مطالب منطقه بر اساس تحقیقات میدانی و سبقه شنیده شده از مرحوم مادر و مادربزرگم و اسناد دستنویس مجموعه شخصی به دستخط مرحوم میرزا ابراهیم خان درگزینی نایب الحکومه ایل بغدادی و مسئول جمع آوری مالیات سهم دولت از رعایای منطقه سردرود و درگزین و بیات و دستخط وکیل¬الرعایا همدانی نماینده همدان در مجلس شورای ملی و رئیس خزانه داری کل کشور را که در آرشیو شخصی داشتم مورد استناد قرار گرفته است که تصاویر آن در ادامه آورده شده و این اسناد تاکنون در هیچ جا چاپ یا منتشر نشده است. در سفری که عبدالحسین میرزا فرمانفرما نخست وزیر دوره احمدشاه از سمت قزوین به همدان داشت در عبور از مسیر رزن با میرزا ابراهیم خان درگزینی ملاقات نمود و پس از تفقد بسیار، مورد کینه و حسد امیر افخم شورینی واقع شد و به بهانه اختلاف ملکی با گلوله طپانچه امیرافخم مضروب و کشته شد. ابوالفتحمیرزا سالارالدوله سومین فرزند پسر مظفرالدین شاه در تبریز به دنیا آمد. مادر ابوالفتح میرزا که از خاندان قاجار نبود نورالدوله لقب داشت. این موضوع باعث شد که سالارالدوله نتواند ولیعهد شود. در سال تولد ابوالفتح میرزا اختلاف نظر وجود دارد برخی آن را 1298 و برخی دیگر 1291 هجری قمری نوشتهاند. گفته شده وقتی ناصرالدین شاه قاجار برای بار سوم عازم سفر فرنگ بود در عبور از ایالت آذربایجان و شهر تبریز نوه خود ابوالفتح میرزا را به لقب سالارالدوله ملقب ساخت. بعدها به تهران فرا خوانده شد و پس از آنکه آزمایشهای نظامی از او به عمل آمد توسط جد تاجدار خود از درجه نظامی سلطانی به امیر تومانی(سپهبد) ارتقا یافت او از همان آغاز جوانی به غرور و جاهطلبی شهرت داشت و از همان دوران در اندیشه کسب تاج و تخت و پادشاهی بود و بر این باور بود برای ولایتعهدی و جانشینی پدرش سزاوارتر و لایقتر از برادر ولیعهدش محمدعلی میرزا میباشد. او طبع سرکش و روحی جاهطلب داشت و استعدادش برای سرکشی و طغیان از همه بیشتر بود در محرم 1315 قمری برابر با 1277 خورشیدی به حکومت کرمانشاهان و سرحدداری عراقین منصوب شد. حکومت اولیه او بر کرمانشاه بیش از شش ماه دوام نیاورد. به علت نارضایتی مردم کرمانشاهان، سالارالدوله از حکومت آن ایالت معزول گردید، پس از چندی در اواخر شوال سال 1316 قمری حکومت ایالت خمسه (زنجان) به وي واگذار گردید. در خمسه نیز بر اعمال و رفتار ناشایست خود ادامه داد و همه نوع تجاوز و تعدی نسبت به مردم را روا میداشت و املاک و زمینهای مرغوب را با طرق گوناگون غصب میکرد به طوری که اوضاع این ایالت در دوران حکومت او را به شدت نابسامان توصیف کردهاند. حکومت سالارالدوله بر ایالت خمسه نیز دیری نپایید و مظفرالدین شاه او را معزول و پس از مدتی به فرمانروایی ایالات خوزستان، لرستان، بروجرد و بختیاری و ایلات آن حدود به انضمام ریاست تمام قشون آن مناطق منصوب گردید. پس از آنکه مظفرالدین شاه از اقدامات و فعالیتهای مستبدانه و ناشیانه سالارالدوله آگاه شد او را به تهران احضار و از حکومت آنجا معزول نمود اما او برای راضی کردن مظفرالدین شاه جهت اعطای این منصب در حرمسرای سلطنتی بست نشست تا اینکه بالاخره حکومت کردستان و گروس را به او دادند. اظهارات سالارالدوله پس از ورود به سنندج در میان علما و روحانیون آن منطقه بدینگونه بوده است: ... من حاکم نیستم، من مالکالرقاب(صاحب اختیار و مالک گردنها) هستم، شاهبابام کردستان و گروس را به من بخشیده، من بر حیات و ممات اهالی کردستان و گروس مختار و مسلط هستم، هرکس را اعدام بکنم، یا به هر کس عطوفت و مرحمت داشته باشم کسی از من نمیپرسد...؟! در آخرین باری که سالارالدوله خود روز 27 شعبان 1329قمری از کرمانشاه بود به قصد فتح تهران و تصاحب تاج و تخت از آن منطقه خارج و به سمت پایتخت حرکت کرد و در روز سوم رمضان