به عبارتی کاهش قدرت تفکر، ضعیف شدن حافظه، پرخاشگری، عصبانیت و تحریکپذیری از دیگر نشانههای آلودگی هواست. متأسفانه در کلان شهرها که آلودگی هوا شدیدتر است، رفتارهای نوع دوستانه مانند احترام به دیگران و رعایت حق تقدم در رانندگی کاهش پیدا میکند و برعکس، میزان برخوردهای کلامی حتی به صورت درگیریهای فیزیکی افزایش مییابد. در برخی موارد نیز از لحاظ مغزی، افرادی که به صورت مداوم و طولانی در معرض تنفس ریزگردها قرار میگیرند، در انجام حرکات ظریف با دست مثل سوزن نخکردن، تایپ و نوشتن ناتوان شده و حتی گاهی اوقات براثر آلودگیهای طولانیمدت در کلانشهرها، شاهد دگرگونی شخصیتها میشویم.»
متن تقریبا طولانی که خواندید، حاصل یک پژوهش علمی درباره تاثیر آلودگی هوا بر اعصاب و روان شهروندان کلانشهرهای ایران به ویژه تهران است. نویسنده هم در نهایت نتیجه گرفته که درصد بالایی از علت عصبی بودن مردم پایتخت، آلودگی هواست اما این پایان ماجرا نیست.
اگر آلودگی هوا میتواند منجر به تحریک اعصاب حسی مردم شود و آنان را به سمت واکنشهای عصبی و پرخاشجویانه سوق دهد، قطعا سیوسومین دوره جشنواره فیلم فجر را باید عامل اصلی تمامی خودکشیها، درگیریها و نزاعهای خیابانی، طلاقهای گسترده، خیانت اعضای خانواده به یکدیگر، جنایتهای خاص نظیر اسیدپاشی، قتلها، سرقتها و بسیاری دیگر از ناهنجاریهای اجتماعی طی ۱۰ سال آینده دانست! این یک گزارهٔ بامزه برای خواندنیتر کردن این یادداشت نیست؛ بلکه یک واقعیت دردناک است که تنها افرادی که اکثر فیلمهای جشنواره امسال را تماشا کرده باشند، قادر به درک و تایید آن هستند.
اکثر قریب به اتفاق فیلمهای جشنواره امسال به قدری سیاه، دردناک، تلخ و اعصاب خردکن بودند که حال همه مخاطبین را خراب میکرد. در واقع اگر فردی با سلامت کامل جسمی و روحی وارد سالن سینما شود و یکی از فیلمهای خاص این جشنواره نظیر «اعترافات ذهن خطرناک من»، «خانه دختر»، «خداحافظی طولانی»، «بهمن»، «احتمال باران اسیدی» و چند فیلم دیگر را تماشا کند، قطعا به صورت «زامبیوار» از سالن نمایش خارج خواهد شد و به دنبال یک خرخره میگردد تا با جویدن آن، اندکی از ناراحتی اعصاب و روان خود بکاهد. حتی فیلم خوب و خوش ساخت «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» هم در دو اپیزود ابتدایی به قدری تلخ و حال خراب کن است که علاوه بر روان بیننده، عصبهای جسمی و فیزیکی او را نیز تحت تاثیر قرار میدهد؛ تا جایی که مخاطب احساس میکند به دلیل درد و رنج طاقتفرسای شخصیتهای حاضر در فیلم، او نیز در بدن خود احساس درد میکند.
مشخص نیست این جهانی که هنرمندان ایرانی در آن زندگی میکنند، چه دنیای بیدر و پیکری است که این حجم از غم و غصه و کثافت در آن یافت میشود و هیچ کورسوی امید و روشنایی نیز در آن وجود ندارد. این حجم عظیم از هجمهٔ تصویری به اعصاب و روان مردمی که درگیری زندگی روزانه خود هستند و با وجود بالا و پایینهای زندگی مشغول «زندگی کردن» هستند، قطعا علاوه بر اینکه آنان را از روند عادی و روزانه زندگی خود افسرده و سرد خواهد کرد، آستانه تحمل او را نیز به شدت کاهش خواهد داد و خروجی کار دقیقا یک زامبیِ واقعی با ظاهری از انسان است که هر لحظه این ظرفیت را دارد که آسیبی به خود یا جامعه وارد کند.
ماجرا اصلا پیچیده نیست. تصور کنید پدر یک خانواده تصمیم میگیرد تا با اعضای خانوادهاش برای گذراندن یک عصر جمعه به سینما برود تا هم خستگی ناشی از یک هفته درگیری در فضای کار و جامعه را از خود و خانواده دور کند و هم فضایی برای ارتباط صمیمانه خود با فرزندانش فراهم کند. او چند گزینه بیشتر ندارد؛ یا باید به تماشای فیلمی بنشیند که در آن، پدر خانواده به دخترش تجاوز میکند و به دنبال فراهم کردن موقعیت برای تجاوز به دختر دیگرش است و یا به سراغ فیلمی برود که درباره یک فرد مالیخولیایی با ظاهری کثیف و چندشآور است که همسرش در بیمارستان روانی در قفس نگهداری میشود و خودش هم در اثر تزریق زیاد مواد مخدر دچار توهم مغزی و زخمهای مهوع جسمی شده است. البته او میتواند دست فرزندانش را بگیرد و به تماشای فیلمی بروند که دو ساعت تمام صدای باد و تصویر برف را در مغز مخاطب فرو میکند و در تمام این مدت، نهایتا بیشتر از پنج جمله قرار نیست از سوی بازیگران بیان شود. حتی تماشای تنهایی انسان معاصر در قالب یک پیرمردِ از کار افتاده که به تنهایی نان میخرد و به تنهایی لباسهایش را میشوید و به تنهایی به خرید میرود و به تنهایی میخوابد و به تنهایی خوابش نمیبرد و خلاصه به تنهایی هیچ کاری نمیکند هم میتواند پیشنهاد مناسبی برای این خانواده باشد.
باور کنید خبری از شوخی نیست؛ این تنها یک روایت صریح و ساده از فیلمهایی است که قرار است تا سال آینده به روی پرده بروند و سینماهای سراسر کشور را تحتالشعاع اکران عمومی خود قرار بدهند. نکته جالب و البته تاسفبار اینجاست که اینها داستان فیلمهایی هستند که در جشنواره امسال توانستهاند از فیلتر هیات انتخاب بگذرند و به عنوان آثار برگزیده، شانس خود برای حضور در بزرگترین رقابت سینمایی ایران را بیازمایند. با این اوصاف، اگر این فیلمها برگزیده هستند، وای به حال فیلمهایی که شرایط لازم برای حضور در جشنواره فیلم فجر را نداشتهاند.
حالا حق میدهید که بیشتر از آلودگی هوا، نگران جشنواره فیلم فجر باشیم؟
دیدگاه شما