صبح رزن به نقل از گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-فردین آریش؛ تهران در این پنجشنبه آخرِ تابستانی گرم است؛ ساعت سه بعد از ظهر گرمتر. قاعدتا شهر باید خلوت باشد و رفت و آمد بیدردسر. با این همه کلی حرص میخوریم از ترافیک تمامنشدنیِ اطراف میدان امام خمینی؛ دقیقتر مسیر منتهی به سالن شهدای هفتم تیر؛ به جشن چهارسالگی دکتر سلام.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
صدای محسن چاوشی توی سالن میپیچد. چشم میگردانم بین جمعیت و سالن که به صورت برابری بین آقایان و بانوان تقسیم شده است. «واسه آبروی مردمت بجنگ، این مدالا تختی رو تختی نکرد». چهار طرف سالن بالای سر جمعیت بنرهایی زدهاند با اموجیهای تلگرامی با این مضمون که عکسها و فیلمهایتان را با هشتگ دکتر سلام توی فضای مجازی منتشرش کنید.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
دختر جوانی تصویر قفل بسته بدون کلیدی را دست گرفته است و با دوستش سلفی میگیرد. مثل چهار تا طلبه جوانی که دور سن نشستهاند و یکیشان گوشی به دست شادیِ بودنشان در جشن را ثبت میکند. خوب که چشم میگردانم طلبههای دیگری را هم میبینم. نشسته بین جمعیت و در جاهای مختلف سالن؛ کنار مردم. چه اتفاق خوبی. در جشن هیچکس تافته جدابافته نیست و همین دلها را بهم نزدیکتر میکند.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
موسیقی که قطع میشود جمعیت با ریتمهایی خودساخته دست میزنند. چند نفر هم ملودی دکترسلام را دم میگیرند. این ملودیهای خودخواسته لذت جشن را مضاعف میکند. بدون سازماندهی پیشینی یا تحمیل دولتی و از بالا به پایین. یکجور نظم خودانگیخته. رضا امیرخانی جایی در ستایش مدیریت هیأتی از واقعی بودن آنها گفته بود. واقعی بودن صفت جمعیت مهمان این جشن هم هست.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
روی السیدیهای سالن کلیپ «خبری هست» پخش میشود. با صدای حامد زمانی و تصاویر از احمد متوسلیانِ فیلمِ ایستاده در غبار. جمعیت میکوشند با ریتم ملودی هماهنگ شوند. بعد که میبینند نمیشود، به شنیدن آن اکتفا میکنند.
شاید اینکه سالن جشن برای کشتی طراحی شده روی تشویقهای مدام مردم بیتأثیر نباشد. گاهی حتی شبیه تشویقهای ایسلندی جمعیت دست میزنند. با ریتمی به مراتب تندتر. خانمها هم همراهی میکنند. یک موج نصفِ نیمه مکزیکی هم راه میافتد که ناتمام میماند. بعد قاری صلوات میفرستد و مراسم رسما آغاز میشود. «و باید از شما گروهی باشند که (مردم را) به سوی کار خیر دعوت نمایند و به کار نیک امر کنند و از کار زشت بازدارند، و آنهایند که رستگارند.» آیه ۱۰۴ سوره آل عمران. انتخاب خوب قاری در جشن برنامهای که تم انتقادی دارد.
دکتر سلامیها سلامِ علی صدرینیا بعد از پخش سرود ملی جمعیت را به وجد میآورد. فریاد جمعیت از نقاط مختلف سالن در هم میتند و بزرگ میشود. مثل گلولهای برفی که از قلهای بلند به سمت پایین میغلتد. بزرگ میشود و در سالن مثل بمب میترکد.
صدرینیا به بیتحملی مسئولان و لغو مجوز برگزاری جشن در سالن ۱۲ هزار نفری طعنه میزند. «در دورانی که عدهای انگار در قصر هجر میاندیشند... و راه آزادی را بستند... این جشن چهار سالگی دکتر سلام است مردم...»
