به گزارش صبح رزن به نقل از خبرگزاری تسنیم، عبدالله عبداللهی طی یادداشتی نوشت: حجتالاسلام حسن روحانی، اخیراً در مراسمی گفته است که "امیرالمؤمنین(ع) مبنای ولایت و حکومت را نظر و انتخاب مردم میداند، هر کسی شما او را برگزید بهعنوان ولیّ خودتان و رهبر جامعه، من هم اطاعت میکنم، من هم میشنوم و اجرا میکنم".
صرفنظر از درست یا غلط بودن این سخن، که البته بخش مهمی از آن غلط و بخشی نیز درست است، نحوه مواجهه برخی اصولگرایان با این اظهارات حاوی نکات جالبی است. برداشت عمومی از واکنشها بهنوعی است که گویا آقای روحانی طرفدار مردم و رأی و نقش آنان در حکومت است و منتقدان او مردم را از حیّز انتفاع ساقط و رأی او را در حکومت بلااثر میدانند و اگر هم امروز یک مردمسالاری در ایران حاکم است بهلطف حضور امثال حجتالاسلام روحانی و همطیفان اوست، این در حالی است که مخالفان سخن روحانی باید بهگونهای سخن خود را بیان کنند که از آن، مخالفت با مردمسالاری تلقی نشده و مرز مخالفت با سخن روحانی توأم با قبول داشتن مردمسالاری حفظ شود.
ممکن است بسیاری از آنها که به نقد روحانی برخاستند، بگویند اساساً چنین نظری ندارند که رأی مردم اهمیت ندارد، بلکه رأی مردم را بسیار هم مهم میپندارند، اما مسئله این است که در مدیریت افکار عمومی، آنچه گوینده در ذهن دارد مسئله اصلی نیست بلکه آنچه مخاطب از مجموع این واکنشها میفهمد، و بهبیان دیگر «کارکرد» آن اظهارات و بیانات و انتقادات، فاکتور اصلی است. مهمتر اینکه بخشی از افکار عمومی، برداشت خود از اظهارات و واکنشهای اینگونه افراد را بهاشتباه، موضع واقعی و پشتپرده حاکمیت هم تلقی و به همین دلیل بعضاً در انتخابات به آنها که ظاهر و چهره منتقدان حکومت میگیرند اقبال میکند.
در همین نمونه اخیر، علیرغم اینکه جمهوری اسلامی چنان در دموکراسی پیش رفته که بعضاً رؤسای جمهورش پس از اخذ رأی، بهجای عمل در چارچوب قانون اساسی، خود قانون اساسی را پیش از هرچیز خدشهدار میکنند و این مسئله تقریباً در هیچ کشور رشدیافتهای سابقه هم ندارد، اما علیرغم این سطح از دموکراسی که بهقول بعضی دوستان تا حد آنارشی هم بعضاً پیش میرود، برخی طرفدارانش بهنوعی اظهارنظر میکنند که تصویر دیکتاتوری و بیاعتنایی به مردم از آن درمیآید.
در صدسال اخیر در ایران تنها 2 بار نهادهای انتخابی بهصورت کامل منحل شده است، اولی توسط دکتر مصدق که اصلاحطلبان به او گرایش دارند و دیگری شورای شهر اول که آنهم توسط دولت محمد خاتمی رسماً منحل شد. مقابله خیابانی و شبهکودتا علیه رأی مردم در سال 88 انجام شد که اجرای آن با پشتیبانی و صحنهگردانی اصلاحطلبان و نتیجه القای دروغ تقلب بود. پیش و پس از آن نیز چند باری که با رأی مردم مخالفت و پشتپرده خواستار الغای انتخابات صورت گرفته از جانب همکیشان اصلاحطلبان است که مهمترین نمونه آن باز هم به سال 84 و مخالفت با رأی مردم از سوی آیتالله هاشمی رفسنجانی برمیگردد.
جناب عطاءالله مهاجرانی در مجلس پنجم طرحی ارائه کرد که موجبات دائمی شدن ریاستجمهوری آیتالله هاشمی و ممانعت از تغییر او را فراهم میکرد. بارها نقل شده است که خود جناب آیتالله هاشمی نیز همواره در انتخابات (تا زمانی که خود او در قدرت بود) تمایل به کاهش مشارکت مردم داشت تا بدون دغدغه همچنان بر سر قدرت باشند.
مخالفان سابق هاشمی و مؤتلفان دوره پایانی عمر ایشان (اصلاحطلبان)، فضا را چنان علیه او سنگین و تحقیرها را چنان مضاعف کرده بودند که علیرغم رأی مردم به هاشمی بهعنوان نفر سیام مجلس ششم، مجبور به استعفا و کنارهگیری از مجلس شد تا رأی مردم میان هیاهوها کانلمیکن شود.
مصادیق تاریخی از این دست بین اصلاحطلبان و طیف حامی حجتالاسلام روحانی بسیار فراوان است و در این متن به گوشهای از آن اشاره شد، اما جالب اینکه اظهارات منتقدان روحانی بهگونهای ساماندهی و صورتبندی میشود که جامعه از چنین افرادی، تصویر موافق و حامی پروپاقرص مردم و رأی ملت در ذهن میسازد و منتقدان آنها را مخالف مردم میبیند! در این بین غیر از عملیات روانی و شگردهای رسانهای جبهه مقابل، برخی از اصولگرایان هم بعضاً بسیار مقصرند. و به نظر میرسد آقای روحانی نیز با پیشبینی همین واکنشها، چنین مواضعی را بهصورت متناوب اتخاذ میکند و افکار عمومی را بهاشتباه میاندازد.
از این دست مسائل در برخی اصولگرایان نهتنها کم نیست بلکه زیادی هم هست. چنین تصوری غیر از موضوع دموکراسی درباره «آزادی» هم مصداق دارد. علیرغم اعطای آزادی تا سرحدی که رئیس یک دولت میتواند همزمان در برخی مباحث اوپوزیسیون همان نظام هم باشد! اما بهگونهای وانمود شده است که گویا اولیات آزادی هم برقرار نیست و همگی در آتش فراق آزادی میسوزند!
انتهای پیام/*
دیدگاه شما