تاریخ : 17. مهر 1395 - 11:28   |   کد مطلب: 19747
در اواخر عمر شریف پیامبر گرامی اسلام (ص) زنی از قبیله بنی تمیم، ادعای نبوت کرد و پیروانی گرد خود فراهم آورد و پس از مدتی ملاقاتی بین او و مسیلمه که او نیز ادعای نبوت داشت، رخ داد.

در اواخر عمر شریف پیامبر گرامی اسلام (ص) زنی از قبیله بنی تمیم، ادعای نبوت کرد و پیروانی گرد خود فراهم آورد و پس از مدتی ملاقاتی بین او و مسیلمه که او نیز ادعای نبوت داشت، رخ داد.

پیامبر زن که نامش سجاح بنت حارث تمیمی است رو به مسیلمه گفت:

اوصاف حمیده تو را شنیدم و تو را برگزیدم. آمده ام تحت اطاعت تو درآیم تا زن و شوهر، پیغمبر باشیم و به اتفاق هم عالم را مطیع گردانیم. به این ترتیب با هم ازدواج کردند.

مسیلمه نیز در پاسخ پیروان سجاح گفت که مهر او این است که نماز مغرب و عشا و نماز صبح را از امت سجاح برگرفتم!

این زن  مسیحی که با ادعای پیامبری، علیه اسلام به پا خاسته بود موذنی داشت که از اشراف به شمار می‌آمد[1] و بزرگ قبیله خود و از یاران و مشاوران نزدیک سجاح و از بزرگان سپاه او محسوب می شد، مرد شگفت انگیزی که در تاریخ نظیرش کمتر پیدا می شود و نقش خاصی در تاریخ ایفا کرده است.

این موذن بعد از مدتی به پیامبر اسلام J ایمان آورده و از افرادی می شود که نقش تعیین کننده ای را در جامعه به دوش میگیرد و در چند نقطه حساس تاریخ نقش ایفا میکند. او شخصیتی متزلزل و مواضع متفاوتی داشت و در هر زمان، گرایش نوین از خود بروز ‌داده است:

  • پس از اینکه اسلام آورد یکی از اصحاب پیامبر  بود و یکی از یاران امیرالمونین  شد. در سپاه علی (ع) از جمله کسانی بود که امین قرار گرفت و حضرت او را در جنگ صفین به عنوان سفیر خود  همراه‏ « عدى بن حاتم‏ طایی» نزد معاويه فرستاد. او با معاویه صحبت کرد و از جمله حرفهایی که زد این بود:

اى معاويه، از خداى بپرهيز و پاى از پيمودن اين راه كه در پيش گرفته‏اى دركش و در اين كار (حكومت) با شايسته‏اش ستيزه مكن‏!

  • در جریان همین واقعه، ناگهان رنگ عوض کرد و موافق طرح عمرو عاص و معاویه شد و از موضوع حکمیت دفاع کرد و از سران تحکیم[2] قرار گرفت و از سران و بزرگان خوارج شد و در برابر امام علی (ع) ایستاد. او در نخستین اجتماع دوازده هزار نفری خوارج، فرمانده آنها شد.
  • البته پس از آن و در پی گفت‌وگویی با امام علی (ع) او مجدداً به سپاه امام پیوست و در جنگ با خوارج حضور یافت و امام (ع) او را فرمانده سمت چپ سپاه قرار داد[3].
  • در برابر امام حسن (ع) به طرفداری از معاویه به پا خاست و باعث تقویت جبهه معاویه و از عوامل پذیرش صلح امام حسن (ع) شد.
  • وی در این موضوع نیز ثابت قدم نماند و بعدها به عنوان یکی از بزرگان کوفه به امام حسین (ع) نامه نوشت[4]:

أمّا بعدُ فَقَدِ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ فَإِذَا شِئْتَ فَاقْدَمْ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ وَ السَّلَامُ[5]

باغ و بستان سبز شده، ميوه‏ها رسيده، نهرها لبريز گرديده است، لذا اگر مايلى به سپاهى كه برايت ترتيب يافته بپيوند. و السلام.

در نامه اش از امام حسین(ع)خواست هر چه زودتر به سوی کوفه بشتابد تا رهبری مسلمانان را در دست بگیرد و یزید را از تخت خلافت به زیر کشد. در نامه اش تأکید کرد که مردم کسی غیر از امام حسین A را قبول ندارند.

  • فرد متمول موذن سجاح یعنی شبث بن ربعی ریاحی، مرد هزار چهره سیاسی و مذهبی تاریخ به شمار می آید.
  •  همين شبث كه براي امام (ع) نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرد ،  در جریان کوفه از جمله کسانی بود که افراد را از دور مسلم خالی کرد. عبید الله زیاد براى شبث‏ بن‏ ربعى‏ پرچمى بست و او را به خارج از قصر فرستاد و گفت:

ميان مردم برويد و افراد مطيع را به افزوده شدن عطا و حقوق‏ و ارزش و احترامشان نويد بدهيد، و افراد عاصى و سركش‏ را از محروميت و مجازات بترسانيد، و به آنها اعلام كنيد لشكريان شام به سويشان براه افتاده‏اند.

 

  • كار شبث به جائي رسيد كه در جریان کربلا فرمانده پیاده نظام عمرسعد بود. امام (ع) در جریان کربلا وقتی دید صحبتهایش در دل کوفیان تاثیر نمیکند به آنان فرمود:

يا شَبَثَ بْنَ رَبَعي، وَ يا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرٍ، وَ يا قَيْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ، وَ يا يَزيدَ بْنَ الْحارِثِ، أَلَمْ تَكْتُبُوا الَىَّ: أَنْ قَدْ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنابُ، وَ طَمَّتِ الْجِمامُ وَ إِنَّما تُقْدِمُ عَلى‏ جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٌ، فَاقْبِلْ؟![6]

اى شبث بن ربعى! اى حجّار بن ابجر! اى قيس بن اشعث! اى يزيد بن حارث! آيا شما براى من نامه ننوشتيد كه درختان ما ثمر داده است و باغها سرسبز شده و چاه‏ها پرآب گشته و تو در سرزمينى پا مى‏گذارى كه لشكرى آراسته و انبوه در خدمت تو است، پس به سوى ما بيا!

 

سکوت سنگينى بر سپاه دشمن سايه انداخته بود و كسى سخن نمى‏گفت.

آنان در پاسخ گفتند: ما چنين نامه‏اى ننوشتيم!

امام فرمود:

سُبْحانَ اللَّهِ! بَلى‏ وَاللَّهِ لَقَدْ فَعَلْتُمْ‏!

سبحان اللَّه! آرى به خدا سوگند! شما اين نامه را نوشتيد.

سپس افزود:

أَيُّهَا النَّاسُ! اذْ كَرِهْتُمُوني فَدَعُوني انْصَرِفُ عَنْكُمْ الى‏ مَأْمَني مِنَ الْأَرْضِ[7]!

اى مردم! اگر از آمدن ما به اين ديار ناخشنوديد، پس ما را رها كنيد تا به سرزمين امنى برويم.

  • شبث‏ بن‏ ربعى‏ با اینکه در كشتن امام حسين (ع) حاضر بود، اما بعد از جریان کربلا با مختار به طلب خون امام حسین(ع) بر خاست و سرانجام در قتل مختار نیز حضور داشت[8].

داستان شبث بن ربعی از جریانات عجیب تاریخ است. کسی که تکلیفش با خودش هم معلوم نیست. جزء کسانی است که هم خدا را می خواهد و هم خرما را.

 گاهی به امام (ع) محبت دارد و گاهی به شیطان. گاهی در صف امام (ع) حق شمشیر میزند و به دفاع از حق می پردازد و گاهی برای شیطان خود را به آب و آتش میزند و در صف دشمنان خدا قرار میگرید و محبوب دل شیطان می شود.

زندگی این افراد سوالی را در ذهن ایجاد می کند که:

به راستی چگونه ممکن است یک فرد تا این اندازه رنگ عوض کند و راهش را تغییر دهد و بر یک عقیده باقی نماند؟

با مراجعه به آیات و روایات و تحقیق برای یافتن جواب این سوال میبینیم بخش قابل توجهی از آیات و روایات به عوامل این اتفاق پرداخته که اطلاع از اونها باعث میشود ما راه نفوذ شیطان رو بدانیم و خود را برای مقابله با این خطر بزرگ تقویت کنیم! چرا که برای محبوب دل امام (ع) شدن، ابتدا باید تکلیف خود را معلوم کنیم.

شاید بتوان گفت مهم ترین عامل این چند رنگی و عدم ثبات در مسیر حق این است که : این افراد تکلیف قلب خود را روشن نکرده اند که پیرو امام (ع) هستند یا پیرو شیطان.

هنوز برای خود معلوم نکرده اند که :

پای منبر امیرالمومنین (ع) تربیت شوند یا سر سفره معاویه، زیر بیرق امام حسین A سینه بزنند یا زیر پرچم یزید شمشیر.

به دل خودشان سر نزده اند که ساکن اصلی این دل کیست؟ آیا ساکن آن خداست یا غیر خدا. دلشان برای شیطان میتپد یا برای خدا؟

 

حجت الاسلام اقا میرزایی معاون موسسه امیر بیان قم و از طلاب رزنی مقیم قم

 

[1] مقریزی، تقی الدین‏، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‏، تحقیق: نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 14، ص 242، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.

[2] کسانی که طرح حکمیت عمروعاص و معاویه را برای نجات معاویه و جلوگیری از شکست سپاه شام پذیرفتند.

[3] الأخبار الطوال، ص 210.

[4] ابو مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعة الطف، محقق و مصحح: یوسفی غروی، محمد هادی‏، ص 95، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1417ق.

[5] لهوف ص35

[6] وقعه الطف ص208

[7] عشورا ریشه ها و انگیزه ها ص 418

[8] الغارات ترجمه ایتی ص 249

دیدگاه‌ها

مطلب بسیا جذاب بود خداوند ان شا الله ماراکمک خواهد کرد.6

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن