تاریخ : 7. آذر 1394 - 12:25   |   کد مطلب: 15480
نویسنده مقاله «توحید و تکفیر» با طرح مفهوم «روشنفکری سلفی» و بررسی فکری-تاریخی آن، تقابل دو اندیشه و جریان فکری فقهی دینی و عقل‌گرای لیبرال در تاریخ تحولات دینی ایران و ادامه یافتن خط سیر آن تا زمان حال حاضر انقلاب اسلامی و مواجهه شخصیتهای مطرح انقلاب اسلامی با آن را بیان می‌نماید.

پرداختن به تاریخ تحولات روشن‌فکری دینی در ایران همواره مهم جلوه نموده است. تحلیل مبنایی شکل‌گیری این جریانات، نیازمند واکاوی بدون جانبداری و در حقیقت علمی این تحولات در کنار پرداختن به شرایط سیاسی شکل‌گیری آن‌هاست؛ چراکه ویژگی این نوع روشن‌فکری، دینی بودن آن است و به همین دلیل نیز تحلیلی دینی به‌واسطه‌ی علوم و ابزارهای خاص آن امری ضروری در موضع‌گیری و مواجهه با آن محسوب می‌شود. در دوران کنونی و در عصر انقلاب اسلامی نیز همواره پرداختن به جریانات روشن‌فکری دینی از سوی برخی نویسندگان و اندیشمندان، با اغراض و اهداف گوناگون دینی و غیردینی، مورد توجه قرار گرفته است. آنچه به نظر می‌رسد منظور نظر گروهی از این افراد باشد، پرداختن به تفکر و نگرش اندیشمندان دینی حوزوی یا غیرحوزوی و برجسته نمودن اندیشه‌ی آنان در درون طیف‌های گوناگون فکری و وابستگی گروه‌های سیاسی به این جریانات برای تحقق اغراض گوناگون است؛ به‌گونه‌ای که تقسیم‌بندی روشن‌فکران دینی به برون‌دینی و درون‌دینی، از این قبیل موضع‌گیری‌هاست.

 

شیوه‌ای از این نوع رفتارها، چندی است با انتشار مجله‌ی «مهرنامه» و مقالاتی از آقای قوچانی پی گرفته شده است. به نظر می‌رسد آنچه از پرداختن به این مسئله از سوی این نویسنده و نویسندگان دیگر این مجله مورد نظر و هدف قرار دارد، بازتعریف و احیای تفکر سلفی‌گرایی شیعی به‌عنوان تفکری بنیادگرا و ارتباط این اندیشه با گروه‌ها و اشخاص دینی و سیاسی جامعه‌ی ایران است.

 

نویسنده‌ی مقاله‌ی «توحید و تکفیر؛ پژوهشی در ریشه‌های توحید سیاسی: مبانی نظری روشن‌فکری سلفی» در ادامه‌ی مقالات پیاپی خود در مسیر پرداختن به جریانات روشن‌فکری تاریخی دینی در ایران، واژه‌ی «روشن‌فکر دینی سلفی» را (که خود آن را واژه‌ای متناقض‌نما می‌نامد، اما از متناقض‌نما معنا نمودن آن ابا دارد) با وام گرفتن از مرحوم جلال آل‌احمد طرح می‌نماید. به نظر می‌رسد هدف نویسنده از طرح این واژه با این معنای خاص، احیای تفکر سلفی‌گری شیعی در اندیشه‌ی دینی و معنای درست روشن‌فکری درون‌دینی و رسیدن به مبنایی برای روشن‌فکری برون‌دینی و معنا نمودن در قالب احیای تفکر سلفی به‌شکلی اعتدالی از این اندیشه است. در حقیقت کاری که با ارائه‌ی تعریف روشن­فکری سلفی و با لفظ خودساخته‌ی آن انجام می‌گیرد، از یک‌سو نقد آن چیزی است که به‌اصطلاح جریان روشن‌فکری در ایران نام دارد و از سوی دیگر تعریف صحیح روشن‌فکری در معنای سلفیت آن؛ تا سلفی‌گری شیعی احیا و جایگزین درست روشن‌فکری معنا شود و نیز از عقلانیت و اعتدال برخوردار گردد.

