در اواخر عمر شریف پیامبر گرامی اسلام (ص) زنی از قبیله بنی تمیم، ادعای نبوت کرد و پیروانی گرد خود فراهم آورد و پس از مدتی ملاقاتی بین او و مسیلمه که او نیز ادعای نبوت داشت، رخ داد.
پیامبر زن که نامش سجاح بنت حارث تمیمی است رو به مسیلمه گفت:
اوصاف حمیده تو را شنیدم و تو را برگزیدم. آمده ام تحت اطاعت تو درآیم تا زن و شوهر، پیغمبر باشیم و به اتفاق هم عالم را مطیع گردانیم. به این ترتیب با هم ازدواج کردند.
مسیلمه نیز در پاسخ پیروان سجاح گفت که مهر او این است که نماز مغرب و عشا و نماز صبح را از امت سجاح برگرفتم!
این زن مسیحی که با ادعای پیامبری، علیه اسلام به پا خاسته بود موذنی داشت که از اشراف به شمار میآمد[1] و بزرگ قبیله خود و از یاران و مشاوران نزدیک سجاح و از بزرگان سپاه او محسوب می شد، مرد شگفت انگیزی که در تاریخ نظیرش کمتر پیدا می شود و نقش خاصی در تاریخ ایفا کرده است.
این موذن بعد از مدتی به پیامبر اسلام J ایمان آورده و از افرادی می شود که نقش تعیین کننده ای را در جامعه به دوش میگیرد و در چند نقطه حساس تاریخ نقش ایفا میکند. او شخصیتی متزلزل و مواضع متفاوتی داشت و در هر زمان، گرایش نوین از خود بروز داده است:
اى معاويه، از خداى بپرهيز و پاى از پيمودن اين راه كه در پيش گرفتهاى دركش و در اين كار (حكومت) با شايستهاش ستيزه مكن!
أمّا بعدُ فَقَدِ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ فَإِذَا شِئْتَ فَاقْدَمْ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ وَ السَّلَامُ[5]
باغ و بستان سبز شده، ميوهها رسيده، نهرها لبريز گرديده است، لذا اگر مايلى به سپاهى كه برايت ترتيب يافته بپيوند. و السلام.
در نامه اش از امام حسین(ع)خواست هر چه زودتر به سوی کوفه بشتابد تا رهبری مسلمانان را در دست بگیرد و یزید را از تخت خلافت به زیر کشد. در نامه اش تأکید کرد که مردم کسی غیر از امام حسین A را قبول ندارند.
ميان مردم برويد و افراد مطيع را به افزوده شدن عطا و حقوق و ارزش و احترامشان نويد بدهيد، و افراد عاصى و سركش را از محروميت و مجازات بترسانيد، و به آنها اعلام كنيد لشكريان شام به سويشان براه افتادهاند.
يا شَبَثَ بْنَ رَبَعي، وَ يا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرٍ، وَ يا قَيْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ الْحارِثِ، أَلَمْ تَكْتُبُوا الَىَّ: أَنْ قَدْ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنابُ، وَ طَمَّتِ الْجِمامُ وَ إِنَّما تُقْدِمُ عَلى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٌ، فَاقْبِلْ؟![6]
اى شبث بن ربعى! اى حجّار بن ابجر! اى قيس بن اشعث! اى يزيد بن حارث! آيا شما براى من نامه ننوشتيد كه درختان ما ثمر داده است و باغها سرسبز شده و چاهها پرآب گشته و تو در سرزمينى پا مىگذارى كه لشكرى آراسته و انبوه در خدمت تو است، پس به سوى ما بيا!
سکوت سنگينى بر سپاه دشمن سايه انداخته بود و كسى سخن نمىگفت.
آنان در پاسخ گفتند: ما چنين نامهاى ننوشتيم!
امام فرمود:
سُبْحانَ اللَّهِ! بَلى وَاللَّهِ لَقَدْ فَعَلْتُمْ!
سبحان اللَّه! آرى به خدا سوگند! شما اين نامه را نوشتيد.
سپس افزود:
أَيُّهَا النَّاسُ! اذْ كَرِهْتُمُوني فَدَعُوني انْصَرِفُ عَنْكُمْ الى مَأْمَني مِنَ الْأَرْضِ[7]!
اى مردم! اگر از آمدن ما به اين ديار ناخشنوديد، پس ما را رها كنيد تا به سرزمين امنى برويم.
داستان شبث بن ربعی از جریانات عجیب تاریخ است. کسی که تکلیفش با خودش هم معلوم نیست. جزء کسانی است که هم خدا را می خواهد و هم خرما را.
گاهی به امام (ع) محبت دارد و گاهی به شیطان. گاهی در صف امام (ع) حق شمشیر میزند و به دفاع از حق می پردازد و گاهی برای شیطان خود را به آب و آتش میزند و در صف دشمنان خدا قرار میگرید و محبوب دل شیطان می شود.
زندگی این افراد سوالی را در ذهن ایجاد می کند که:
به راستی چگونه ممکن است یک فرد تا این اندازه رنگ عوض کند و راهش را تغییر دهد و بر یک عقیده باقی نماند؟
با مراجعه به آیات و روایات و تحقیق برای یافتن جواب این سوال میبینیم بخش قابل توجهی از آیات و روایات به عوامل این اتفاق پرداخته که اطلاع از اونها باعث میشود ما راه نفوذ شیطان رو بدانیم و خود را برای مقابله با این خطر بزرگ تقویت کنیم! چرا که برای محبوب دل امام (ع) شدن، ابتدا باید تکلیف خود را معلوم کنیم.
شاید بتوان گفت مهم ترین عامل این چند رنگی و عدم ثبات در مسیر حق این است که : این افراد تکلیف قلب خود را روشن نکرده اند که پیرو امام (ع) هستند یا پیرو شیطان.
هنوز برای خود معلوم نکرده اند که :
پای منبر امیرالمومنین (ع) تربیت شوند یا سر سفره معاویه، زیر بیرق امام حسین A سینه بزنند یا زیر پرچم یزید شمشیر.
به دل خودشان سر نزده اند که ساکن اصلی این دل کیست؟ آیا ساکن آن خداست یا غیر خدا. دلشان برای شیطان میتپد یا برای خدا؟
حجت الاسلام اقا میرزایی معاون موسسه امیر بیان قم و از طلاب رزنی مقیم قم
[1] مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق: نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 14، ص 242، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[2] کسانی که طرح حکمیت عمروعاص و معاویه را برای نجات معاویه و جلوگیری از شکست سپاه شام پذیرفتند.
[3] الأخبار الطوال، ص 210.
[4] ابو مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعة الطف، محقق و مصحح: یوسفی غروی، محمد هادی، ص 95، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417ق.
[5] لهوف ص35
[6] وقعه الطف ص208
[7] عشورا ریشه ها و انگیزه ها ص 418
[8] الغارات ترجمه ایتی ص 249
دیدگاهها