به گزارش صبح زن به نقل از فارس محمدرضا عارف از نامزدهای احتمالی اصلاحطلبان در انتخابات 92، در سال 87 و در یکی از گفتوگوهای خود نکات جالبی مطرح کرده بود که متن کامل آن بدین شرح است:
شما اولین نفری هستید که رسما اعلام میکند که در انتخابات ریاستجمهوری سال بعد شرکت خواهد کرد. دیگران تاکنون خودشان رسما اعلام نکردند. حال این تصمیم شما، آیا تصمیمگیری تشکیلاتی بوده یا امر شخصی است؟
این تصمیم بیشتر تاکتیکی بود. البته من هیچ وقت از مسوولیت گریزان نبودم و هیچوقت هم برای هیچ مسوولیتی کاندیدا نشدم. در سال 63 قرار بود کابینه تغییر و تحول اساسی بکند. تا ساعت 8 شب شنبه، من کاندیدای وزارت پست و تلگراف بودم. از ساعت 8 تا 10 شب، وضعیت متفاوت بود. برای خودم قابل پیشبینی بود. به مهندس موسوی گفته بودم که بالاخره شرایط ایجاب میکند شما افرادی را بیاورید که به جناحها وابستگی داشته باشند. از ایشان پرسیدم فکر میکنید میگذارند من کاندیدا شوم و یا وزیر شوم؟ ایشان گفت که افتخار من این است که من و مجلس همزمان به شما رسیدیم. اما 8 شب اسم من خط خورد و چقدر خوشحال شدم.
این تاکتیک از طرف خود شما اتخاذ شد یا اینکه به شما توصیه شد؟
منش من این بوده که هیچوقت جواب منفی به دیگران ندهم. حتی زمانی که احساس کردم لازم است، وارد میدان شدم و کمک کردهام. در انتخابات مجلس انصراف دادم به دلایلی. گرچه برخی از دوستانم نسبت به انصرافم شک دارند و میگویند اگر انصراف نمیدادی بهتر بود. اما بهترین تصمیم، در انتخابات مجلس هشتم، انصراف من بود.
تصمیم به انصراف از شرکت در انتخابات نیز تاکتیکی بود؟
نه. راهبردی بود.
یعنی با جمعی نشستید و به این نتیجه رسیدید که شما انصراف بدهید؟
نه، مشورت کردم. منتها تصمیم فردی گرفتم.
با کی مشورت کردید؟
با همه دوستانم.
با آقای خاتمی چطور؟
نه. مشورت نکردم. چون نمیدانستم که نتیجه آن چه میشود. نمیخواستم هزینه متوجه آقای خاتمی شود.
این دوستان شما عموما حزبی هستند؟
حزبی نگویید. افرادی در جبهه دوم خرداد هستند.
بهطور مصداقی میگویید چه کسانی مشخصا بر شما تاثیرگذار هستند؟
اسم نمیبرم. با همه احزاب دوم خردادی ارتباط نزدیک دارم. روابطم با اعضای شورای مرکزی احزاب شاخص دوم خرداد به قبل از انقلاب بازمیگردد.
نظر جمع هم این بود که شما انصراف بدهید؟
من با هر کس صحبت کردم و دلایلم را گفتم هیچکس مخالفت نکرد.
به غیر از این جمع، به دیگران هم گفتید؟
به یکی از بزرگان نظام که برگشتن و پس گرفتن انصرافم را پیگیری میکردند، وقتی دلایلم را توضیح دادم، جوابی نداد.
به چه چیز اعتراض داشتید؟
ردصلاحیت متدینترین افراد اصلاحطلب. نمیتوانستم قبول کنم این افراد که دیانتشان ثابت شده است، به جرم عدم التزام به اسلام ردصلاحیت شدند.
این متدینترین افراد چه کسانی هستند؟ چون هر کسی میتواند خود را در این لسیت جا بدهد و یا کسانی افرادی را از این لیست بیندازند. «متدینترین» واژه خیلی کلی است. از اصولگرایان تا اصلاحطلبان را شامل میشود.
