به گزارش صبح رزن،خبرگزاری فارس، همدان ـ روستای «جعفرآباد» بخش سردرود در چهار کیلومتری دمق در شهرستان رزن واقع شده است؛ روستایی دورافتاده و محروم؛ طبق سرشماری سال 95 جمعیت این روستا 398 نفر با 117 خانوار ثبت شده است.
حالا «جعفرآباد» شده مقصد تعدادی از دانشجویان انقلابی و انجام فعالیت جهادی؛ تقریباً ساعت 13 بود به آنجا رسیدیم، خوش آب و هوا بود اما بوی فقر از آن میآمد، از ماشین پیاده شدیم، بخشی از مسیر ماشینرو نبود بنابراین باید چند کیلومتری را پیاده میرفتیم، از صبح مشغول بدو بدو بودیم و تهیه گزارش از فعالیت گروههای جهادی در دیگر مناطق، همین موضوع کمی خستهمان کرده بود، تیزی آفتاب داغ تابستان هم مزید بر علت شده بود، اما درست در همین شرایط تقریباً 16 ـ 15 جوان سرحال مشغول کار بودند، یکی بیل میزد؛ آن یکی آجرها را روی هم میچید، یکی مشغول بالا انداختن آجر برای دیگری بود و دیگری در حال پر کردن فورغون، جوان 25 ـ 30 سالهای که بالای خانه بود و کار آجرچینی را انجام میداد توجهش به ما جلب شد، اما بعد از چند ثانیه دوباره شروع کرد به ادامه کارش.
صدای شلوغکاری، مزهپرانی و خوش و بش کردنهایشان هم بلند بود، کار مانع از آن نشده بود شیطنت نکنند و بیخیال شوخی شوند؛ البته آن قدر محجوب بودند که به محض دیدن خانمها سرشان را پایین انداختند و ساکت شدند.
سوژه مورد نظر ما این جوانان جهادگر بود و سوژه مورد نظر آنها هم آن منزل 65 متری که عرقریزان در حال بالا بردن آجرهایش بودند، ما حواسمان به سوژه خودمان بود و آنها هم حواسشان به سوژه خودشان.
هر قدم که برمیداشتیم خاک بلند میشد و مینشست روی لباسهایمان اما نه به اندازه خاکی که روی لباس خاکیرنگ بچههای گروه جهادی نشسته بود، گرما بیداد میکرد، تعدادی از پسرها زیر کلاهشان چفیه گذاشته بودند تا گرما را کمتر حس کنند، یکی دو نفر هم چفیهشان را خیس کردند و انداختند روی سرشان، اما دو نفر آن طرفتر با وسواس حواسشان به کار بالاییها بود، انگار مهندس ناظر پروژه باشند.
هرازچندگاهی صدای یکی بلند میشد «حمید، بنداز بالا آجرو، بدو دیگه چرا معطل میکنی؟»، «بگیرش، فقط حواست باشه، مراقب باش،»، «برو کنار، خاکی نشی» و بعد هم صدای خندههای ریزشان.
در این میان «قائمپناه»؛ مسوول بسیج دانشجویان فرهنگیان همدان که خودش هم مشغول کار بود، به محض دیدن میهمانان، کارش را به دیگری سپرد و آمد بین ما، بعد از خوشآمدگویی اشاره مختصری به فعالیت گروه کرد، گفت «اسم گروه جهادی حاضر در این روستا ـ شهدای فرهنگی ـ است و مختص دانشگاه فرهنگیان، افتخارش هم این است از سال 91 کارش شده فعالیت در حوزه عمرانی و آموزشی آن هم به نام شهدا.
پروژههای مسکونی امسال به همت این بچهها در روستاهای محروم جعفرآباد، چورمق و قراکند ساخته میشوند، طرح جهادی تابستان را با شور و شوق دانشجوها از 23 تیرماه آغاز کردیم، برنامه اولمان ساخت پنج خانه مسکونی برای نیازمندان است، به همین خاطر گروههای جهادی در دورههای هفت روزه در منطقه حاضر میشوند، در این پروژهای که امروز شما قدمرنجه کردهاید و برای بازدید از آن و تهیه گزارش آمدهاید دانشجویانی از دانشگاه فرهنگیان، جباریان، علوم پزشکی و صنعتی حضور دارند.