خبر شکست اردوی ارشدالدواله به او رسید و در 6 رمضان نیروهای او در ملایر قوای لطفعلی¬خان امیر مفخم بختیاری که از حامیان دولت مرکزی بود را شکست داده و غنایم زیادی به دست آورد. سالارالدوله پس از شكست امير مفخم بختیاری در ملایر به اتفاق نیروهای خود به سمت همدان آمد و پس از چند روز اقامت در همدان به میزبانی امیر افخم شورینی ارباب قروه درگزین که از حامیان سالارالدوله بود استراحت کرده و تجدید قوا نمود. امیر افخم قراگوزلو شورینی فرمانده فوج همدان در دوره ناصرالدین شاه(ارباب قروه درگزین) بود که با پیوستن به سالارالدوله باعث مصائب فراوانی در منطقه شده است. او روستای ملکی خود قروه درگزین را در اختیار سالارالدوله گذاشت و با دستور به مردم منطقه درگزین و سردرود، حکم نمود مردم به جمع آوری و ذخیره سازی آرد زیاد بپردازند تا آذوقه قشون سالارالدوله در این مسیر تامین بوده باشد اما مردم از این موضوع مطلع نبودند.. سالارالدوله پس از شور با امیرافخم شورینی از مسیر درگزین (منطقه تحت حاکمیت امیر افخم) از سمت ساوه عزم تهران نمود. همانگونه که ذکر شد، قبل از رسیدن سالارالدوله به این منطقه، با دستور امیر افخم به زارعین و روستائیان منطقه درگزین و سردرود ذخیره سازی آرد داده شده بود. روستائیان با تصور اینکه ارباب به جهت مصون ماندن آنها از قحطی و گرسنگی در بحران جنگ داخلی این دستور صادر شده است. تمام همت خود را به کار گمارده و با جمع آوری آرد و پنهان سازی آن بودند که به ناگاه با قشون زبان نفهم سالارالدوله مواجه و مورد آزار و ایذاء قتل و غارت بی حد آنان مواجه میشوند. به گونه ای که در یکی از روستاهای منطقه قوای سالارالدوله به خانه ای وارد و نان و یا آرد و یا گندم مطالبه می نمایند. وقتی سواران سالارالدوله با عدم تمکین اهل منزل مواجه شده و سپس پسر بچه 10- 12 ساله صاحب خانه را گرفته و پس از بستن پاهایش وی را با طناب از پا بوسیله از باجه(سوراخ سقف خانه) خانه بر روی تنور آویزان نموده سپس آتش در تنور می افکنند و با ارعاب و تهدید خانواده میگویند: یا باید نان و آرد بدهید یا آتش را شعله ورتر خواهند نمود. ناچار اهالی خانه از هر کجا بوده ذخیره خود را خارج و در اختیار غارتگران سوار سالارالدوله قرار میدهند تا فرزندشان را آزاد کنند. بدینگونه روستاهای مناطق سردرود و درگزین و بیات و خلجستان و کوهپایه نوبران و مزلقان ساوه را در مسیر فت و برگشت غارت مینمایند. در منطقه درگزین این غارتگران به سواران سالار یا "سالار آتلوسو" و سواران یفرم خان به "یئلپریم آتلوسو" معروف هستند. آنان با رفتار وحشیانه چنانچه در خانه¬های مردم چیزی پیش چشم خود نمی¬دیدند با گروگان گرفتن بچه ها و با کوبیدن پا بر زمین به مطالبه خواسته های خود از اهالی می پرداختند. و هنوز هم قدیمی ترها با اصطلاح خاصی میگویند: (دئیه¬رن سالار آتلوسودو که قیچین دؤگورو یئره طلب ایلیری!) گویا سوار سالار است که جلو درب ایستاده وپاهایش را بر زمین میکوبد و مطالبه مینماید.! چه افرادی که در این مابین مورد ظلم و ستم واقع نشده یا کشته نشد؟ چه آبروها که برباد نرفت؟ در روستاهای پایین دست و دشت زن و بچه مردم در داخل تنورها و چاهها پنهان می شدند و در روستاهای کوهپایه ای برای در امان ماندن عرض و ناموس و جانشان از دست قوای سالارالدوله در داخل زاغه ها و دخمه¬های دست¬کند پنهان میشدند. قوای سالارالدوله روز آخر رمضان به حوالی نوبران(ساوه)رسيد و در آنجا با قواي دولتي مواجه شد این قوای دولتی که فوج خلج به نمایندگی به فرماندهی احمدخان خلج(معروف به سیف¬الممالک ارباب دوره قاجاریه کرفس) پدر سرهنگ علینقی خان سیف ارباب دوره پهلوی کرفس و امیرناصر خلج نماینده شهرستان ساوه در مجلس شورای ملی بود، درگیر شده و متحمل شکست سختی