من حتی برای ردصلاحیت اصولگرایان هم حساس بودم. چرا یک فرد متدین در یک نظام اسلامی به دلیل عدم التزام به اسلام باید ردصلاحیت شود؟ باید مقابل این ظلم ایستاد. من هم ایستادم. میخواستم این کارم برای کل نظام پیام داشته باشد و بزرگان متوجه خطری که نظام را تهدید میکند، بشوند.
پیشبینی نمیکردید اتفاقی که هرساله میافتد، این بار هم رخ دهد؟
فکر میکردم عملکرد برگزارکنندگان انتخابات، بهتر از مجلس هفتم نخواهد بود اگر ردصلاحیتها گسترده نبود، ما میتوانستیم اکثریت مجلس را داشته باشیم.
خاطرم هست قبلا میگفتید انصراف شما در اعتراض به رد صلاحیت افراد شاخص اصلاحطلبان است.
من بیشتر روی بحث التزام، حساس بودم. چرا وزرای ما ردصلاحیت شدند؟ فردی که 8 سال در دولت اصلاحات، صلاحیت وزارت داشته، یا استانداری که صلاحیت اخلاقی و کاری او مورد تایید بزرگان نظام بوده و قدردانی شده، چرا باید رد صلاحیت شوند؟ آیا میتوان در میدان ماند؟ نمیخواهم گله کنم از دوستانی که انصراف ندادند. پیشنهاد من این بود که کابینه آقای خاتمی از انتخابات مجلس کنار بکشیم.
این پیشنهاد را به چه کسی ارایه کردید؟
در جمع شورای سیاستگذاری مطرح کردم.
پاسخ جمع چه بود؟
بحث نشد. اما بعد از جلسه به اعضای همان شورا گفتم که من فردا انصراف میدهم.
پاسخ آنها چه بود؟
تایید میکردند.
چرا قبل از اینکه انصراف بدهید، رایزنی نکردید؟
رایزنی کردم. با همان اعضای شورا هم صحبت کردم.
منظورم بزرگان اصولگرا یا برخی اعضای شورای نگهبان یا بیت رهبری یا مثلا آقای ناطقنوری.
یک عده که ناامید بودند. برخی از کسانی که شما اسم بردید، به من گفتند که اصلا آمدنت اشتباه بود، چون معلوم بود که این اتفاق میافتاد. احساس من این بود که اگر بمانم جفا به انقلاب و آرمانهای انقلاب کردهام. فردی مثل من که وابستگی جناحی ندارد باید پیامی برساند.
این پیام رسید؟
به نظرم برگرداندن بیش از هزار نفر حاصل این کار بود. نمیتوان منکر بود. من حتی گفتم کابینه آقای خاتمی کنار بکشد اما نشد. من هم رفتم یزد. بعد آنجا مریض و بستری شدم و دیگر در تهران حضور نداشتم.
اگر بودید، تاثیری روی لیست اصلاحطلبان میگذاشتید؟
بر این باور بودم که نباید لیست کامل داد. وقتی اعضای شاخص کابینه آقای خاتمی را رد صلاحیت میکنند، نباید اعضای دیگر به صحنه میآمدند.
شما اصلا لیست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس هشتم را قبول داشتید؟
لیست تهران؟
بله.
به نظرم همه افراد واجد شرایط بودند.
جدا از واجد شرایط بودن، آیا میتوانستند اهداف اصلاحطلبی را پیش ببرند؟
به نظرم در شرایطی که مسایل ما بسیار پیچیده شده است، معلوم بود که این لیست رای نمیآورد. تکمیل کردن لیستها، اشتباه بزرگ ما بود.
آقای خاتمی همین نظر را داشتند؟
نمیدانم، از خودشان بپرسید.
در جلسات مشورتی صحبتی نمیشد؟
من وکیل آقای خاتمی نیستم. در جلسات مشورتی هم نبودم.
