‌دهید، مگر نمی‌گویید از شرق و غرب نمی‌ترسم، از اختلاف می‌ترسم.

ای برادران عاطفه را آزاد نکنید که کارهای پایین ضداخلاق به نام کارهای اخلاقی انجام می‌شود. اخلاق باید عقلی باشد. روی میل کار نکن. ای مسئول‌های جمهوری اسلامی جایگاهتان را قلب ملت قرار دهید که بهترین حصارها است.

ای انسان همین که روحت از بدنت جدا شد پیکرت به سرعت باور نکردنی می‌رود تا به زباله‌ای متعفن و نفرت‌انگیز مبدل شود. پس چرا پا روی حق می‌گذاری. دلم خون است از دست شما.

من بی‌سواد این مسائل را درک می‌کنم خواستن و داشتن شما را وادار می‌کند که پا روی حق بگذاری. انسان باید خودش مطرح نباشد. ای مشرکان اگر پیروزی من‌های تقوا باشد پیروزی نیست ای برادران کارها باید رنگ خدایی داشته باشد و چه رنگ خوبیست.

اگر انسان متقی شود خدا از او راضی می‌شود. ای برادران سپاه دسته‌بندی نکنید. با شما هستم. اگر ما شیعه علی(ع) هستیم، علی می‌گوید عبد چنین است، مانند کوه است، استوار و پا برجاست نه باد نعمت او را سرکش می‌کند و نه باد مصیبت او را به داد و فریاد وامی‌دارد.

تو جوان، تو پاسدار بدان که اسلام با تن‌آسایی، تنبلی، هرزگی، بیکاری، خوردن و خوابیدن مخالف است. اسلام دین تلخی و رنج و آئین و تلاش است. برادران استقامت و فعالیت تقوا انسان را به خدا نزدیک می‌کند، اگر هوا و هوس بر انسان مسلط شود و بُعد حیوانی بر او غلبه پیدا کند قرآن می‌گوید چنین فردی بت‌پرست است.

27/11/63

حسین کیانی

زندگی‌نامه شهید حسین كیانی معاون گردان 152 لشکر 32 انصار

حسین كیانی دوم شهریورماه سال 1330 در روستای كیان شهرستان نهاوند متولد شد. كودكی آرام و ساكت بود. از همان کودکی کمک حال پدر بود و در امور کشاورزی و باغداری به پدر کمک می‌کرد.

دوره ابتدایی را در مدرسه حافظ در همان روستای كیان گذراند و پس از آن به علت مشکلات متعدد و کمبود امکانات، ترك تحصیل کرد تا بیش از پیش به پدر كمك کند. تنبلی و بیكاری را دوست نداشت و بسیار فعال، پركار و زحمتكش بود.

از نوجوانی و قبل از سن بلوغ شروع به نماز خواندن كرد و همیشه با وضو بود. در همه برنامه‌های مسجد محل و مراسم‌های مذهبی شرکت می‌کرد. در ماه‌های رمضان و محرم و روزهای عاشورا و تاسوعا در هیئت مسجد فعالیت چشمگیر داشت.

به سن قانونی که رسید به خدمت سربازی رفت و این ایام همزمان بود با سال‌های مبارزات انقلابی مردم ایران. حدود شش‌ماه از خدمت سربازی را پشت سر نهاده بود که به دستور حضرت امام(ره) از پادگان فرار كرد.

در سال 1357 با افسر كیانی ازدواج كرد که پس از 8 سال زندگی مشترک، خداوند 3 فرزند به نام‌های روح‌الله، سجاد و میثم به آنها عنایت فرمود.

به گفته پدرش: مراسم عقد و ازدواج آنها بسیار ساده برگزار شد. خیلی از مراسم‌های مرسوم آن موقع را انجام ندادند. احترام همسرش را داشت و انصافا همسرش نیز احترام او را نگه می‌داشت. هر كاری داشت خودش انجام می‌داد و به همسرش دستور نمی‌داد.

همسرش می‌گوید: چون انسانی مؤمن، باتقوا، اهل كار و تلاش بود، به او جواب مثبت دادم. اخلاق، رفتار، نماز، عبادت و صبرش بسیار خوب بود. در مقابل مشكلات صبر داشت. یك طوری رفتار می‌كرد كه ما متوجه نمی‌شدیم كه مشكلی است. با پدر و مادر من هم خیلی خوب بود و همه از دست او راضی بودند.

آرزوی پیروزی اسلام و انقلاب را داشت و همه چیز خود را فدای انقلاب كرد. آرزوی سلامتی امام(ره) را می‌كرد و می‌گفت: تمام زندگی و جانم فدای امام(ره) شود.

به افراد در خط اسلام و امام(ره) علاقه داشت و آن فرد را روی سرش می‌گذاشت. از اشخاص ضدانقلاب و ضداسلام متنفر بود. از افراد قاچاقچی بدش می‌آمد. اگر كسی علیه انقلاب و امام(ره) حرفی می‌زد، بغض گلویش را می‌گرفت.

او افراد را راهنمایی می‌كرد كه در راه خدا قدم بردارند و از راه حلال كسب روزی کنند. بعد از پیروزی انقلاب، كشاورزی را رها كرد و به سپاه پیوست و در ستاد مبارزه با موادمخدر مشغول خدمت شد.

عضو بسیج نیز بود و در پایگاه بسیج در امر مبارزه با موادمخدر فعالیت و با منافقان نیز مبارزه می‌كرد. زمانی‌كه در ستاد مبارزه با موادمخدر بود، چند نفر قاچاقچی را تا پای اعدام كشاند.