در مجموع 80 نفر از دانشجویان دانشگاه فرهنگیان در اردوهای جهادی در قالب چهار دوره مشارکت دارند، قسمتی از بودجه احداث این پروژه توسط کمیته امداد تأمین شده و مبلغی را هم بهزیستی کمک کرده است، قسمت دیگری از این هزینهها را سپاه استان متقبل شده و خیرین هم پای کار آمدند، البته دانشجوها هم بیکار ننشستند و یکی از کارهایشان شده جمعآوری کمکهای مردمی از پول تا مصالح»
بعد هم اطلاعاتی در مورد این واحد مسکونی داد و گفت: «پدر این خانواده دست خود را در یک تصادف از دست داده و دیگر قادر به کار کردن نیست، منبع درآمدی خاصی هم ندارد، در حال حاضر در یک خانه مستهلک 30 متری با وضعیت نامناسب زندگی میکنند تا آن جا که با یک بارش امکان تخریب آن وجود دارد»
صاحب خانه که شده بود سوژه کاری بچههای گروه جهادی هم آنجا بود، همان طور که آقای قائمپناه گفته بود، دست راستش از ساعد قطع بود و توان کمک نداشت، هرچند سعی میکرد در حد توانش گوشهای از کار را بگیرد؛ شاید هم میخواست با حضورش خداقوتی به بچهها گفته باشد.
بچهها صدایش میکردند آقای رمضانی؛ آن طور که خودش تعریف کرد متولد 67 است و سه فرزند دارد، یک پسر 14 ساله، یک دختر 9 ساله و یک نورسیده که تازه به جمع آنها پیوسته، این خانواده 5 نفره در یک کلبه خیلی قدیمی 30 متری زندگی میکنند، آن هم با شرایط سخت، حالا هم چشم امیدشان به این خانه دوخته شده و لحظهشماری میکنند تا در یک خانه جدید، محکم و بزرگتر زندگی کنند.
صحبتهایش را این طور ادامه داد «قبل از اینکه دستم آسیب ببیند کارگر بودم، اما حالا با شرایط موجود توان انجام کارهای سنگین را ندارم، چهار سال پیش و برای گذراندن زندگیام زیر پوشش کمیته امداد قرار گرفتم، ماهانه چهارصد و شصت هزار تومان از کمیته میگیرم، راستش با این حقوق هیچ وقت نمیتوانستم این خانه را بسازم و خانوادهام را از آن شرایط سخت نجات دهم، ـ لبخندی از روی رضایت میزند و صورتش را برمیگرداند به سمت دانشجوها ـ اما حالا با حضور این بچهها که دوستان خوبی هم برای من هستند امیدم برگشته و آرزوی خانوادهام در حال برآورده شدن است.
در این حین لبخند است که از طرف بچهها حواله آقای رمضانی میشود....
صحبتهای آقای رمضانی و امیدی که به اتمام ساخت خانه داشت، باعث شد نگاه دقیقتری به روند ساخت آن داشته باشم، در مرحله سفتکاری بود، البته به گفته آقای قائمپناه اخذ تاسیسات و نصب کنتورها کمی زمان میبرد.
بعد هم ادامه داد: «در حال حاضر برای اتمام پروژهها نیاز به کمک خیرین داریم، سال گذشته دو پروژه عمرانی انجام شد اما شور و هیجان دوستان جهادی باعث شد امسال پنج پروژه مسکونی را آغاز کنیم، احداث یک واحد 65 متری حدود 60 تا 70 میلیون تومان نیاز دارد اما با رایزنیهایی که انجام دادیم این مبلغ را به 40 میلیون تومان رساندیم.
سه پروژه مسکونی در روستای چورمق احداث کردیم، یکی از این پروژهها مربوط به مادری پیر، تنها و بدون درآمد است، پروژه دوم از آن یک پیرزن و پیرمردی است که فرزندی ندارند و تحت حمایت کسی نیستند، آخرین پروژه هم مربوط به دو سال پیش است که بخشی از کار انجام شده اما به خاطر برخی مشکلات بخشی از نیمهکاره رها شده است.
اهالی روستا به دلیل فصل برداشت محصول در ساخت و احداث این منازل مشارکت نداشتند و صفر تا صد کار توسط گروههای جهادی ساخته میشود.
