به گزارش صبح رزن به نقل از رمز عبور ،نسخه الکترونیک نشریه رمز عبور را می توانید از این آدرس تهیه کنید.
یکی از مسائل مهم و در عین حال مستور در میان اسرار زمان جنگ، میزان اختیارات، نقش و علت عدم ورود ریاست جمهوری وقت (حضرت آیتالله خامنهای) در امور جنگ و همین طور پشتیبانی از جنگ است. براساس سوابق و اسناد موجود، دولت در پشتیبانی از جنگ به خوبی ایفای نقش نمیکرد و اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، باید لااقل قبول کنیم که فرمان حضرت امام خمینی(ره) که «جنگ در رأس امور است»، توسط دولت جدی گرفته نشده بود؛ واقعاً جنگ در رأس امور دولت نبود. این مطلب نقدی بود که در زمان جنگ توسط فرماندهان صورت میگرفت و سؤال و اشکالی است که بعد از جنگ توسط محققین و پژوهشگران به آن پرداخته شده است. هرچند برخی از مسئولان معتقد بودند که دولت بیشتر از این نمیتوانست از جنگ پشتیبانی کند، ولی براساس آمار و ارقام و در مقایسه با دولت بعثی عراق، میتوان این ادعا را نپذیرفت. همین مطلب از جمله سؤالاتی است که در جلسه صمیمی فرماندهان لشکر 27 محمد رسولالله(ص) با حضرت آیتالله خامنهای در تاریخ 10/5/1367 مطرح شد و ایشان نیز به طور مشروح و صریح و مستندی به آن پاسخ گفتند.
در این زمینه نکاتی مطرح است که بیان آنها ضروری است:
1- براساس قانون اساسی اولیه (قبل از بازنگری)، سیستم اجرای کشور بدین صورت بود که بعد از مقام معظم رهبری، ریاست جمهوری، نخست وزیر و هیأت وزیران ساختار اجرایی کشور را تشکیل میدادند. براین اساس مسئولیت اجرایی کشور برعهده نخستوزیر بود و عملاً ریاست جمهوری به جز معرفی نخستوزیر و موافقت با وزیران انتخابی توسط او، نقش دیگری در مسائل اجرایی نداشت. این مسأله باعث شده بود که مقام ریاست جمهوری به یک مقام تشریفاتی تبدیل شود. وجود این اشکال اساسی باعث شد تا از جمله موضوعاتی که در بازنگری قانون اساسی مورد بررسی قرار گرفت، همین موضوع باشد. براین اساس، در حکم صادره توسط حضرت امام درباره بازنگری قانون اساسی، بازنگری در ساختار اجرایی کشور مورد تصریح واقع شده است. بعد از بازنگری، پست نخست وزیری حذف و ریاست جمهوری مسئولیت هیأت وزیران را شخصاً برعهده گرفت.
2- تعیین نخست وزیر در دور دوم ریاست جمهوری حضرت آیتالله خامنهای از موضوعات مهمی است که نقش اساسی در پشتیبانی از جنگ داشته است. این که چرا حاج محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ابقای نخست وزیر وقت (آقای میرحسین موسوی) را از حضرت امام درخواست کردند، جزو موارد مهمی است که حتماً باید به آن پرداخته شود. به نظر میرسد دلایل ارائه شده توسط ایشان و توضیحات درباره آن، تاکنون نتوانسته بسیاری از رزمندگان حاضر در صحنههای نبرد، سیاسیون و پژوهشگران را اقناع نماید. ولی آنچه در این واقعه مهم است، تبعیت و تعبد حضرت آیتالله خامنهای در این موضوع است، به طوری که علیرغم این که شرط کاندیدا شدن مجدد ایشان برای دور دوم ریاست جمهوری، تعیین نخست وزیری غیر از آقای میرحسین موسوی بوده، ولی به محض اطمینان از نظر حضرت امام مبنی بر ابقای وی، معظمله بدون درنگ ایشان را به مجلس شورای اسلامی معرفی کردند.
3- عدم تبعیت و بعضاً لجاجت در تقابل با دستورات ریاست جمهوری وقت، موضوعی بود که بر عموم مردم پوشیده بود. ایشان نیز علیرغم امکان توضیح درباره آن و فشار به دولت، هیچ گاه اقدام به این موضوع نکرده و حفظ وحدت را اصل قرار داده و از بیان آن خودداری کردند.