گردید و تصمیم به عقب نشینی به سمت کرمانشاه برای تجدید قوا گرفت. در اين مدت اردوي او که در روستاها پراکنده شده بودند اقدام به دستاندازي و غارت و چپاول بی رحمانه روستاهاي اطراف زدند و اغلب روستاهاي آباد این مناطق را با قساوت تمام غارت كردند. نیروهای سالارالدوله در مسیر عقب نشینی باز هم دوباره در حین فرار مردم را غارت می کردند و نیروهای یفرم خان ارمنی در تعقیب به دنبال آنان به گونه دیگری در مسیر بازگشت قوای سالارالدوله مردم را مورد آزار و ایذاء قرار داده و با مطالبه آذوقه از مردم فقیر غارت شده، مردم روستاها مجدد مورد غارت چندین باره واقع می شدند. مهمترين روز جنگ، روز سوم بود. با آتش توپخانه دولتي شيرازه اردوي سالارالدوله از هم پاشيد. روز سوم نبرد كه مصادف با سوم شوال 1329 بود اردوي سالارالدوله پس از شكست، محل را ترك و به سمت عقب فرار كردند. سالارالدوله پس از مشاهده شكست نيروهايش با برجا گذاشتن لوازمات خود فرار را بر قرار ترجیح داد و از ترس اينكه مبادا به دست اردوي دولتي بيافتد همه وسايل خود شامل نقدينه جواهرات و اوراق و اسناد خود را باقي گذاشت و فرار كرد در بين وسايل او كيف و كاغذ و كمربند مرصع و شمشير جواهرنشان كه مکلل به چند دانه الماس و فيروزه بود، به دست اردوي دولتي افتاد او در عقب نشینی به سمت کرمانشاه مبادا اینکه به دلیل ضعف قوا در عبور از مسیر گردنه اسدآباد از دو سمت ارتفاعات مورد هجوم قوای دولتی به کمین بیافتد، او با مشورت عباس¬خان چناری سرتیپ چاردولی (اهل روستای چنار علیا واقع در 15 کیلومتری شمالغرب اسدآباد زادگاه سردار پاسدار شهید سعید قهار سعید) تصمیم میگیرد تا با تغییر مسیر سعی از ... مسیر گردنه همه کسی یال شمالی کوه آلموبلاغ حرکت و در خط¬الرأس گردنه موضع بگیرد تا از پشت سر، که منطقه کردستان و منطقه زادگاه عباس¬خان چناری بود در امنیت بوده باشد و از محور راست نیز که ارتفاعات آلمو بلاغ و صعب¬العبور بوده در امان باشد و از محور چپ نیز دولتیان چندان اشرافیتی نمیتوانستند بر قوای به اضمحلال رفته وی داشته باشند و از طرف مقابل به سمت صالح آباد بهار هم به قوای دولتی مسلط گردیدند. اما قوای دولتی سواران سالارالدوله را تحت تعقیب داشتند مجددا دو قوا در گردنه همه کسی با هم درگیر شدند و به علت مجهز بودن قوای یفرم خان ارمنی فرمانده قوای انتظامی دولت مرکزی به توپهای نسبتا سنگین، سالارالدوله به داخل منطقه چاردولی عقب نشینی کرده و در دشت چاردولی هم دوام نیاورده ناچار و در آن حوالی به داخل روستای سورچه به مالکیت عبدالباقی خان پناه میبرند. در ادامه تعقیب و گریز نهایتا قلعه سورچه با توپ کوبیده شده و درب قلعه و بخشی از دیوار آن تخریب گردید. اما عبدالباقی خان در دفاع از سالارالدوله و عرض و ناموس خود که در طبقات بالای قلعه پناه گرفته بودند، جانانه دفاع میکند تا جایی که هر کسی که قصد ورود از مسیر درب قلعه یا سوراخ دیوار که توسط گلوله توپ ایجاد شده بود به قلعه مینمود با گلوله عبدالباقی خان نقش زمین می¬شد. رضا خان میر پنج نیز در این درگیری به عنوان مسلسلچی ماکسیم بود. یفرم خان ارمنی که به عنوان فرمانده فوج انتظامی قوای دولتی در صحنه حضور داشت اظهار کرد: من خودم باید وارد قلعه شده و فاتح قلعه بوده باشم. او وقتی خود را به دیوار قله رساند و داخل هشتی شد از بالای سرش و گونه چپ صورت مورد اصابت گلوله عبدالباقی خان واقع و کشته می¬شود. نهایتا مهمات عبدالباقی خان به اتمام رسید و تسلیم قوای دولتی گردید که در مسیر رفتن به دوستاق(بازداشتگاه موقت) از پشت سر با تیر آبرام ارمنی از دوستان یفرم خان کشته می شود. سورچه در مسیر داشبلاغ به چنار علیا و در حال حاضر خالی از سکنه می باشد. ادامه دارد... قروه درگزین- محمدرضا رعد
دیدگاه شما