 

هدف دیگر نویسنده از طرح این مفهوم و بررسی فکری-تاریخی این جریانات، تقابل دو اندیشه و جریان فکری فقهی و عقل‌گرای لیبرال در تاریخ تحولات دینی ایران و ادامه یافتن خط سیر آن تا زمان حال حاضر انقلاب اسلامی است. نویسنده با طرح تقابل این دو گروه، در حقیقت به‌نحوی به‌دنبال نقد جریان فکری فقهی و فقاهتی سنتی است تا بتواند هم اشخاصی همچون آیت‌الله مطهری، بهشتی، خزعلی و مصباح را که از مبارزان اندیشمند انقلاب محسوب می‌گردند مورد نقد قرار دهد و هم این نحوه‌ی تفکر را در دوران گذشته و امروز در مقابل جریان عقل‌گرای تفکر روشن‌فکری سلفی قرار دهد تا این اندیشه‌ی سلفی از امتیاز برتری برخوردار گردد.

 

در حقیقت، فرض بر این است که روشن‌فکری سلفی رویکردی صحیح نسبت به دین دارد؛ چراکه با دیدگاهی عقل‌گرایانه به مبانی دینی و رجوع به سنت سلف صالح، اسلام ناب و حقیقی را آشکار می‌نماید. اسلامی که در طول زمان تغییر شکل یافته و تاریخی شده است و در حقیقت باید آن را اصلاح نمود و احیا کرد. همچنین نویسنده ابراز می‌‌کند که آنچه منجر به این انحراف از اصل گردیده، سنت‌های علمی دینی‌ای همچون کلام، فقه و فلسفه است. از دیگر سو، نویسنده‌ی مقاله با طرح ارتباط اشخاص مدنظر خود با افراد مهم و تأثیرگذاری همچون رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، نفوذ و تأثیر جریان سلفی‌گرایی و نهادینه بودن و تعلق ایشان و اشخاص دیگر را به این جریان و اشخاص مهم و مطرح آن، بازگو می‌نماید.

 

نویسنده برای تحقق این راهبرد خود، از دیدگاه و تفسیر خاص افراد جریان مدنظر خود در مورد اصل اولی اصول عقاید اسلامی یعنی «توحید» بحث می‌نماید تا معنای آن را بسط دهد و در عرصه‌ی سیاست و اقتصاد، بازتعریف نماید. به همین منظور، ابتدا به طرح دیدگاه فکری شخص حبیب‌الله آشوری، از رهبران اصلی فکری گروه فرقان و مجاهدین خلق، به‌عنوان شخصیتی حوزوی-دانشگاهی و جالب توجه در میان حوزویان مشهد و تهران می‌پردازد. شخصیتی که از لحاظ اندیشه، از تفکر بنیادگرای ضدفلسفی خاص و از لحاظ رفتار، از سلوک مرموزانه و سیرتی زاهدانه برخوردار است. زهدی که نویسنده آن را در مقابل شیوه‌ی زندگی آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله مطهری می‌داند و آن را مثبت می‌شمارد. در واقع با نقل شواهد و سخنانی از سوی برخی اندیشمندان، این زاهدانه زیستن به‌صورت شاخصه‌ی او برای رویارویی با اشرافیت و دنیاگرایی دروغین حوزویان و به‌عنوان استراتژای موفق در زمان خود عنوان می‌شود تا چهره‌ی «ابوذر غفاری» شریعتی را در آن زمانه مجسم کند.