خوب است توضیحات معظمله را درباره موضوعات فوق عیناً نقل کنیم تا تاریخ نسبت به آن قضاوت کرده و بسیاری از شبهات مرتفع گردد:
«...قضایای جنگ هم که خودتان میدانید. جنگ مسئولیتش با من نیست، حالا هم نبوده، دیروز هم نبوده. عرض کنم که از سال 62 به این طرف، بنده هیچ گونه مسئولیتی در جنگ ندارم و اگر شما سؤال کردید، اشکالی داشتید، ممکن است بنده آن اشکال شما را در مواردی وارد بدانم؛ ممکن است در مواردی هم چون خبرهای بیشتری از شما بدانم. شما اشتباه میکنید در یک سؤالی اما چه سؤال شما وارد باشد چه وارد نباشد، طرف سؤال من نیستم؛ این یک مقوله.
مقوله دوم: مسائل دولتی، این سؤالی که آقای کوثری اخیراً کردند که چرا سیاستهای دولت این نیست؟ خب این مسئولش دولت است نه من. ممکن است بگویید خب مگر دولت زیر نظر رئیس جمهور نیست؟ نه، جوابش نه است... حالا دیگر بالاخره قانون اساسی را میخواهید بیاورید اینجا بخوانید، آنی که من دارم میگویم، شما این را به عنوان یک برادر بزرگتر از خودتان که وارد هم هست تو کارها- من هم که دارم این حرف را میزنم، حرفی نمیزنم که آن طرف منکرش بشوند. این حرف را، در نماز جمعه هم میشود زد، منتها من مصلحت نمیدانم توی نماز جمعه این چیزها را بگویم، یا در ملأ- اما شما یک عده خواصید. هم صاحب فکرید، صاحب نظرید، لااقل بعضیهایتان و هم این که تو مسائل صاحب اعتقاد هستید، یعنی یک نظری دارید، اعمال نظر میکنید. برادرهای مسئولی هم هستید. باید شما اینها را بدانید؛ نه، مسئولش من نیستم.
بندهای که فلان وزیر سه سال است، چهار سال است از نظر من عملش غلط، موضعگیریاش در زمینه کاری، نه مسائل سیاسی و خطی- آن که خبر پوچ است- کار ملموس از نظر من غلط، ضعیف، ناقص است و بنده هیچ قادر نیستم که این وزیر را نه فقط برش دارم، طبق قانون اساسی من نمیتوانم وزیر را بردارم، باید نخست وزیر به من پیشنهاد کند، من قبول کنم. من نمیتوانم به نخست وزیر پیشنهاد کنم که بیا این وزیر را برداریم و اگر نخستوزیر صد سال هم به فرض محال، یک نفری را پیشنهاد نکند که عوض کنیم، بنده قادر به کار نیستم. من مجبورم این وزیری را که دارم میبینم جلوی چشم خودم که نمیتواند کار کند و دارد اشتباه میکند و دارد غلط عمل میکند، باید تحملش بکنم، قبولش کنم. خب بنده چه کار میتوانم بکنم؟ اتفاقاً آن وزیر هم شگرد کار را فهمیده... یک مدتی تا دو، سه سال اوایل ریاست جمهوری که این وزرا هنوز تازهکار بودند، نمیدانستند چی به کجاست، با اینها رفتار میکردیم. بعد یواش یواش وزرا فهمیدند نه، بیخودی از ما میترسند! اصلاً نباید بترسند. تنها جایی که رئیس جمهور میتواند در مورد وزیر اعمال نفوذ بکند، اول، پیشنهاد دولت است که وقتی نخست وزیر گفت آقا این وزیر را ما میخواهیم به مجلس بدهیم، رئیس جمهور بگوید: نه، آقا من این وزیر را قبول ندارم؛ اینجا آن گلوگاه قدرت رئیس جمهور است. آن هم که در دوره دوم ریاست جمهوری به خاطر مشکلاتی که در باب نخست وزیر پیش آمد که بنده آن نخست وزیر را قبول نداشتم، بعد امام فرمودند، بنده از امام تبعیت کردم، برادرمان آقای موسوی را تصویب کردم و ازشان حمایت هم کردم؛ تا این ساعت هم من از آقای موسوی همیشه حمایت کردم.
