صبح رزن-بهروز رزن پور:سر کوچه ی ما خانواده ای هست که چند میلیون تومان برای سنگ نمای ساختمان مسکونی اش هزینه کرده ولی در ته کوچه ی ما خانواده ای هست که سقف خانه شان عادت به چکه کردن دارد و دیوارهایش ترک دار است. سر کوچه ی ما خانواده ای هست که اعضای بزرگ و کوچک آن هر سه ماه یکبار به تکمیل کلکسیون زیاراتی خود پرداخته و به زیارت یکی از ائمه معصومین(علیهم السلام) در خارج از کشور می روند و موقع برگشت هم کلی خرج ولیمه عمومی می کنند و حاجی و کربلایی و مشهدی و سوریه ای می شوند اما در ته کوچه ی ما خانواده ای هست که بعد از ظهرها غصه ،جان مادر خانه را میگیرد که شام یتیم هایش را از کجا جور کند و بعد از شام هم غصه ی صبحانه بچه ها بلای جانش می شود.سر کوچه ی ما زوج جوانی هست که همین اول زندگی برای دونفرشان یک ساختمان دو طبقه دارند ولی ته کوچه ی ما خانواده ی هفت نفره ای هست که با وجود کارگری شبانه روزی پدر خانواده،هنوز در اتاق های کوچک کاهگلی زندگی می کنند.سر کوچه ی ما بچه پولداری هست که به برکت پول پدرش دومیلیون تومان خرج رینگ و سیستم صوتی- تصویری ماشینش کرده ولی ته کوچه ی ما خانواده ای هست که پاهای تنها پسر خردسالشان تابستان ها عرق می کند و زمستان ها یخ می زند و سرخ می شود چرا که مجبور است به جای کفش ، «گالِش» ارزان قیمت بپوشد.سر کوچه ی ما خانواده ای هست که شب عروسیِ پسرشان هفتصد هزار تومان فقط هزینه ارکستر موسیقی کردند تا بساط بزن و برقص مدعوین جور باشد اما ته کوچه ی ما خانواده ای هست که غصه جور کردن جهاز مختصر(تاکید می کنم مختصر) عروسی دخترشان ،پدر از کار افتاده را بی خواب کرده و مادر خانه را بی چاره و درمانده و بیمار.سر کوچه ی ما خانواده ای هست که هزینه ی تالار و میوه و غذای «حاجی» شدن پدر خانواده سر به فلک می کشد و در عوض ته کوچه ی ما خانواده ای هست که حاضرم قسم بخورم هفته هاست که دختران کوچک و بزرگشان میوه و شیرینی نخورده اند. سر کوچه ی ما خانواده ای هست که فکر و ذکر زن و دختران خانواده بروز کردن مدل مبل ها و سِت کردن رنگ فرشها و عوض کردن جواهراتشان است اما ته کوچه ی ما خانواده ای هست که بچه ی کوچکشان بیماری سختی دارد و دکتر غذای خوب و مقوی و خوردن مداوم گوشت را برایش تجویز کرده اما پدر خانواده کارگر است و به خاطر ضعف مالی شرمنده ی اولادش می شود و در خفا با دستهای پینه بسته اش اشک هایش را پاک می کند و صدایش هم در نمی آید.سر کوچه ی ما ...
یک بار نشد «حاجی» ها و «کربلایی» های سر کوچه ی ما وقتی از زیارت علی و فاطمه زهرا و حسن و حسین(علیهم اسلام) برمی گردند به جای پارچه و حریر و جواهرات و از این قبیل سوغات، یتیم نوازی و حجاب و کرامت و امربه معروف و اخلاق علوی را سوغات بیاورند.خاطرم هست که یکی از جوانان سرکوچه ی ما از زیارت کربلا در کنار پارچه و حریر ،یک دستگاه ریسیوِر ماهواره هم سوغات آورده بود!!!
جالب اینجاست که ساکنین سرکوچه ی ما هر روز اوضاع همه را می بینند و می دانند و اما خود را به ندیدن و ندانستن می زنند و در بهترین حالت برای محرومین فقط دلشان می سوزد ... و ... و غصه این بالا و پایین ها ،غصه ی این بی تفاوتیها ، غصه این نامسلمانیها مرا دیوانه کرده و کار چندانی هم از دستم بر نمی آید.
جالب تر این است که اکثر ساکنین سر کوچه ی ما از ابر و باد و مه و خورشید و فلک نالانند که چرا درآمدشان بیشتر از این نمی شود و نان و بنزین و گازوییل و گاز گران شده و در مقابل اکثر ساکنین ته کوچه ما وِرد زبانشان این است:«الحمدلله»
دیدگاه شما