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
بعد هم به جمعیت تذکر میدهد که سلفی گرفتن آزاد است. لایو هم بروید حتا! جمعیت میخندد و کیف میکند. بعد میگوید حرمت مهمانهایی که با ما همسو نیستند نگه داشته شود؛ و اینکه چند نفر از نمایندگان لیست امید از سراسر کشور به جشن آمدهاند.
کلیپ اول پخش میشود. «سالی که گذشت.» با تصاویری از گافهای سیاسی مثل ژن خوب و موقعیتهای کمیک و خندهداری مثل عکس گرفتن عباس جدیدی. سالی که گذشت... سال بند آمدن نفس خوزستانیها، سال نمایندگان مجلس و سلفی حقارت. طنزِ تلخ این تصویر حال آدم را میگیرد. جمعیت هو میکنند تحقیر این شبهنمایندگان را.
سالی که گذشت... لحظات حالخوبکن هم داشته. سال حسن یزدانی؛ که تصویر کشتی فینالِ المپیکش همزمان پخش میشود در سالن. جمعیت با زیرگیری او کیف میکنند و جیغ میزنند. انگار که همین الان دارد تن کشتیگیر روس را به تشک میمالد. شادیِ ادامهدار.
سالی که گذشت... سالِ کارگران مظلوم معدن آزادشهر. سال شهیدان اردوی جهادی. سال شهید حججیها. در سالن تصویر شهید حججی پربسامدترین تصویر است. مثلا «ما هر یک صدحججی هستیم»؛ که آن را پسر جوانی روی مقوا نوشته و دست گرفته. اینکه نوشته آن را ارزشمندتر میکند. اینِ حُسنِ همه کارهای خودجوش و مردمی است.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
اولین مهمانی که روی سن میآید اسماعیل آذر است. به خاطر حمایتش از تولید ملی که علاقهاش به زبان فارسی. همین دل در گرو ایران داشتن باعث میشود جمعیت به احترامش بلند شوند. بعد هم که میکروفن اسماعیل آذر برای لحظاتی مشکل پیدا کرد، جمعیت ناگهان دم گرفت که: استاد دوستت داریم... و چه ذوقی کرد استاد از این محبت ناب. میگوید: «عمری حرف زدم، اما شما را که دیدم زبانم بند آمد...» بعد هم شعر طنزی میخواند با لهجه اصفهانی که شیرینی اجرای باانرژیاش لذت شنیدنش را مضاعف میکند:ای یار، با منِ عاشق، وفا خُبِس/ یعنی به ما وفا و به مردم جفا خُبِس». بعد عباس گودرزی، کاریکاتوریست برنامه دکتر سلام، تصویر استاد را با تختهای ساخت ایران به اسماعیل آذر تقدیم کرد.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
آمدن مهمانها و آوردن کیک جشن چهارسالگی دکتر سلام به سالن، وصل میشود به یک پرفورمنس سیاسی. بازسازی صحنه سلفی گرفتن نمایندگان با موگرینی و گلابی خوردن نماینده مجلس. شوخی با موقعیتهای کمیک سیاسی و در نهایت خوانش جدیِ شعرِ «ما گلهای خندانیمِ» که جمعیت را سرحال آورد.
بخش بعدی، تقدیر از دکترسلامیها. نفر اول مرحوم امید شیرازی فیلمبردار دکتر سلام که چند ماه پیش از دنیا رفت. جمعیت صلوات میفرستد. بعد از بچههای تولیدمحتوای دکترسلام تقدیر میشود. یکیشان که خوزستانی است میگوید از پایتخت آمدیم به شهرستان شما تهران!
آمدن قالیباف سالن را «میترکاند». این شاید بهترین واژه برای توصیف وضعیت پیش آمده باشد.