بعد این مسأله پیش آمد، من خودم به امام گفتم، گفتم: آقا ما سر قضیه نخست وزیری اینقدر مشکل تحمل کردیم. سر قضیه وزرا من و آقای موسوی به توافق نخواهیم رسید؛ من میدانم 13 تا، 15 تا وزیر ما اختلاف پیدا خواهیم کرد. ایشان یک کسی را معرفی میکند، من آن را قبول نخواهم داشت، قبول ندارم اصلاً. شما بیایید یک فکری بکنید، این را من خودم به امام گفتم، هیچ کس دیگر پیشنهاد نکرد. پیشنهاد من به امام این بود که شما بیایید یک حَکمی را- من نگفتم یک هیأت- گفتم یک شخصی را به عنوان حَکم معین کنید که هر جا من و آقای موسوی اختلاف نظر پیدا کردیم در وزیر، آن حَکم بگوید این، حرفش تمام باشد. امام گفتند این خوب فکری است. من سه نفری را معین میکنم؛ سه نفر معین کرد. سه نفر هم مورد رضایت من است: یکی آقای هاشمی، یکی آقای موسوی اردبیلی، یکی آقای حاج احمد آقا. خیلی خب، ما گفتیم بسیار خب، من خودم رفتم به برادرها حکمیت را ابلاغ کردم- سال 64- و گفتم این پیشنهاد من به امام بوده. بنده هم میخواهم کار و تکلیف الهی انجام بگیرد؛ من چه کار دارم که کی میآید، کی میرود؟ هر کی میخواهد بیاید، هر کی میخواهد برود. این را شما بدانید، الان هم هر کسی میخواهد باید، هر کسی میخواهد برود، برای بنده یک سر سوزن والله تفاوت نمیکند. من فقط حجت شرعی داشته باشم، بتوانم فردا جواب خدا را بدهم. اگر حجت شرعی داشتم، جواب شماها و جواب ملت را خواهم داد. من از جواب دادن اصلاً باکی ندارم. هر کسی بگوید: آقا چرا؟ میگویم که: وظیفهام بود؛ دهانها بسته میشود. من باید آنجا را قرص کنم. حجت را سر قضیه نخست وزیر هم به امام گفتم. گفتم آقا من حجت شرعی میخواهم، این جوری برای من حجت شرعی نیست؛ حجت شرعی به من بدهید، من اقدام میکنم. امام هم حجت شرعی به من داد، من هم اقدام کردم. سر قضیه وزرا هم همین بود، من گفتم آقا حکمیت، حکمیت را هم امام معین کردند. این حکمیت هم به لطف الهی در حدود 11-10 مورد بین من و آقای نخست وزیر اختلاف سر وزرا بود- به نظرم 11 مورد بود- در 11-10 مورد، 11 تا رأی به نفع آقای نخست وزیر دادند، بنده هم هیچ اظهار نگرانی نکردم.
همان وزرا بودند که وقتی نخستین جلسه هیأت دولت تشکل شد، من آمدم بیرون مصاحبه کردم،- همهتان شنیدید قاعدتاً- گفتم: بسیاری هیأت دولت خوبی است، چهرهها، چهرههای پرنوری هستند، چهرههای باصفایی هستند؛ من محیط صفا اینجا دیدم و اعتقادم هم واقعاً این است که باید از اینها حمایت کرد، تا الان هم حمایت کردم. این حرفهایی هم که دارم به شماها میزنم، به کمتر جمعی ممکن است من بزنم این حرفها را. حالا ممکن است یک فرد، دو فردی، اما به جمعها من این حرفها را نمیزنم. برای خاطری که ظرفیتش را ندارند. شما ظرفیتش را دارید، باید بدانید این را. آن وزیری که من تعییناش نکردم، با حکمیت آمده، آن حرف من را گوش نمیکند؛ حالا شما هم هر چی دلت میخواهد، میگویی.
قبل از این جریان هم من به یکی از برادران وزرا- وزیری است که اسمش هم تو همین جلسه آورده شده- یک چیزی را من نوشتم. آن برادر جواب من را نوشت. کاغذ نوشت که مثلاً یک بهانهای آورد. من دوباره جواب نوشتم که آقا این بهانه است، اینی که شما نوشتید، این درست نیست، این بهانه است؛ همانی که گفتیم عمل کنید. آن برادرمان باز یک جواب نوشت که آره، مثلاً به این دلیل فلان. خب من که ولکن معامله نیستم که باید دنبال کنیم قضیه را تا به جایی برسیم. این مال سال 63 است یا اوایل 64، قبل از دوره دوم ریاست جمهوری. من دوباره، سه باره نوشتم؛ اینها همهاش محفوظ است. اینها کاغذهایی است که هست توی سوابق و پروندههای دستگاه ما؛ موجود است در دفتر. ایشان در جواب چون دید نمیتواند هر چی بنویسد ما جواب میدهیم، نوشتش که: برای این که وقت مثلاً ریاست محترم جمهوری و اینها به مکاتبه و اینها تلف نشود، من دیگر بعد از این جواب نامه را نمیدهم! این یعنی تا این حد یک وزیر گستاخی میکند بنده هیچ ضعیف نیستم. این را شاید بدانید، من آدمی هستم که به فضل پروردگار زحمت را بر تن خودم و بر جان خودم تحمیل میکنم؛ من تنم از زحمت نمیترسد. هیچ لذت و آسایشی را که به طور معمول وجود دارد، بنده دنبالش نیستم؛ نه این که اگر لذت بیاید، پس میزنم. اما اصلاً بدن من احتیاج به لذت ندارد. روی زمین خوابیدن، تنها خوابیدن، گرسنگی کشیدن، حتی سختیهای روحی را من میتوانم تحمل کنم؛ به هیچ وجه احتیاج به هیچ کس و هیچ چیز و هیچ مقامی ندارم که بخواهم از آن ملاحظه بکنم. آدم دنبالگیری هستم، آدم این جوری قوی است.
...آدمی که این جور است، از گروه فشار نمیترسد؛ دنبال آسایش و راحتی خودش نیست؛ این آدم، ضعیف نمیتواند باشد؛ من ضعیف نیستم. اما وقتی که امکان قانونی من ندارم، فشار قانونی نمیتوانم روی مقامی بیاورم، بنده مسئولیت آن مقام را به عهده نمیگیرم.
...یا وزیر صنایع سنگین ملزم نیست که نیسان پاترول را بگذارد کنار؛ مثلاً تویوتا لندکروز را که سپاه لازم دارد بسازد یا آن مقدارش را به سپاه بدهد. همین اواخر، یک کاری اینها میکردند؛ به نهادها از سهمیه دولتی به قیمت بیش از دولتی، مثلاً فلان ماشین که قیمت دولتیاش 150 هزار تومان است، به 350 هزار تومان به نهادها میفروختند که نهاد این را به قیمت دولتی بگیرد، توی بازار آزاد بفروشد که استفاده پولی بکند؛ ناسالمترین کارهای عالم، موجب تورم، موجب فساد، موجب ضعف دستگاهها از لحاظ ارتباطات با یکدیگر، کار غلط اندر غلط اندر غلط. بنده وقتی که اعتراض به این کار کردم، پاسخ من مثبت نبود از طرف مسئولانی که من به اینها اعتراض کردم که چرا این کار را میکنید؟ البته به نهاد ریاست جمهوری هم آمدند، همین را پیشنهاد کردند- پیشنهاد کرده بودند، من خبر دارم- مثلاً به فلان نهاد به فلان نهاد به فلان نهاد، صدتا، 200 تا، 300 تا، هزار تا، فلان ماشین را دادند. من به نهاد گفتم: یک دانهاش را قبول نکنید؛ ما توی این سیکل غلط، حتی به این اندازه قرار نخواهیم گرفت و من قبول نخواهم کرد؛ رد کردم من. وقتی که اعتراض کردم به مسئولانش، پاسخ این بود که خب چه کار کنیم؟ ما ارز میخواهیم، ما فلان میخواهیم ما میخواهیم کارخانه اشتغال داشته باشد. البته بعداً فهمیدند؛ از بس اعتراضها از اطراف زیاد شد، فهمیدند که کار غلطی است. اما بنده که مسئول قانونی هستم و طبق قانون اساسی شخص اول کشور هستم (بعد از رهبری) و مسئولیتهای قانون هم زیاد است، اختیارات قانونی من آنقدر نیست که من بتوانم جلوی این کار غلط را بگیرم. حالا شما میفرمایید: چرا پاترول تولید میکنند؛ نمیدانم، تویوتا نمیزنند. این اعتراضها را به من نباید بکنید، سؤال از من نباید بکنید. البته من حالا جواب خواهم داد، بعضیهایش که جواب دارد، اما هدف و به اصطلاح، مخاطب این سؤالها هیچ کدام بنده نیستم؛ این را بدانید و اصلاً به این عنوانی که بنده بخواهم مسئولیت را برگردانم، نیست. هر چی که مسئولیتش با من است، با کمال میل قبول میکنم و خوب هم انجامش میدهم، اما اینها مسئولیتش با بنده به هیچ وجه نیست؛ نه آن مسأله جنگ، نه این. بخشی از سؤالهای آقایان از این دو مقوله است.»
(بیانات در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله، 10/5/1367، پادگان گلف اهواز، مرکز اسناد ستاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس سپاه محمد رسولالله)
دیدگاه شما