فکر نمیکنید با نگفتن، بخشی از واقعه مهم در تاریخ کشور مغفول میشود؟
من اگر در تهران بودم، نمیگذاشتم لیست کامل شود. مردم در ابتدا اقبال خوبی به اصلاحطلبان داشتند. اما بعد از رد صلاحیتها، نظرسنجیها افت کرد. مردم میپرسند شما از یک طرف میگویید افراد شاخص ما ردصلاحیت شدهاند و از طرف دیگر همه در انتخابات شرکت میکنید. چرا؟ و نتیجه میگیرند که ما میخواهیم فقط وارد قدرت شویم. وقتی ما وارد یک بازی میشویم باید سازوکار آن را بدانیم و عمل کنیم.
شما گفتید که ردصلاحیتها را پیشبینی میکردید. پس برای چی در انتخابات شرکت کردید، وقتی میدانستید این اتفاقات میافتد؟
اینها فراتر از کاری که در انتخابات مجلس هفتم کردند، رفتند. ما امیدوار بودیم که هیاتهای برگزارکننده انتخابات رفتاری تندتر از مجلس هفتم نداشته باشند.
یعنی امیدوار بودید تندروی نکنند؟
نه. پذیرفته بودیم که این کار را میکنند. یکدستی حاکم شده بود. مجری و ناظر انتخابات یکی بودند. یکدستی کامل بود. آنها در زمین بازی خود را برنده احساس میکردند.
یکی از انتقاداتی که در زمان ثبتنام انتخابات به آقای خاتمی مطرح شد، این بود که خودشان مرتبا کنار میکشیدند. یعنی میخواستند آبتنی کنند اما خیس نشوند.
قبول ندارم.
اجازه بدهید. برخی از کسانی که انتقادی میکردند، استدلالشان این بود که اصلا برنامهریزی وجود نداشت.
ضعف برنامهریزی را میپذیرم. باید روزی بنشینیم و عدم تحقق پیروزی خودمان را بررسی کنیم. من بخشی از آن را ناشی از عملکرد اصلاحطلبان میدانم. اما شخص آقای خاتمی بیش از آنچه وظیفه داشت، مایه گذاشت. حاضر شد، نامش پشت لیست اصلاحطلبان بیاید و لیست «یاران خاتمی» شکل بگیرد. این یعنی سنگ تمام گذاشتن.
به نظر شما این خیلی مهم است؟ تازه این اتفاق برای بعد از ثبتنام و تشکیل لیست است.
برای ثبتنامها نیز جلسه گذاشتند. حدود 300 نفر را جمع کرد با آنها مشارکت کرد. با سران احزاب جلسه گذاشت. بنابراین بود که با تفاهم و همدلی همه چیز پیش برود. خوشبختانه تا آخر نیز اجماع حفظ شد.
بعد از ثبتنامها یکدفعه آقای خاتمی قهر کردند. علت چه بود؟ چون بعد از آن اتفاق یک موج دلسردی به وجود آمد.
من اطلاع ندارم.
واقعا نمیدانید، گلهای نبود؟
گلهای که آقای خاتمی در جلسات خصوصی مطرح میکرد (و البته حق داشتند) این بود که افراد شاخص اصلاحطلبان در انتخابات ثبتنام کنند. اما آنها پشت آقای خاتمی را خالی کردند.
آیا از آنها رسما دعوت شده بود؟
رسما یعنی چی؟
یعنی اینکه آقای خاتمی آنها را دعوت کند، از آنها بخواهد و بگوید که برنامه ما این است و آنها نیز قول بدهند.
لااقل در جمعهایی که من بودم، آقای خاتمی بارها این درخواست را مطرح کردند.
تلقی عموم این بود که آقای خاتمی، به گروه خودش که متشکل از وزرا و معاونان و استاندارانش بود، تکیه میکند. نه مثلا به مشارکت یا کارگزاران یا اعتماد ملی. گویا ایشان پا را فراتر از وزرا و مدیران خود نگذاشتند.
خب همین طیف را هم که نگاه کنیم میبینیم که دربرگیرنده اغلب یا تمام احزاب دوم خردادی هستند.
بله. اما همین وزرا و معاونان یا استانداران در زمان دولت آقای خاتمی به محافظهکاری متهم میشدند.
این مسایل را باید به آقای خاتمی بگویید، نه به من.
بالاخره شما معاون اول آن دولت بودید.
شما باید با ایشان این قضایا را مطرح کنید.
