«آرمان گرایی» عمل به «فراتکلیف» نیست. مجاهدت و ادای تکلیف برای رسیدن به آرمانی است که ترسیم شده است و لو این مجاهدت ها در قیاس با آرمان موعود، اقدامی به ظاهر بسیار کوچک باشند، اما قیاس بزرگی و کوچکی حرکت ها، امری انتزاعی نیست. بزرگی هر حرکتی در تناسبش با تکلیفی است که به قدر مقدورات باشد و نه بیشتر.
«من همان حرکت انفرادی طلبه سیرجانی را بسیار بزرگتر از این حرکتی میدانم که نهایتش رسیدن به آن چیزی است که در ابتدا باید درک میشد و نشد و آن «لا یکلف الله نفسا الا وسعها»ست. منتها فرق این دو رسیدن در آنجاست که، نتیجه ای که بعد از عمل به دست می آید، نتیجه شکستی است که غیرقابل جبران است.»
این را پیشتر در یادداشتی اجمالی با عنوان “آسیبی که حرکت اخیر طلبه سیرجانی دچارش شده است” عرض کردم و ضمن تعریض به حرکت حجت الاسلام جهانشاهی در راه اندازی “کاروان از خراسان تا فلسطین” نوشتم: «این روزها، به صحت همان فرضی که عرض شده بود یعنی به وجود سردرگمی و عدم درک صحیح شرایط و در نهایت عدم وجود استراتژی مناسب در «نهضت عدالتخواهان ولایتمدار» رسیده ام و این را نوعی انحراف از سر غفلت در حرکت عدالتخواهی طلبه سیرجانی میدانم.»
آن روزها هم برایم مثل روز روشن بود که حرکتی که در آن تناسبی هر چند نسبی میان امکانات و ظرفیت ها با تکلیفی که احساس می شود، نباشد، نخواهد توانست به سرانجام برسد و محکوم به شکست خواهد بود و نهضتش را نیز به مرگ دچار خواهد کرد.
حرکتی که قرار بود راهپیمایی میلیونی اربعین را به سمت مرزهای فلسطین اشغالی هدایت کند و آنجا برای آزادی قدس شریف متحصن شود، دیروز در حالی بیانیه پایانی اش را صادر کرده است که نه تنها به مقصود خود نرسیده و کاروان را در نیمه راه متوقف ساخته، بلکه هیچ حرفی هم از دستاوردهای حرکتش نزده است.
مرگ یک نهضت را می شود از آنجایی فهمید که به «فراتکلیف» روی می آورد و می انگارد که حرکت هر چه بزرگتر باشد، تکلیف بیشتر و بهتر ادا میشود اما واقعیت آن است که این نهضت فقط در گزینش واژگان جهان شمول تر و افق های بزرگتر توفیق می یابد و نه در عمل به آن ها.
«آرمان گرایی» عمل به «فراتکلیف» نیست. مجاهدت و ادای تکلیف برای رسیدن به آرمانی است که ترسیم شده است و لو این مجاهدت ها در قیاس با آرمان موعود، اقدامی به ظاهر بسیار کوچک باشند، اما قیاس بزرگی و کوچکی حرکت ها، امری انتزاعی نیست. بزرگی هر حرکتی در تناسبش با تکلیفی است که به قدر مقدورات باشد و نه بیشتر.
«فرا تکلیف گرایی» علاوه بر آن که به مرگ نهضت می انجامد، یک آسیب بسیار بزرگ هم دارد و آن ایده سوزی و عدم اعتماد عمومی به آرمان ها است. آرمان گرایی اگر نسبتش با عقلانیت و معقولیت را مراعات نکند، آرمانش را هم، با تضعیف و استهلاک مواجه می کند و این جفایی است که یک نهضت، می تواند به آرمانش بکند.
«فرا تکلیف گرایی» می تواند به کارکردی معکوس و نه در راستای آرمان ها و آفاق، بلکه در ستیز با آن ها منجر شود. هر چند که نیت انجام دهندگانش، اعتلای آرمان باشد، اما آنچه که از آن بیرون خواهد آمد نتیجه ای دقیقا عکس آن خواهد بود.
به هر روی، «نهضت عدالتخواهان ولایتمدار» را زین پس باید تنها عنوانی تاریخی در جریان شناسی مقطعی جریان عدالتخواه دانست و نه نهضتی همچنان زنده و پویا. یک نهضت عدالتخواه وقتی می میرد که استراتژی اش مرده باشد و برنامه روشنی برای طی مسیرشنداشته باشد و به بلاتکلیفی و سردرگمی رسیده باشد.
انقطاع عقلانیت و عدم درک صحیح واقعیات، نقطه آغازین مرگ و سقوط آزاد هر نهضت و حرکتی اجتماعی است که در پی رسیدن به هر آرمانی است و لو آن آرمان «عدالت» باشد.
علی سلیمانیان
دیدگاه شما