با خویشاوندان و اقوامی كه در پخش موادمخدر بودند، رابطه نداشت و همان‌ها در زمان شهادت حسین در کمال ناجوانمردی بسیار خوشحال شدند و شیرینی پخش می‌كردند.

زمانی‌كه در ستاد مبارزه با موادمخدر بود، شبانه‌روزی كار می‌كرد و هفته‌ای یك شب به منزلش می‌رفت. هنگامی‌كه در سپاه بود، بیشتر از گذشته مطالعه می‌كرد و به خواندن كتاب‌های دینی، مذهبی و تاریخی می‌پرداخت.

با شروع جنگ تحمیلی، ملبس به لباس مقدس پاسداری شد. ابتدا به صورت بسیجی و بعد به عنوان پاسدار رسمی در جبهه حضور یافت. برای جلب رضای خداوند و انجام تكلیف عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد و در عملیات‌های مختلفی شركت داشت.

ابتدا فرمانده گروهان بود و بعد معاون گردان شد. در عملیات كربلای 5 معاون گردان 152 لشكر انصار بود. در منطقه دوبار مجروح شد. در منطقه چنگوله با برادرش، عباس، در جبهه بودند كه او در آن عملیات از ناحیه پا مجروح شد و برادرش عباس، به شهادت رسید.

به گفته پدرش: زمانی‌كه حسین مجروح و در بیمارستان تهران بستری بود، به عیادتش رفتم و گفتم: ما خوشحالیم كه تو زنده هستی، هر چند كه عباس شهید شده است. گفت: پدر، این حرف‌ها را نزنید، اگر عباس شهید شده است و من مجروح شده‌ام، به خاطر این است كه شیری كه عباس خورده است از شیری كه من خورده‌ام پاك‌تر بوده است.

به همین خاطر او شهید شده و من مجروح شده‌ام. به حسین گفتم: به جبهه نرو تا سالم بمانی و پیش من و مادرت بمانی، چون عباس شهید شده است. گفت: پدر، به خدا قسم تا جنگ و امام(ره) است، من دست از جبهه برنمی‌دارم و با آن حال مجروحیت دوباره به جبهه رفت.

هر وقت به مرخصی می‌آمد به پایگاه مسجد می‌رفت و یا به خانواده‌های شهدا سركشی می‌كرد. به عبادت و نماز و نماز شب می‌پرداخت و یا قرآن تلاوت می‌کرد و به خانواده‌های شهدا سركشی می‌كرد. به او می‌گفتم: این چند روز را پیش ما و زن و بچه‌ات باش. می‌گفت: پدر، سركشی از خانواده شهدا از شما واجب‌تر است. یا هر وقت به او می‌گفتیم: كمتر به جبهه برو چون زن و بچه داری. می‌گفت: مگر امام حسین(ع) زن و فرزند نداشت، مگر حضرت عباس(ع) همسر و بچه نداشت، چرا شما از این حرف‌ها می‌زنید؟ به خانواده‌های شهدا، فرزندان شهدا و رزمندگان جانباز علاقه داشت.

خانم کیانی همسر شهید می‌گوید: هر وقت به او می‌گفتم شما چند تا بچه دارید، فكری هم به حال ما بكنید. می‌گفت: من به جبهه می‌روم و تو از بچه‌ها نگهداری كن، من نصف ثوابش را به تو می‌دهم. با این حرف‌های او من دلگرم می‌شدم.

در جبهه نماز شبش ترك نمی‌شد. در قید حقوق و مزایا نبود. از طرف سپاه به او زمینی در نهاوند دادند كه او زمین را نگرفت و گفت مگر من به خاطر زمین به جبهه می‌روم. خمس و وجوهات شرعی را هر سال می‌پرداخت.

نسبت به بیت‌المال حساس بود. حتی یك‌بار كه می‌خواست همسرش را با خود به نهاوند ببرد، ماشین سپاه را در حیاط گذاشت و ماشین كرایه كرد.

به خانواده‌اش توصیه می‌كرد صبر و توكل به خدا داشته باشید، منحرف نشوید. امر به معروف و نهی از منكر كنید. حجاب را رعایت كنید. نماز را اول وقت بخوانید. فرزندانم را خوب تربیت كنید. به مسجد و پایگاه بروید. آرزوی شهادت داشت. می‌گفت: خوشا به سعادت آنهایی كه شهید شده‌اند. دعا كنید من هم شهید شوم.

به گفته همرزمانش در عملیات كربلای 5، آتش دشمن روی محور ما خیلی سنگین بود. بچه‌های زیادی شهید شدند. یك جایی بود كه حاجی شهدا را آنجا می‌برد. در داخل سنگر وضو گرفت و نماز خواند و بعد یك جعبه مهمات برداشت و برای رزمندگان برد. به او گفتم آتش دشمن زیاد است، شهید می‌شوی. گفت: اشكال ندارد. باید این مهمات را به نیروها برسانم. بعد از ساعتی متوجه شدیم او شهید شده است.

حاج حسین كیانی در 24 دی‌ماه سال 1365 در منطقه شلمچه به علت اصابت تركش به گلو و سر به شهادت رسید. علی حسین كیانی، پدر شهید، می‌گوید: حسین دشمنان زیادی در روستا داشت كه همه آنها قاچاقچی‌ها بودند و همه خوشحال از اینكه او شهید شده است. من به خاطر اینكه دشمنان او خوشحال نشوند، اصلا ناراحت نشدم. وقتی جنازه‌اش را در بهشت زهرای نهاوند دیدم، دست‌هایم را به طرف آسمان بلند كردم و گفتم: خدایا، تو را شكر كه این چنین فرزندی به من عطا كردی.

انتهای پیام

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن