تاریخ : 12. فروردين 1395 - 12:18   |   کد مطلب: 17355
این جامعه شناس سیاسی در مطلبی نوشت: زمانی که هزینه‌ها برای جریان انقلاب مثل حوادث فتنه انگیز سال ۸۸ و و پساخرداد ۹۲ بالا رود اتفاقی مثل بیانات صریح رهبری دیدار با مداحان اتفاق می‌افتد؛ این صراحت رهبری در برابر موضع هاشمی، هزینه ناانقلابی‌گری و بدانقلابی‌گری ماست.

پرویز امینی این جامعه شناس سیاسی در مطلبی با عنوان " چه زمانی به یک انقلاب سخت می‌گذرد؟" نوشت:

انقلاب‌ها برای تغییر بنیادین وضع «ماقبل انقلابی» بوجود می‌آیند و وضع ماقبل انقلابی از نظر «ارزش‌ها» و از نظر «منافع»، برای خیلی‌ها مطلوب است و بنابراین در برابر انقلاب که می‌خواهد در این وضعیت، تغییر ایجاد کند، مقاومت می‌کنند. بنابراین انقلابیون ناگزیرند برای عبور از وضعیت ماقبل انقلابی، هزینه کنند تا مقاومت جریان فکری و سیاسی و اقتصادی حاکم را که خصوصا مثل رژیم پهلوی به ابزارها و امکانات مادی و معنوی فراوان مسلح بود، بشکنند.

چون تحول خواهی انقلابی، یک جریان مستمر است و همواره از سوی کسانی که وضع ماقبل انقلابی، مطلوبشان بود، در برابرش مقاومت خواهد شد. علاوه بر اینها، ریزش‌های انقلاب نیز که در طول زمان رخ می‌دهد، هزینه‌های استمرار انقلاب را بالاتر خواهد برد.

این مسئله «هزینه دهی» در بقا و تداوم وضعیت مابعد انقلابی، اگر اساسی‌ترین مسئله نباشد، دست کم از اساسی‌ترین مسائل است. به طوری که جریانات و افراد مابعد انقلابی را می‌توان بر اساس ان دسته‌بندی و تقسیم کرد.

جریان اول جریانی است که به دلایل گوناگون خصوصا شخصیتی و روانشناختی، به جای هزینه کردن خود برای انقلاب، انقلاب را هزینه خود می‌کند. چون اعتبار همه چیز از جمله انقلاب را وابسته به خود می‌داند که مهمترین فرد شناخته شده در این دسته، هاشمی رفسنجانی است.

جریان دوم جریان «محافظه کار» به معنای درست کلمه است که البته دنبال هزینه کردن انقلاب برای خود نیست اما حاضر هم نیست برای انقلاب هزینه کند یا در یک محدوده مشخصی هزینه می‌کند و یک جوری کج دار و مریز با مسائل کنار می‌آیند. عناصر و چهره‌هایی مثل ولایتی در زمره این جریانند که در برابر مواضع افرادی مثل هاشمی، هر چند ضد انقلابی، معمولا سکوت می‌کنند.

جریان سوم جریانی است که عمدتا آماده هزینه دادن هست اما قدرت تشخیص و تحلیلش برای تصمیم‌گیری‌های به موقع و پرریسک، ضعیف است. این گروه یا با بد عملی مثل ماجرای سفارت انگلیس و عربستان برای انقلاب هزینه درست می‌کنند یا با بی عملی ناشی از ضعف تشخیص نمی‌توانند باری از دوش انقلاب بردارند. همه کسانی که از آنها انتظار می‌رفت بعد از موضع دست‌کم غیرعقلانی و ناآگاهانه و نامسئولانه اخیر هاشمی از نظر منافع ملی موضع بگیرند سکوت کرده‌اند، از توکلی تا جلیلی تا قالیباف تا حداد عادل تا لاریجانی تا رضایی و... در شمار این بخش دوم این دسته‌اند.

دسته چهارم کسانی‌اند که عمدتا مشکلات سه دسته قبل را ندارند و تنها گروهی‌اند که حقیقتا انقلابی‌اند. به لحاظ داخلی البته در سطح چهره‌های شناخته شده انقلاب، کسی که در این موقعیت بدون مناقشه بتوان گفت غیر از امثال شهید بهشتی و مرحومان آیت الله مشکینی و مهدوی کنی (که این روزها به خوبی کمبودشان احساس می‌شود) دشوار است اما برای تقریب به ذهن، چهره‌هایی مثل آیت‌الله جنتی و رحیم‌پور ازغدی و قاسم سلیمانی و سیدحسن نصرالله و... در این گروه قرار دارند. البته پایگاه اصلی جریان چهارم در بدنه اجتماعی و ناشناخته انقلاب است که دامنه بزرگ و وسیعی دارند.

برگردیم به سؤال اصلی؛ چه زمانی به انقلاب سخت خواهد گذشت؟

زمانی که دسته اولی‌ها در مجموعه نیروهای انقلاب میدان پیدا کنند (بعد از خراد ۹۲) و جریان دوم، محافظه کارانه در برابر آنها نقش ایفا کنند و جریان سوم در تشخیص و تصمیم درجا بزنند (مثل انتخابات ۹۲) و دسته چهارمی‌ها یا محدود باشند یا منزوی و یا راه‌ها برای تأثیرگذاری آنها در طول زمان بسته شده باشد. آنوقت هزینه‌ها برای جریان انقلاب مثل حوادث فتنه انگیز سال ۸۸ و و پساخرداد ۹۲ بالا خواهد رفت و اتفاقی مثل امروز خواهد افتاد. این صراحت رهبری در برابر موضع هاشمی، هزینه ناانقلابی‌گری و بدانقلابی‌گری ماست.

دیدگاه شما

کانال خبری تلگرامی صبح رزن