آل کسا در انتظار خامس خویشند تا روز بعثت به غروب عاشورا پایان گیرد و خورشید رحمت نبوی در افق خونین تاریخ غروب کند و شب آغاز شود ... شبِ نقمتی که در باطن رحمت حق پنهان بود؛شبی دراز و دیجور؛ شب ظلمتی که نور تنها از اخترانِ امامت می گیرد...
صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم» ختم نمی شود.اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی اینگونه است یا خیر ! اگر هست که هیچ ، تو از قبله داران دایره ی طوافی ، و اگر نه... دیگر به جای آنکه با زبان،«زیارت عاشورا» بخوانی،در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین(ع) با دل به زیارت عاشورا برو. «ضحاک بن عبدالله مشرقی» را که میشناسی! عصر عاشورا از جبهه ی حق گریخت بعد از آنکه صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود.خوف فرزند شک است و شک زاییده ی شرک ، و این هرسه خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حقند...که اگر با مرگ انس نگیری،خوف راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.
دیدگاه شما