به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پایگاه خبری تحلیلی کریمه، 22 مرداد 1332 بود که محمدرضا پهلوی بنا بر توصیه دولتهای آمریکا و انگلیس به طور محرمانه دکتر محمد مصدق را از نخستوزیری عزل و سرلشکر زاهدی را به نخستوزیری برگزید...
چرا که دولت مصدق با حمایت مردم، نفتِ ایران را ملی کرده بود که عملی مخالف منافع استعماری به شمار میرفت؛ هرچند در این میان، مصدق با درخواست اختیارات بیشتر از شاه و مجلس، موجبات نگرانی و ترس پهلوی را فراهم کرده بود.
... محمد مصدق در سال ۱۲۶۱ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد؛ پدرش میرزا هدایتالله معروف به «وزیر دفتر» از بزرگمردان دوره ناصری و مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایبالسلطنه ایران بود.
هنگام مرگ میرزا هدایتالله در سال ۱۲۷۱ شمسی محمد ده ساله بود که ناصرالدینشاه علاوه بر اعطای شغل و لقب میرزا هدایتالله به پسر ارشد او میرزا حسینخان، محمد را نیز «مصدقالسلطنه» نامید.
محمدخان مصدقالسلطنه پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به تهران آمد، به مستوفیگری خراسان گمارده شد و با وجود سن کم در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را جلب نمود.
مصدقالسلطنه در اولین انتخابات دوره مجلس مشروطیت به نمایندگی از طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد ولی اعتبارنامه او بهدلیل سن او که به سی سال تمام نرسیده بود رد شد.
مصدقالسلطنه در سال ۱۲۸۷ شمسی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و به اخذ درجه دکترای حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد.
دکتر مصدق برای جلوگیری از کارشکنیهای ارتش و دربار درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ از مقام نخستوزیری استعفا کرد. مجلس قوامالسلطنه را به نخستوزیری انتخاب کرد و او با صدور بیانیه شدید الحنی نخستوزیری خود را اعلام نمود.
مردم ایران که از برکناری دکتر مصدق خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات در حمایت از دکتر مصدق که به کشته شدن چندین نفر انجامید، موفق به ساقط کردن دولت قوام گردیدند. در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق بار دیگر به نخستوزیری ایران رسید.
پس از آنکه طرح برکناری مصدق شکست خورد، محمدرضا پهلوی به عراق و ایتالیا گریخت؛ با اعلام خبر کودتای نافرجام علیه دولت، مردم مجسمههای شاه و پدرش را به زیر کشیدند و عکسهای محمدرضا را از ادارات برداشتند.
اما چند روز پس از فرار مفتضحانه شاه از کشور، کودتای 28 مرداد توسط آمریکا و انگلیس اجرا شد و شاه پس از سقوط دولت مصدق به ایران بازگشت و به حکومت مستبدانه خود ادامه داد.
از این رو مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد در دادگاه نظامی محاکمه شد. او در دادگاه از کارها و نظرات خود دفاع کرد. دادگاه وی را به سه سال زندان محکوم کرد. پس از گذراندن سه سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود.
ناگفته نماند که یک روز قبل از کودتای 28 مرداد 1332 آیتالله کاشانی علیرغم تمامی بیمهریها و اذیتهایی که از طرف دکتر مصدق و طرفداران او دیده بود، در نامهای خطر وقوع کودتا را به دکتر مصدق گوشزد نموده و به او پیشنهاد همکاری و اتحاد در جلوگیری از توطئههای دشمنان را میدهد.
در مقابل پاسخی را که دکتر مصدق در جواب نامه مرقوم داشت این بود: «مرقومه حضرت آقا به وسیله آقای حسن زیارت شد. این جانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام»
و اما نظـر حضرت امام خمـینی (ره) درباره دکتر مصـدق نیز بسیار جالـب و مهم به نظر میرسد؛ ایشان در سخنرانی خود در تاریخ 25 خرداد سال 1360 فرمودند:
مسلمانها بنشینند تماشا کنند سبّ به رسول اللّه بشود، سبّ به قرآن هم بشود؟! این سبّ به قرآن است؛ مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند [هر کاری میخواهند بکنند] ـ من از آن ریشههایش میدانم ـ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت اللّه کاشانی دید که اینها خلاف دارند میکنند و صحبت کرد، اینها [این] کار کردند [که] یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت اللّه» گذاشتند! این در زمان آن [محمد مُصدّق، رهبر جبهۀ ملّی] بود که اینها فخر میکنند به وجود او. او هم مُسلِـم نبـود.
من در آن روز در منزل یکی از علمـای تهــران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زدهاند و به اسم «آیتالله» توی خیابانها میگردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد؛ و طولی نکشید که سیلی را خـورد؛ و اگر مانده بود سیلی بر اسـلام میـزد. اینها تفالههای آن جمعیت هستند که حالا قصاص را، حکم ضروری اسلام را، «غیرانسانی» می خوانند.
محمد مصدق در روزهای آخر عمر خود درباره حوادث سال ۳۲ میگوید: کمونیسم را بهانه کردهاند که نفت ما را ۱۰۰ سال دیگر هم غارت کنند. دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محکوم کرد که در زندان لشکر ۲ زرهی آن را تحمل کردم. روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ که مدت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عدهای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اکنون که سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمیدهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم در این قلعه ماندهام و با این وضعیت میسازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.
سرانجام در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ ساعت ۶ صبح دکتر محمد مصدق به دلیل بیماری سرطان فک و دهان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مصدق وصیت کرده بود او را کنار شهدای ۳۰ تیر در ابنبابویه دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنین نشد و او در یکی از اتاقهای خانهاش در احمد آباد به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/ج
دیدگاه شما