جیغ ممتدِ آدمهایی که ایستاده دست میزنند؛ میدهد استقبال پرشور مردم از قالیباف.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
مهمان دیگری که روی سن میآید محمدرضا زائری است. از آن روحانیهای رسانهفهم و جلو آمده با زمان. اهل گفتگو و معاشرت با جوانها. حرفهایش را با یک تبریک و تسلیت شروع میکند! تبریک جشن و تسلیت طعنهآمیز به مدعیان آزادی! برخلاف پیشبینیها نبض جمعیت را به دست میگیرد! «آنکه تحمل میکند روحانی است؛ آنکه تحمل نمیکند روحانینما است». جملهای خلاقانه و معنادار. حرفهایش را هم با مصرعِ معرکهای از بیدل بزرگ تمام میکند: «مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ...»
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
کوچولوترها با تعجب دور سالن راه میروند و به مردم نگاه میکنند. دو نفر پرچم حزبالله دست میگیرند. چند نفر پرچمی دستشان است که رویش هشتگِ دکترسلامیهای اردکان نوشته شده است. وقتی حدود ۴۰ درصد جمعیت از شهرستان آمده باشند، بودن این چند جوان اردکانی هم باعث تعجب نیست.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
مجری جشن از دو وزیر دولت روحانی تقدیر میکند. از محمود حجتی وزیر جهاد کشاورزی، که برای خودکفایی در کشاورزی به دور از بازیهای سیاسی میکوشد و از حمید چیتچیان، وزیر نیرو. خودشان نبودند، اما در جشن چهار سالگی دکتر سلام به پاس تلاش صادقانه و باورمندشان تقدیر شدند.
بعد چند نوجوان با لباسهای متحدالشکل روی صحنه میآیند؛ گروه سرود اسرا. میخوانند و جمعیت با آنها همراهی میکنند. ایستاده و با تشویقهای منظم و به قاعده و همراه با ملودی. «از نسل خورشیدیم...» همزمان با سرود بچهها گل قوچی به کرهجنوبی هم پخش میشود. دیدنش بعد این همه سال هنوز هم کیف میدهد.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
در واکنش به طرح توزیع تریاک دولتی بیانیه جمعی از معتادان کشور خوانده میشود. با این مضمون که تریاک را سیاسی نکنید! متنِ خوبی دارد که اجرای جدی آن به تناوب از جمعیت خنده میگیرد.
تقدیری بعدی بهروز افخمی است. به خاطر برنامه هفت و ترویج فرهنگ نقد. او تهیهکننده برنامهاش برنده نقد موثر سال شدهاند. افخمیِ مریض احوال انگار سحرِ جمعیت شده. همین جور چشم میگرداند توی سالن. دست آخر هم در توصیف مسعود فراستی میگوید او مثل دراکولاست! شخصیتِ جذابی که دوست داری از او متنفر باشی!
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
دور با اهالی سینما است و مهمان بعدی ابوالقاسم طالبی. دراماتیک و جذاب شروع میکند. میگوید: «گرمه؟» جمعیت فریاد میزند: «بله!» طالبی هم میگوید: «وقتی رئیس جمهورتون رئیسی باشه همینه! حقتونه!» جمعیت سرخوشانه اسم رئیسی را صدا میزند. طالبی مثل همیشه گرم و گیرا حرف میزند: «ما نه اصولگراییم، نه اعتدالی، نه اصلاحطلب... ما عضو هیچ حزبی نیستیم... ما بچههای انقلابیم!» جمعیت میخروشد؛ و بعد فریادِ: «طالبی دوستت داریم!»
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
جانبازی روی ویلچر با چفیه و رو به مردم نشسته است. آنطرفتر چند نفر روی زمین، هر جور که شده، چهار زانو و رو به سن، خودشان را جاگیر کردهاند. نوبت که به قالیباف میرسد جمعیت دوباره خودش دست به کار میشود. لابلای حرفهای مجری، «قالیباف دوستت داریمِ» مردم میپیچد. بعد صدرینیا متنی حسی و اثرگذار میخواند در ستایش قالیباف. جوری که گونههای قالیباف را هم خیس میکند. با آن تعبیر صمیمیِ «حاج باقر» که دلنشین است؛ و آن پیشنهادِ به دورترها، به سیستان و خوزستان برای آباد کردن این زمینهای سوخته یِ غمگینِ رنجدیده. «دکتر، مهندس، خلبان، شهردار، قالیباف خسته نباشی... ما شکوه تو را در گِلی شدن کت و شلوار مدیریتیات در سیلاب تهران دیدیم... ما شرف تو را به حضورت در حادثه پلاسکو دیدیم...»
برای تقدیر از بچههای معلول موسسه خیریه بهشت امام رضا روی سن میآیند. قالیباف مینشیند و آنها را در آغوش میگیرد. بچه هایی که قرار است از او تقدیر کنند؛ فرشاد و بهرام به نمایندگی از ۱۴۶ عضو خیریه. قاب عکسی معرق کاری. موقعیتی عاطفی، همدلانه و محترم. میزانسن جوری است که به جای دلسوزی، همه جمعیت به آن بچههای ظاهرا معلول، اما اهل کوشش افتخار میکنند.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
سورپرایز ویژه برنامه سردار امیرعلی حاجیزاده است. فرمانده هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. سردار در مسیر بالا رفتن از سن پیشانی فرشاد و بهرام را میبوسد. جمعیت خودجوش شعارِ «سردار دوستت داریم» سر میدهند؛ و بعد نریشنِ علی صدرینیا: «سلام سردار. برایمان از حاج حسن تهرانی مقدم بگو. بگو از آن دو موشکی که شهید کنار گذاشت تا امسال به هزار موشک بدل شود... اصلا برای مان از آینده اسرائیل بگو...» شعار مرگ بر اسرائیل سهمگین است. ناگهانی و مهیب. متن که تمام میشود جمعیت به سردار ابراز علاقه میکنند. سردار هم متواضعانه، با گذاشتن دست بر سینه، به تشویق مردم پاسخ میدهد.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
بعد هدیه ویژه سردار به جشن را میبینیم: رونمایی از تصاویر حمله هوایی سپاه به داعش برای اولین بار. ضمن تصویر صدای حامد زمانی هم شنیده میشود: «رعد و شهاب و سفیر و قیام/ آماده، چون تیغ سر در نیام/ خیره به مانده چشم جهان/ در چنگ ماست آسمان یک کلام/ انا فتحنا که... فاتح همانا ابابیل ماست...» جمعیت نور گوشیشان را در تاریکی سالن تکان میدهند. شبیه ستارههایی در آسمان. در شب.
محمود رضوی با دختر کوچولوی محجبهاش روی سن میآید. میگوید نمیخواهم سیاسی حرف بزنم، اما یک دعای قدیمی را دوباره میخوانم: «پناه ببریم به خدا از بستن دهان منتقدان...» بعد کلیپی از حضور بچههای دکتر سلام در دمشق پخش میشود؛ و دست آخر نوبت به نماینده خانمها میرسد.
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
فزه سادات حسینی. گوینده و مجری خبر. میگوید: «ما، چون خبرنگار هستیم محدودیت داریم. چون حزباللهی هستیم بیشتر.» جمعیت این غریبی را بیشتر تشویق میکند. او با خودش فرزندان شهید مدافع حرم علی زادهاکبر را هم روی سن آورده است. پسر شهید شعری میخواند: «به خدایی خداوند سوگند/ به شهیدان کربلا سوگند/ هرچه دشمن درندهتر گردد/ شیعه با مرگ زندهتر گردد...»
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
دختر کوچولوی شهید هم مثل برادر بزرگتر مسلط شعر میخواند. صدای کودکانهاش اثرگذری خوانشش را مضاعف میکند: «اینان نه فقط مدافعان حرمند/ اینان مدافعان اسلام شدند». بعد هم میگوید: «شادی روح پدر شهیدم صلوات!» که جمعیت با اشتیاق و گرم برایش صلوات میفرستند.
پلان آخر جشن چهارسالگی دکتر سلام؛ سرود پایانی! جمعیت ایستاده نور موبایلهایشان را در تاریکی سالن میگردانند و بعد موسیقی: زنجیره میسازد این حلقهها آخر...
[یک روایت متفاوت از آنچه در جشن ۴سالگی دکترسلام گذشت/ اشکها و لبخندها]
دیدگاه شما