 

همچنین وابستگی آشوری به حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد و جریان فکری آن، از سوی نویسنده به‌شکل جامع­تری در قالب تقابل دو مکتب حوزوی تهران و مشهد طرح می‌شود تا هدفی دیگر دنبال شود که وابستگی او به آیت‌الله خامنه‌ای و هم‌فکری ایشان با این جریان فکری حوزوی از جهت پرورش ایشان در این حوزه‌ی مقدسه است. در واقع طرح این موضوع به این دلیل است که بیان شود تفکر آشوری از مبنای راجحی برخوردار بوده و دنباله‌رو خط فکری خاصی بوده است که مقام معظم رهبری نیز به آن اعتقاد داشته‌اند. چنان‌که نویسنده در جهت تحقق این منظور، «نسخه‌ی اصلی» توحید سیاسی را درس­گفتارهای مقام معظم رهبری در سال 1353 در مسجد امام حسن مجتبی در مشهد مقدس می‌دانند که در سال‌های متوالی ادامه داشته و در حال حاضر نیز به چاپ رسیده است. همچنین با نقلی از مقام معظم رهبری، کتاب «توحید» آشوری شرح جزوه‌ی توحید ایشان عنوان می‌شود. در نهایت نیز آشوری فردی جلوه داده می‌شود که مرتد نبوده، اما به‌نحو غیرصحیح و ناعادلانه‌ای و با شهادت آیت‌الله خزعلی و آیت‌الله مصباح، با حکم ارتداد اعدام شده است.

 

آشوری و قرائت و تفسیر ماتریالیستی و سیاسی او از دین و آموزه‌های قرآنی، اگرچه مورد نقد نویسنده نیز قرار می‌گیرد، اما به‌عنوان حلقه‌ی پیونددهنده‌ی جریان فکری سلفی سیاسی مدرن به جریان فکری بنیادگرای شیعی سیاسیِ افرادی همچون شریعت سنگلجی، از نقش قابل توجهی برخوردار است.

 

آشوری و قرائت و تفسیر ماتریالیستی و سیاسی او از دین و آموزه‌های قرآنی، اگرچه مورد نقد نویسنده نیز قرار می‌گیرد، اما به‌عنوان حلقه‌ی پیونددهنده‌ی جریان فکری سلفی سیاسی مدرن به جریان فکری بنیادگرای شیعی سیاسیِ افرادی همچون شریعت سنگلجی، از نقش قابل توجهی برخوردار است.

 

این برقرای ارتباط، با هدف برجسته ساختن اندیشه‌ی افرادی چون سنگلجی در پی‌ریزی دیدگاه توحید سیاسی صورت می‌گیرد. شریعت سنگلجی از دیدگاه نویسنده به‌عنوان یک اندیشمند اصلاح‌طلب و احیاگر اسلام حقیقی شناخته شده است که افکارش بی‌شباهت با افکار داعش در دنیای امروز نیست، اما از گونه‌ای تمایز در تفکر و نیز اعتدال برخوردار است؛ چراکه دیدگاه خاص قرآنی او به دین و اصول دینی همراه با تفکر عقلی و برمبنای آن و به‌دور از افراط‌گرایی است.

 

تفکرات او ریشه در تفکرات عبدالوهاب و ابن‌تیمیه (که منشأ تفکر تکفیری معاصر است) دارد. چنان‌که مهم‌ترین حلقه‌ی وصل «توحید» آشوری و سنگلجی، تقدیرگرایی و روحانیت‌سیتزی این تفکر و اعتقاد به دینِ دولتی به‌جای دولت دینی است که با حمایت از دولت در مقابل روحانیت برای رفع شرک و مظاهر آن محقق می‌گردد. دیدگاه سنگلجی در مقالات قبلی این مجله و نیز مقالات دیگر این شماره، به‌تفصیل شرح و بسط داده می‌شود. دیدگاه وی که مبنای دیدگاه تفسیری «قرآن به قرآن» است و از سوی افراد دیگری در داخل و خارج حوزه تا دوران کنونی نیز دنبال می‌شود، در واقع از سوی طراحان این مجله به‌عنوان دیدگاهی سلفی، اما عقلانی و اعتدالی در درون تفکری شیعی تبیین می‌شود تا از یک‌سو جریان دینی حوزوی فقهی و تفسیری پذیرفته‌شده را به چالش بکشد و از سوی دیگر، به‌عنوان دیدگاهی خاص که از منظر عموم مغفول مانده است، اما در سنت سلف صالح ریشه دارد و قابل پیوند با اندیشه‌ی سیاسی مدرن امروزی است، معرفی شود.

