به گزارش اختصاصی صبح رزن، در شبی که نشان از روزهای ابندایی پاییز داشت شهرستان رزن و شهر دمق میزبان مهمانی خونگرم و مبارز بود.
میهمانی که کوه های سربه فلک کشیده ی کردستان نشان همراهی و همدردی او را تا این کشور نام ایران دارد از یاد نخواهد برد.
مردی که بی شک او را باید با نام فتنه ها شناخت.
میهمان آن شب شهرستان هر وقت کشور دچار بحران و فتنه می شود سینه سپر کرده در وسط میدان است.
از غائله ی کردستان و دفاع مقدس تا مبارزه با اراذل و اوباش، فتنه ی 88 و حالا هم این رزمنده ی دوران دفاع در صحنه ای که شاید حالا حالا ها نتوان از آن سخن گفت در حال به قول خودش نوکری برای ولایت است.
این میهمان اما در دمق به دنبال چه بود؟میهمان کدام خانه بود؟کدام خاطره ی مشترک و دوستی و دلباختگی او را به رزن،سردرود و دمق دیار عارفان ،عاشقان و سالکان الی الله کشانده بود؟
اصلا این میهمان که بود؟
میهمان نام آشناست.
مردی برای تمام مبارزه ها و روزهای حساس.
سردار احمدرضا رادان.
اولین نقطه ای که در شهرستان قدم گذاشت گلزار شهدای شهر دمق بود.
شاید هیچ کس در آن ساعات از شب در شهر دمق و حتی شهرستان رزن فکرش را هم نمی کرد یکی از مهمترین فرماندهان نیروهای امنیتی و نظامی کشور در سالهای گذشته آن هم در آن ساعات شب بدون هیچ سرو صدایی و تنها با همراهی جمع بسیار محدودی از همراهانش و البته مسئولان شهرستان برای دیدن یک مادر ،خانه و استشمام دوباره ی بوی همرزمش آمده است.
رادان انگار که دنبال گم کرده ای آمده باشد بلافاصله پس از استقبال بسیار ساکت و آرام در ورودی رزن و در کنار پلیس راه از مسئولان نظامی و انتظامی شهرستان خواست تا به سمت دمق و ابتدا مزار شهدای دمق حرکت کنند.
در لحظه ی ورود به شهر دمق انگار سردار لحظه به لحظه به وصال نزدیکتر می شود، سرعت گامهایش در تاریکی شب بیشتر می شد.
شاید فاصله ی چند ده متری ابتدای گلزار تا مزار همرزمش را با سرعتی بیش از حد تصور طی کرد.
در کنار رادان اما مردی بود هرچند با لباس غیر نظامی اما بعدا و در بیان خاطرات رادان و خودش از همرزم دمقیش فهمیدیم چه اعجوبه ای است آن مرد.
بله میهمان آن شب دمق احمدرضا رادان جانشین سابق انتظامی کشور و فرماندهی انتظامی تهران بزرگ همرزم سردار شهید هادی مختاری دلیر بود.
مردی که افتخار نه تنها محله ی خودشان که فخر همه ی ایرانیان است و اگر افتخار ایرانیان باشد، قطعا یکی از تاج سرهای های ما رزنی هاست.
سردار بلافاصله پس از قرائت فاتحه به دیدار کسی که ساعتهاست چشم انتظارش است می رود.
مادر سردار شهید هادی مختاری دلیر و بستگان سردار شهید ساعتهاست که متظر دیدار سردار رادان همرزم شهیدشان در کردستان هستند.
بالاخر انتظار همه به سر رسید سردار وارد خانه شدند.
این دو یادگار روزهای مردانگی و غیرت چنان با مادر شهید هادی مختاری گرم میگیرند که وصف ناشدنی است.
همه را یاد دوستی های شیرین و بی آلایش کودکی می اندازد رفاقت این سه دوست.
حرفها گرم میگیرد مادر از دو دوست فرزندش گله دارد .گله و گلایه ی دوری و دلتنگی از کسانی که شاید بیشتر از هرکسی بوی فرزند برومند و شهدیش را بدهند.
حرفها گل میگیرد سردار در حالی که در هنگام ورود از تنگی زمان دیدار و وقتش می گفت حالا دیگر پشت سر هم خاطره میگوید.
سردار هر چه که میگوید از آن روزهای عشق و خون شیرین است نه از آن شیرینهایی که بزور رودروایسی پای شنیدنش بشینی نه شندینی که تن انسان را گرم و سرد میکند.
انگاری که تب و لرز گرفته باشی .گاهی انسان خودش را در لحظات ی میگذارد که سردار از خود و شهید هادی مختاری دلیر میگویند.
حرفهای سردار ،داماد خانواده ی شهید مختاری دلیر که از همرزمان شهید است و همرزم دیگرشان همه رو میخکوب کرده است،بازار نقل خاطره داغ داغ است.
کم کم سردار مهیا رفتن است .همه تقاضای عکس یادگاری میکنن اما دوربینها انقدر عکس و فیلم گرفته اند خاموشند یکی از میان جمع گفت دوربین من هست . همه مشغول گرفتن عکس می شوند.
همرزم سردار مختاری که با رادان آمده است و لباس غیر نظامی بر تن دارد هنگام گرفتن یکی از عکسها میگوید سردار .....انشالله این روزها در .....شهید شوی عکسمان را چاپ کنند.
دیدار تمام می شود اما درد و دلهای مادر شهید مختاری دلیر با دوستان پسرش تمام نشده است هر دو همرزم تا آخرین لحظات پای حرفش می ایستند هر چه که باشد .
دیدار تمام می شود سردار به فرماندهی و بچه های انتظامی میگوید دنبالش نروند اصرارهای فرماندهی انتظامی جواب نمی دهد.
کسی دنبال سردار حق حرکت پیدا نمی کند.
عکس و متن از پرزاد
دیدگاهها