بالاخره این اتفاق رخ داد و آقای خاتمی محور مدیران خودشان بودند.
آقای خاتمی پیغامش را به همه رساند. کار خوب دیگری که اتفاق افتاد، این بود که دوستان حتی در ستادهای انتخاباتی استانها دخالت نکنند. خوشبختانه ائتلاف استانها بهتر از تهران بود.
شاید به خاطر این بود که اختلافات اینجا، آنجا نبود.
اینجا هم اختلاف نبود. تازه پیشبینی کردیم که اگر اختلافی هم پیش آمد یک کمیته سهنفره با مسوولیت من، به اتفاق رئیس ستاد استان و رئیس ستاد کل به بررسی مساله بپردازند.
اتفاقی یا اختلافی رخ داد؟
خیلی کم. آنقدر رد صلاحیت کرده بودند که دیگر بحث به اینجاها نرسید.
در مقطع ثبتنام از آقای خاتمی انتقاد میکردند که با دوستان خودش جلسات را برگزار میکند و این فراگیر بودن، خیلی معنا نمییابد.
چون با یک فضای مدیریت شده از طرف جناح مقابل روبهرو بودیم، باید فکر میکردیم و تشکیلاتیتر کار میکردیم.
این اتفاق افتاد؟
نه.
علتش چه بود؟
نمیدانم. من در قسمتهای اولیه هیچ دخالتی نداشتم. زمان تشکیل ستادها به علت مشغله کاری و بیماریام و برخی مسایل حضور نداشتم.
به علت ملاحظهکاری شرکت نمیکردید؟
من ملاحظهکاری نمیکنم. من رعایت اصول و نظام را میکنم و به خاطرش سکوت میکنم. سکوتهای من هم خیلی جاها معنادار است. با هیچ کس جز خدا، تعارف ندارم. چیزی ندارم از دست نمیدهم، پس ملاحظهکاری هم نمیکنم.
اما برخیها شما را خیلی آرام میدانند.
عملکردها را باید دید. من در بحرانیترین شرایط، برخی کارها را برعهده گرفتم. در سال 60 میخواستیم ارز دانشجویان را قطع کنیم. هیچکس معاونت دانشجویی آقای نجفی را نمیپذیرفت. من پذیرفتم. میخواستند دانشگاه را بعد از انقلاب فرهنگی بازگشایی کنیم، هیچ کس جرات نمیکرد. من سال 61 مسوولیت بازگشایی دانشگاه تهران را پذیرفتم. پس من، نه در کار ملاحظهکار هستم و نه در موضعگیری.
اما شما همیشه سکوت میکنید.
به نظرم خیلی جاها نزدن حرف، بهتر از حرف زدن است. بالاخره برخی حرفها اگر به صلاح نظام نیست نباید گفته شود. دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد. مسایل داخل خانواده را حق نداریم بیرون مطرح کنیم. هیچ عاقلی این کار را نمیکند. پس بهترین کار سکوت است؛ سکوت برای انسجام، حفظ وحدت و رسیدن به آرمانها. سکوت من هم به همین دلیل است.
شما خودتان را در دایره خودیها میدانید یا غیرخودیها؟
قطعا همه ما را در دایره خودیها میدانند.
چه کسانی شما را در دایره خودیها میدانند؟
شما چه کسانی را میگویید؟
من اصولگرایان را میگویم و برخی نهادهای آنها.
همانهایی که این تقسیمبندی را انجام میدهند، ما را در دایره خودیها میبینند. آقای صدر (شهابالدین) در مصاحبهاش گفته بود که اگر آقای عارف میماند، در لیست ما (اصولگرایان) میتوانست جا بگیرد. در جریان هستم که حتی در لیست سی نفر نیز مطرح میشود که عارف از کدامیک اعضای لیست ما کمتر دارد.
چرا شما در دایره خودیها هستید اما همفکران شما و دیگر اصلاحطلبان در دایره غیرخودیها؟
دوستان ما هم در دایره خودیها هستند.
اما همه رد صلاحیت شدند.
نه ببینید، ما نباید این مسایل را قاطی کنیم.
دیدگاه شما