در مورد نحوه انتخاب این پروژهها هم گفت: دو ماه پیش از آغاز اردوی جهادی یک لیست 30 نفره از افراد نیازمند واحد مسکونی استان را از کمیته امداد و بهزیستی گرفتیم و بر اساس بازدید حضوری و اولویتبندی این پنج پروژه انتخاب شدهاند، پیشبینی میکنیم این پنج واحد دهه فجر با تاسیسات گاز، آب و برق تمام شود.
یک تیم مالی به عنوان انجمن خیرین مهرورزان تشکیل شده و دانشجویان هزینهها و بودجه را پیگیری میکنند؛ در احداث این پروژهها نیروی انسانی در واقع گروههای جهادی بدون چشمداشت مالی به فعالیت میپردازند.
تصمیم داشتیم یک مدرسه در روستای چهاربلاغ بسازیم که متاسفانه با سختگیری اداره نوسازی مدارس مواجه شدیم؛ ساخت مدرسه به لحاظ ایمنی پرهزینه است چراکه ما با دست خالی وارد کار شدیم ولی این اراده را داریم در سالهای آینده در مدرسهسازی هم ورود کنیم.
مطالبهگری از مسوولان را هم در برنامههای اردوی جهادی قرار دادهایم، بعد از بررسی مشکلات مناطق، مسوولان را دعوت و از آنها مطالبهگری میکنیم، از ظرفیت فضای مجازی برای جمعآوری کمکهای نقدی خیرین هم غافل نشدیم هرچند آن طور که انتظار میرفت کمک جمع نشد، ولی واقعاً برای پیشبرد کارها نیاز به کمک خیرین داریم.
وسط صحبتهایم این را هم بگویم با وجود سختی کار و موانع پیش رو، در اردوهای جهادی لذت شیرینی نهفته است که من در هیچ کجا آن را ندیدهام، جوانان دانشجو با جان و دل برای کمک به محرومان از هر قشر و حزبی پای کار میآیند، از خدا میخواهم این فعالیتها در استان بیشتر و بیشتر شود.
بچهها اعتقاد دارند این اردوها برای آنها مثل یک دانشگاه خودسازی است، راهی برای فهمیدن درد مردم و بزرگ شدن در کمک به آنها، به همین خاطر هر کس در این اردوها حاضر شده، سخت توانسته از آن دل بکند،
صحبتهایش که تمام شد گفت: فکر میکنم گفتنیها را گفتم، از طرفی هم شما را زیر آفتاب نگاه داشتهام که از این بابت عذرخواهی میکنم.
از اینکه به حرفهایش گوش دادیم تشکر کرد، ما هم از او تشکر کردیم، قصد رفتن کرده بودیم که انگار موضوعی یادش افتاده باشد، مکث کوتاهی کرد و گفت: بهتر است این فرصت را از دست ندهم و بخشی از دغدغههای گروه را مطرح کنم، راستش، امسال حمایت دانشگاه فرهنگیان از ما بسیار ضعیف بود حتی جیره خشکی که به گروههای جهادی تعلق گرفت بسیار کم بود، در صورتی که باید بستر انجام این گونه فعالیتها تقویت شود، از شما میخواهم در این موضوع هم صدای گروههای جهادی باشید.
بچهها در میان شیطنتها و هیاهوی خودشان چنان مشغول کار بودند که نشد با یکی از آنها گپ و گفتی داشته باشیم، البته نگاه اغلبشان نشان میداد نمیخواهند حرفی هم از مجاهدتشان بزنند، گویی حرف فرمانده کافی بود و سربازان گروه هم از فرصت باید برای خدمت استفاده میکردند نه صحبت.
البته به عکس یادگاری نه نگفتند، برای چند ثانیه و به درخواست ما در قاب دوربین قرار گرفتند و لبخند بر لب یک روز زیبا از جهادشان را ثبت کردند برای وطن...
یک ساعتی میهمان «جعفرآباد» بودیم، با روستا خداحافظی کردیم، راهی را که آمده بودیم را برگشتیم تا به ماشین برسیم؛ هر قدم که برمیداشتیم خاک بلند میشد و مینشست روی لباسهایمان اما نه به اندازه خاکی که روی لباس خاکیرنگ بچههای گروه جهادی نشسته بود، گرما بیداد میکرد....
دیدگاه شما