 

در مجموع می‌توان گفت که محور اصلی طرح این مقاله، بیان نقطه‌ی اشتراک جریان تکفیری در میان اهل‌سنت (سلفی سنی) و جریان موسوم به انحرافی در میان شیعیان (سلفی شیعه)، یعنی اعتقاد به مقوله‌ی «توحید سیاسی» است. همچنین بیان می‌شود که نسخه‌ی اصلی توحید سیاسی مربوط به دروس آیت‌الله خامنه‌ای در دهه‌ی چهل و پنجاه در مشهد است و شاگردانی نظیر حبیب‌الله آشوری (مؤلف کتاب «توحید» که سال شصت به اتهام ارتداد و انحراف اعدام شد) نتیجه‌ی همین دروس بوده‌اند و محمود احمدی‌نژاد هم برخاسته از همین مکتب است. ابوالحسن بنی‌صدر نیز از جمله باورمندان به توحید سیاسی است که از آثارش مطالبی با محتوای اقتصاد مهدوی و ضدیت با بانکداری نتیجه می‌شود که می‌تواند بازآفرینی شود. اندیشه‌ای که مورد تحلیل و بررسی بازرگان نیز قرار گرفت.

 

اما سؤالی که اینجا گشوده می‌ماند این است که چگونه این نویسندگان که طرفدار جریان مدرنیستی عصر حاضر بوده و در نگارش و طبع مجله‌ی خود در پرونده‌های مختلف سیاسی و اقتصادی از نظریه‌های مدرن بهره برده و از آن حمایت می‌‌کنند، به احیای اندیشه‌ی سلفی‌گری و بنیادگرایی دینی روی آورده¬اند؟ و چگونه می‌توانند از پیامدهای این نحوه‌ی تفکر دفاع کنند و آن را مورد استفاده قرار دهند؟

 

اما سؤالی که اینجا گشوده می‌ماند این است که چگونه این نویسندگان که طرفدار جریان مدرنیستی عصر حاضر بوده و در نگارش و طبع مجله‌ی خود در پرونده‌های مختلف سیاسی و اقتصادی از نظریه‌های مدرن بهره برده و از آن حمایت می‌‌کنند، به احیای اندیشه‌ی سلفی‌گری و بنیادگرایی دینی روی آورده­اند؟ و چگونه می‌توانند از پیامدهای این نحوه‌ی تفکر دفاع کنند و آن را مورد استفاده قرار دهند؟ آیا روا می‌دارند که همچون جنبش‌های تکفیری سیاسی ظهوریافته در کشورهای منطقه، جامعه به عصر پیشین رجعت کند و رویکردهای نوگرای خود را کنار بگذارد و رفتاری داعش‌گونه اتخاذ نماید؟

 

در آخر سؤالی که با تأمل و تعجب می‌پرسیم و خواننده‌ی این مقالات را به تأمل در مورد آن توصیه می‌‌کنیم، این است که هدف از پرداختن به این جریان فکری در جامعه‌ی امروز ایران اسلامی، که با تفکر دینی و تلاش‌های علمی روحانیت شیعی عجین شده و خو گرفته است، چیست و چه هدفی را دنبال می‌کند؟*

 

*گروه فرهنگی-اجتماعی برهان/انتهای متن/

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن